فریده غیرت حقوقدان
بهطورکلی عهدهدار شدن یک مسئولیت در کارهای اداری، هم نیاز به شایستگی و هم نیاز به تبحر دارد. به این معنا که یک مدیر کارآمد، علاوه بر اینکه باید نسبت به مسئولیت خود توانا باشد، باید از وضع جامعه، مسئولیتهای خود و اوضاع کارمندان آگاهیهایی هم داشته باشد. توانایی بدون آگاهی، موفقیت کمتری را به دنبال دارد. اگر فرد توانایی و قدرت قانونی مدیریت را داشته باشد اما آگاهی لازم را نداشته باشد، نمیتواند سیستم زیرنظر خود را بهطور شایسته مدیریت کند. توانایی به معنای توانایی فردی و کاری است و آگاهی هم یعنی آن فرد آگاهی نسبت به آن حرفه و مسائل آن و تمام نظام و مقرراتی که در آن حرفه با آنها سروکار دارد. اگر این شرایط در کسی بود، میتوانیم به او عنوان مدیر کارآمد بدهیم. در غیر اینصورت و به معنای سادهتر اگر کار را به دست آدم نالایق یا بیسواد که در زمینه کاریاش تبحر و آگاهی ندارد بسپاریم، هم در آن زمینه کاری ویرانی به بار میآورد و هم به دلیل ناتوانیها و ناآگاهیها محیط اطرافش را تحتتأثیر قرار داده و به نابودی میکشاند. یعنی هم بازده کارش مفید و موثر نخواهد بود و هم محیط اطرافش را ناسالم و ناکارآمد میکند. از اینروست که مقامات و دولتمردان باید حتما توجه داشته باشند کار را به دست کاردان بدهند و مدیریت دست کسانی باشد که هم اطلاعات در آن زمینه شغلی دارند و هم تعهد و تقید به انجام کار با تمام موازین قانونی و اخلاقی دارند. زیرا یک مدیریت ناکارآمد بر رابطه آنها با ملت هم تأثیر منفی میگذارد. اگر دولتمردان ما افراد ناکارآمد و نالایق و غیرمتعهد باشند، در اولین قدم و بهطور مستقیم، مردم از آنها ضربه میخورند. وقتی مدیر بالایی منصوب شود که به علت ضعف تعهد و کارآییاش نتواند مدیریت را به شایستگی انجام دهد، ضرر آن بهطور مستقیم با مردمی خواهد بود که با آن کار سروکار دارند و کمکم اعتماد آنها نسبت به کل سیستم ضربه میخورد و از بین میرود و بیاعتمادی رابطه آنها را با دولت خراب میکند. پس یک مدیریت ناکارآمد میتواند بر کل سیستم تأثیر منفی بگذارد و رابطه مردم را با بقیه بخشهای جامعه نیز مختل کند.
در قانون اگرچه به شکل خاص به ویژگیهای مدیریت خوب اشاره نشده است اما بهطورکلی در هر کاری شرایطی برای قبول و انجام آن وجود دارد که باید به خوبی تحقق پیدا کند. در هر کاری و هر شغلی یکسری وظایف نهفته است که آن وظایف باید به درستی انجام شود. اما قانون امکان بازخواست مدیرانی را که در انجام وظایفشان کوتاهی میکنند گذاشته است و این فقط به مدیریتهای کلان برنمیگردد، حتی در مشاغل آزاد، حتی یک وکیل، یک پزشک، یک مهندس اگر در کارها و قراردادها کوتاهی کنند، باید جوابگو باشند، چه برسد به کسی که تعهد یک مسئولیت اداری دارد. او هم شرح وظایفی دارد که اگر رعایت نشود، ناکارآمد خواهد بود و در قانون این حق وجود دارد که مورد بازخواست و توبیخ قرار بگیرد.
اما صرف وجود این حق در قوانین که مدیریت ناکارآمد را بازخواست کند، کافی نیست چراکه اجراییشدن آن مهم است. مشکل ما این است که در خیلی از موارد ما کمبود قانون نداریم، بلکه مشکل عدم اجرای قانون داریم. ما قوانین درست و کاملی داریم که به مرحله اجرا نمیرسند یا مسائلی جلوی اجرای آنها را میگیرد. یعنی هم باید قوانین درست باشد و هم یک مسئول باید درست عمل کند و یک قاضی باید با صداقت و شرافت عمل کند و اگر نشد، قانون این اجازه را داده است که محاکمه شوند. اگر چنین افرادی از بازخواست مصون باشند، نشان از ضعف مدیریت دارد که خودش نشانی از ناکارآمدی مدیران در جامعه است.