محمدحسین دیزجی [email protected]
گفتم: کار خیر
گفت: ماهیگیری یاد بدهیم. ماهی را یکبار نوش جان میکنند و بعد تمام میشود.
پرسیدم: باید پول خرج کرد؟
پاسخ داد: هر کسی به اندازه توانش قدرت این کار را دارد. گاهی با یک راهنمایی کوچک میتوان راه رستگاری را پیش پای انسانها هموار کرد.
سوال کردم: ناراحت نیستی فرزند پسر نداری؟
جواب داد: خیلی خوشحالم که دختر دارم. دامادهای من پسران من هستند.
برای خیلیها عدد ۱۳ شگون ندارد؛ اما برای این مرد خیر و نیکوکار، عدد ۱۳ بسیار شیرین و دلچسب است. عظیم یکی از خیرین مدرسهساز کشور است. ساعاتی پس از آنکه من با او به گفتوگو نشستم، همراه با ۱۲ عضو دیگر خانوادهاش که همان دامادها و دختران و نوههایش باشند راهی یک سفر زیارتی شد. پیش از آنکه روانه فرودگاه بشود، دوباره پرسیدم و جواب گرفتم:
* از پدر و مادرتان بگویید.
* مادرم همیشه از حلال و حرام با ما حرف میزد. پدرم همیشه دوست داشت اگر یک لقمه نان درمیآورد، خانواده و رفقا از آن سفره بهرهمند باشند. همیشه یک نفر غیر از اعضای خانواده ما سر سفره پدرمان حاضر بود.
* اثر کار خیر در زندگی شما؟
* بیش از آن اندازه که کسی بتواند فکرش را بکند از کار خیر بهره بردهام.
* گاهی یک توصیه در زندگی ماندگار میشود.
* یک بار همسرم به من گفت که هرگز پول زور و نادرست را به خانه ما نیاور. هر چه برای خود میخواهی برای خواهر، برادر و دیگر اعضای خانوادهات هم بخواه.
* و مهمترین توصیه شما به فرزندانتان؟
* همیشه میهماننواز باشند و میهمان را گرامی بدارند.
امروز جمعی از دانشآموزان در شهر دزفول در مدرسهای تحصیل میکنند که این مرد نیکوکار پایه آن را بنیان نهاد.