| رضا مهریزی | خبرنگار|
خانهای قدیمی. دوره حکومت رضاخان است. پدری با پسر نوجوانش در منزلاند. دختر جوان خانواده وارد خانه میشود. پدر او را به زیرزمین میفرستد. پسر نوجوان (محتشم) درحال کندن زمین است. چیزی شبیه قبر. دختر اضطراب دارد. از برادر میپرسد «میخواید منو بکشید؟» هنوز نمیدانیم چه خبر است. پدر و پسر از پاسخگویی امتناع میکنند. دختر اضطراب دارد. از دست پدر و برادرش فرار میکند و در زیرزمین را میبندد. ظاهرا پای آبرو در میان است.
دختر قسم میخورد که کار اشتباهی نکرده است. گریه میکند. از ترس بدنش میلرزد. هیچ نشانه مستدلی مبنی بر ناصالحبودن دختر وجود ندارد. ظاهرش هم معصومتر از آن است که باور کنیم دختر پاکدامنی نیست. پدر قسم میخورد که با دختر کاری ندارد. دختر اما میترسد و در را باز نمیکند. پدر در را میشکند. دختر میخواهد از در دیگر فرار کند که پدر پایش را میگیرد و به داخل میکشد. دختر دستوپا میزند و التماس میکند. پدر خودش را روی دختر میاندازد و به پسر نوجوانش اشاره میکند که دستهسنگی هاون را بر سر خواهرش بکوبد. پسر سنگ را محکم بر سر خواهر جوانش میزند. دختر دستوپا میزند. دختر همچنان فریاد میزند و براي فرار تقلا ميكند. پدر بر سر پسر فریاد میزند که سنگ را محکمتر بکوبد و کار را یکسره کند. پسر سنگ را محکم بر سر خواهرش میکوبد. دختر جان میدهد. صحنه با دقت فراوان و با جزییاتی بینظیر اجرا شده است. همه تحتتأثیرند. پدر و پسر دختر را به داخل قبر میگذارند و رویش خاک میریزند. سعی میکنند تا وقتی مادر و دخترهای دیگر به خانه برمیگردند، طوری فضا را درست کنند که انگار اتفاقی نیفتاده و اصلا دختر به خانه نیامده است.
در میزنند. برادر مرد (عموی خانواده) وارد میشود. از برادرش میپرسد که آیا دخترش را کشته و این مایه ننگ را پاک کرده است یا نه؟ پدر قبر را نشان میدهد اما برادر باور نمیکند که واقعا جنازهای در آنجا باشد. براي اثبات اين مدعا سیخ بلندی برميدارند و در قبر فرو ميكنند تا ببينند سیخ خونی میشود یا خیر. مراحل تست دفنشدن دختر به قتلرسیده را هم با دقت میبینیم. سیخ خونی میشود. عمو از قتل برادرزاده مطمئن شده است و خیلی خوشحال است. دست برادرش را میبوسد و روی پای برادرش میافتد که «خوشا به غیرتت برادر».
اين تصاوير خشن، سكانس افتتاحيه فيلم «خانهپدري» ساخته كيانوش عياري است، فيلمي كه تنها 2روز اكران و بعد متوقف شد. اين تصاوير نهتنها براي مخاطبان، بلكه براي خود كارگردان هم عادي نبود، بهگفته كيانوش عياري، او هنگام فیلمبرداری این نماها در کنار فیلمبردار حضور نداشته و تا اتمام سكانس بيرون از لوكيشن منتظر مانده است.
اما عادينبودن اين تصاوير براي مخاطب به معناي غيرواقعي بودن آنها نيست، تبعيضها و تفاوتهای برخاسته از جنسیت در خانوادهها که منجر به بروز فجایعی جبرانناشدنی میشوند، نهتنها در جامعه ما، بلكه در جوامع ديگر نیز وجود دارند، همچنین در آثار هنري نمود يافتهاند و ميتوان ريشه آنها را در قرنهاي گذشته دنبال كرد. مثلا در شاهنامه فردوسي هم به نمونههايي از سخنان درشت در حق زنان و تحقير و تقبيح آنان برميخوريم، اگرچه؛ اين سخنان تماما از زبان مردان غيرايراني و در حق زنان غيرايراني بيان شدهاند و درباره ديگر زنان كتاب جز ادب و احترام چيزي يافت نميشود. در ديگر آثار هنري نيز بهراحتي ميتوان نمونههايي از اينگونه برخورد را يافت، حتي در سريال كمدي خارجی محبوب ما ایرانیها همچون Friends تبعيض بين دختر و پسر خانواده اگرچه به شكل طنز اما بهطور واضح نشان داده شده است.
در طول تاريخ با توجه به پيدايش جنبشهاي مختلف، به مسأله تبعيض بسيار توجه شده است و امروزه هم آثاري با مفاهيم اينچنيني توليد و با اقبال عمومي مواجه ميشوند، اگرچه توجه به بعضي مسائل همچون تبعيض نژادي بيشتر بوده است، اما ساير تبعيضها هيچگاه از چشم هنرمندان دور نماندهاند و به جز در آثار سينمايي و مكتوب در اشكال هنري ديگر همچون موسيقي نيز راه يافتهاند، متن آهنگ «اين يك دنياي مردانه است»، اثر جيمز براون، خواننده آمريكايي، یکی از بهترین نمونههای قابلتامل در این زمینه است:
این یک دنیای مردانه است
اما بدون یک دختر یا زن میتوانست هیچ نباشد
میتوانی ببینی
که مرد خودرو را ساخت تا ما در میان جادهها رفتوآمد کنیم
او قطارها را ساخت تا بارهای سنگین را حمل کنند
مرد روشنایی الکتریکی را ابداع کرد تا ما را از تاریکی بیرون آورد
قایق را ساخت همچون نوح که کشتیاش را ساخت
آری
این دنیایی مردانه است
اما بدون یک دختر یا زن میتوانست هیچ نباشد
مرد به یک دختر یا پسربچه کوچک فکر میکند
و آنان را با اسباببازیهایی که میسازد خوشحال میکند
و پس از اینکه همه چیز را ساخت هرآنچه که میتوانست
میدانی که او پول را به وجود آورد تا از مردان دیگر خرید کند
این یک دنیای مردانه است
اما بدون یک دختر یا زن میتوانست هیچ نباشد. هیچ، حتی یکچیز کوچک!
او در بیابان و در تلخی (بیپایان) گم میشد»