شهلا کاظمیپور جامعهشناس
چهره مدرن شهر، دستاورد پیشرفت و تکنولوژی است و احساس عدم امنیت در آن نیز اجتنابناپذیر است و کاری هم نمیشود کرد. همانطور که در کشورهای غربی که این مظاهر مدرنیته از آنها نشأت گرفته میبینیم که برخی آدمها روی پلهای عابر پیاده مجروح میشوند یا برخی دیگر به قتل میرسند یا بعضی هم در مترو خودکشی میکنند. خیابانهای پهن و گسترده اما خلوت، ایستگاههای مترو و پلهای هوایی همه دستاوردهای تمدن جدید است. اما اتفاقی که باید با ورود این دستاوردها به هر جامعهای بیفتد این است که آحاد جامعه نیز همراه با ورود تمدن، متمدن شوند و این مشکل جامعه ما است. اینکه ورود تمدن استفاده از مظاهر رفاه و زندگی مدرن با تأخیر همراه است. مشکل ما وجود مترو و پل هوایی نیست چرا که نیاز جامعه وجود این تکنولوژیها را ایجاب میکند. همانطور که شهرها گسترش پیدا میکنند، قطارهای زیرزمینی و پلها و خیابانها نیز گسترش مییابند و در تمام دنیا هم برای خطراتی که در چنین مکانهایی ممکن است بروز پیدا کند به مردم هشدار داده میشود. اینکه در تاریکی شب از روی پل عابرپیاده عبور نکنید یا تذکر میدهند که وقتی هوا تاریک شد، بیرون نروید. همه طالب تکنولوژی جدید هستند زیرا برای رفاه آنها ایجاد شده است اما مشکل این است که مردم نسبت به دستاوردهای تکنولوژی آمادگی ندارند. بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند در یک شهر کوچک زندگی میکنند و اگر ساعت 12 شب هم از خانه بیرون بیایند اشکالی ندارد. اما شهر بزرگ ویژگیهای متفاوتی دارد و باید نسبت به خطرات آن تذکر داده شود. اینجا افراد یکدیگر را نمیشناسند و امکان این وجود دارد که افراد ناشناس سوءاستفاده کنند. اینجا امنیت و ایمنی کمتر است چرا که اگر هم برای هر خیابان روشنایی کافی وجود داشته باشد نمیتوانیم به تعداد افراد جامعه پلیس بگذاریم که مواظب مردم باشد. مردم باید خودشان آموزش ببینند که چطور از خود مراقبت کنند. اینها مسائلی است که در غرب به مردم آموزش داده میشود اما آحاد جامعه ما در استفاده با این ابزار جدید که روز به روز هم مدرنتر میشود هنوز تأخر فرهنگی دارند. ناامنی در یک شهر بزرگ اجتنابناپذیر است ولی در جایی که با آموزش به مردم یاد میدهند که مثلا وقتشان را طوری تنظیم کنندکه قبل از تاریک شدن هوا برسند سر خانه مشکلات کمتری بروز پیدا میکند. ما این آموزش را نمیدهیم و در شهری که جمعیت غالب آن مهاجر هستند، فکر میکنند اینجا هم میتوانند مثل شهر کوچک خودشان که در آن همه مردم یکدیگر را میشناسند رفتار کنند. ناامنی را نمیشود برطرف کرد، نمیتوانیم توقع داشته باشیم نیروی انتظامی همیشه حضور داشته باشد اما هر شهروندی خودش میتواند یک پلیس باشد و از بروز این ناامنیها جلوگیری کند. باید به مردم آموزش دهیم که نسبت به مشکلی که برای دیگران اتفاق میافتد یا نیازی که دارند بیتفاوت نباشیم. با این حجم توسعه شهری نمیتوانیم توقع داشته باشیم که پلیس بتواند همه جا را پوشش دهد و اگر هم بتوانند این راه حل مشکل نیست. پلیسهای ما و البته در همه جای دنیا وقتی به آنها مراجعه میشود به دنبال مسأله میروند. کارشان ریشهیابی مسأله و کشیک دادن نیست. اما میتوانیم آحاد جامعه را آموزش دهیم که همه مراقب یکدیگر باشند و به هم کمک کنند. بهترین نهاد برای چنین آموزشهایی سازمانهای مردم نهاد هستند. در شرایطی که شورای شهر منفعلانه عمل میکند، اگر در محلات مختلف گروههایی را داشته باشیم که جلسههای هفتگی و روزانه با افراد محله داشته باشند و آنها را در مورد مشکلاتی که مظاهر شهری ایجاد میکند مشارکت دهند و آنها هم در فعالیتهای اجتماعی مشارکت داشته باشند، به سرنوشت جامعه خودشان علاقهمند میشوند. بحثهایی چون محلهگرایی در کشورهای دیگر راهحلی است که امتحان خود را پس داده است اما متاسفانه در ایران فقط در حد چند سمینار مطرح شد. متاسفانه تلاش برای حل این مشکلات برای ما از حد چند سمینار فراتر نمیرود.