| طرح نو | سازمانهای مردمنهاد در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی میتوانند ایفای نقش کنند و مسئولیتهایی را به عهده داشته باشند و چنانچه این سازمانها بتوانند در هریک از این زمینهها مسئولیتهای خود را به خوبی انجام بدهند در مجموع میتوانند کمکی در راستای توسعه جامعه باشند. سمنها چون با اقشار مردم در ارتباط هستند و به شکل مردمی فعالیتهای خود را انجام میدهند، میتوانند در توسعه اجتماعی جامعه نیز تاثیرگذار باشند. میتوان فعالیت موسسات خیریه و اشتیاق مردم به کارهای خیر را از گذشتههای دور در کشورمان دید و این خصوصیت، ریشه در فرهنگ و تاریخمان دارد. اما متاسفانه با گذشت روزگاران و با پیشرفتهایی که در امور مختلف داشتهایم تنها تعداد این موسسات افزایش یافته و دیگر از کارکردهای مطلوب و تاثیرگذار این موسسات خبری نیست، البته شاید این امر به گستردگی شهرها و افزایش جمعیت و در نتیجه افزایش آسیبها و نیازها برگردد. شایان ذکر است که این موسسات در جوامع دیگر به عناوین مختلف وجود دارند و در نقش خود به خوبی ظاهر شدهاند و کارهای زیرساختی زیادی برای جوامع خود انجام دادهاند. برای آشنایی با نقاط ضعف و قوت موسسات خیریه با اصغر مهاجری، جامعهشناس به گفتوگو نشستهایم که آن را در ادامه میخوانید.
شما بهعنوان یک جامعهشناس فکر میکنید مردم چه دیدگاهی نسبت به موسسات خیریه دارند و آیا این موسسات در حیطه فعالیت خود توانستهاند موفق ظاهر شوند یا خیر؟
زمانی که از موسسات خیریه سخن به میان میآید، اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود، شکل سنتی و هیاتی موسسات خیریه است. زمانی که ما در فرهنگ از این عنوان یاد میکنیم ذهن شنونده و کسی که میخواهد این واژه را به طرق مختلف همراهی کند، میرود به سمت سنتی آنکه معمولا گرایشهای مذهبی دارد یا سنتیهای اجتماعی اخلاقمحور که حالتهای هیاتی به خود گرفتهاند. شاید در روزگاران گذشته و در دهههای گذشته شکل موسسات خیریه به روشهای سنتی پاسخگو بود اما با توجه به تغییراتی که جامعه به خود دیده است- تغییراتی که سرعت بالایی هم دارد- و گذر ما از جامعه سنتی به جامعه مدنیمحور، امروزه شکل این موسسات اگر متناسب با سمنها نباشد و تشکیلات بهروزی نداشته باشند، شاید قادر به ایفای کارکردهای خود نشوند. این موسسات نیازمند پوستاندازی و تغییرات هستند تا بتوانند متناسب با شرایط فعلی جامعه و همراه با نیازهایی که در جامعه دیده میشوند، پاسخگو باشند. نکته دوم این است که ما در گذشته موسسات خیریهای با عنوان تشکیلات مردمی حتی با قالبهای سنتی داشتیم. باور مردم این است که دولت نباید به تمام نیازها پاسخ بدهد و برخی از مسائل را مردم باید خودشان حل کنند. تغییراتی که در دهههای اخیر پیش آمده و شکلگیری دولتهای رفاه به این معناست که بسیاری از نیازها و خواستههای مردم و شهروندان را باید نظام اجرایی و سیاسیای به نام دولت پاسخگو باشد که خود همینها جنبههای مختلفی دارند که در هریک مثالهای زیادی وجود دارد. بهعنوان مثال نظام بیمهای که باید یک نظام کارآمد باشد و باید بتواند به نیازهای موجود در حیطه فعالیت خود پاسخ بدهد. در چنین زمانهایی سهم دولت رفاه بیشتر میشود، بهطور تشکیلاتی کارهایی که موسسات خیریه سنتی انجام میدادند را انجام میدهند، البته کارهای مدنیمحور را باید سمنهایی انجام بدهند که دارای ساختاری روشنتر، وسیعتر و دارای افراد تشکیلدهندهای باشند که از سطح آگاهی و سواد بالاتری برخوردارند و در انجام فعالیتهای خود پویاتر هستند. موسسات خیریه به شکل سنتی قادر به پاسخگویی به نیازهای امروزی نیستند و روزبهروز کارکردشان کمتر میشود.
با وجود تعداد زیاد موسسات خیریه و سمنها متاسفانه ما بازتاب مناسبی از فعالیت این موسسات در سطح جامعه شاهد نیستیم. این ضعف از کجا نشأت میگیرد و آیا راهکاری برای بهبود شرایط موجود وجود دارد یا خیر؟
اینکه ما هنوز در سطح جامعه و در زمینههای مختلف خلأهایی را میبینیم و به تصورمان باید سمنها یا موسسات خیریه آنها را پر کنند به این دلیل است که دولتها نتوانستهاند به خوبی نقش خود را ایفا کنند و این مسائل شکافی را ایجاد کرده که خیلی مشهود است و ما انتظار داریم سمنها این شکاف را پر کنند درحالیکه سمنها قادر نیستند این مسئولیت سنگین را به دوش بکشند و در این حیطه بهطور مناسب ایفای نقش کنند. اینکه انتظار داشته باشیم سمنها این شکاف را پر کنند به نظر من انتظار مطلوبی نیست و باید کار را از طریق دولت و دستگاههای مرتبط با این موضوع پیگیری کرد اما نکتهای که در بحث سمنها وجود دارد، این است که برخی از این سمنها برخلاف بیانیه ظاهری و اهدافشان که کارهای عامالمنفعه و فعالیتهای غیراقتصادی است، شکل میگیرند و در پشت پرده این قضایا را پیگیری نمیکنند و برخی از آنها تشکیل میشوند تا برای خود و اعضایشان فعالیتی انتفاعی راه بیندازند . این به این دلیل است که دولت نقش خود را خوب ایفا نکرده است. از آنجا که ما جامعه جوانی داریم و بیکاری دغدغه اجتماعی مهمی است برخی بر این باور بودند که میشود این تشنگی را با ایجاد شغل از طریق سمنها سیراب کرد اما در این راستا نیت و هدف اصلی که در شکلگیری سمنها باید دنبال میشود، نادیده گرفته میشود و به همین دلیل ما خلأهایی را میبینیم و سهم عمده اینها نیز به این دلیل است که دولتها مسئولیت خود را در قبال شهروندان به خوبی انجام نمیدهند.
وقتی صحبت از فعالیت دولت در زمینه موسسات خیریه به میان میآید، بیشتر صاحبنظران بر این عقیدهاند که دولت نمیتواند در این زمینه فعالیت موثری انجام بدهد و تنها باید ناظر باشد. اگر دولت تنها بهعنوان ناظر ایفای نقش کند، آیا این موسسات این پتانسیل را دارند که باری از روی دوش جامعه بردارند؟
من پاسخ را با ذکر مثالی میدهم تا شفافتر و ملموستر باشد. در ابتدا قرار بود کمیته امداد بهعنوان یک سمن و براساس ظرفیتها و توانمندیهای مردمی و تشکیلدهندگانش انجام وظیفه کند اما چیزی که ما شاهدیم این است که این کمیته دولتی شده است و از بودجه دولت بهره میبرد. زمانی که سخن از موسسه خیریه یا سمن به میان میآید منظور این است که هم یاریکنندگان مردم هستند و هم کسانی که این کمکها را سروسامان میدهند و مدیریت میکنند بیچشمداشت مشغول فعالیت باشند اما امروزه مردم کمکهایی به کمیته امداد میکنند، ولی تشکیلاتی کاملا دولتی وجود دارد نه ناظر که حقوقبگیری میکند درحالیکه در گذشته خود این عوامل کسانی بودند که افتخاری کار میکردند و حالا این تبدیل شده به یک سازمان عریض و طویل بروکراتیک دولتی که هر سال برایش بودجه تعیین میشود. برخی اوقات کارکردهای پنهانی که دولت ایجاد میکند باعث میشود این موسسات تبدیل شوند به بنگاههای اقتصادی- سیاسی.
چطور میتوان چهره زیباتری از سمنها و موسسات خیریه به جامعه ارایه داد تا مردم خودخواسته در این فعالیتها شرکت کنند و برخی از مسئولیتها را به عهده بگیرند؟
اقداماتی که به این منظور باید صورت بگیرد خیلی بنیادی و ساختاری است. اگر در ساختار مدیریت کشور تجدیدنظر نکنیم و براساس اصل 100 قانون اساسی، مدیریت محل و مدیریت کلان ملی را تفکیک و آن را به محلات تفویض اختیار نکنیم امکان اینکه در بحث موسسات خیریه بتوانیم سمنهای کارآمدتر و مطلوبتری داشته باشیم را نداریم. درحال حاضر دخالت دولت به اندازهای است که ما این سرکشی را در امور محلات هم میبینیم. در صورتی که براساس ساختار قانون اساسی باید امور محلات تفکیک و به مردم واگذار شود و امور ملی، امنیتی و قضایی در اختیار دولت باشد و دولت تبدیل شود به یک نهاد چابکی که نظارت میکند نه نهاد فربهای که روزبهروز چاقتر میشود و تنبلی میکند، البته بحث نفت هم به این فربهای و چاقی کمک میکند. بهخصوص در 10سال گذشته و در دولت پیشین، همه چیز میرفت به سوی اینکه همه افراد جامعه با شمایل یک متکدی زندگی کنند که متاسفانه هنوز هم تبعات آن ادامه دارد. درواقع باید ساختار مدیریت سیاسی - اجرایی کشور تغییر پیدا کند و ما باید بتوانیم امور محلی و ملی را از هم تفکیک کنیم. زمانی که مدیریت محل به اهالی محل واگذار شود همه سازمانهای وابسته قادر میشوند زنده و پویا شوند و کارایی خود را بالا ببرند و متناسب با نیاز و شأن محل، اقدامات محلی خود را انجام بدهند. زمانی که من از اقدامات محلی حرف میزنم، منظورم هم مدیریت امور روستایی است و هم مدیریت شهری. متاسفانه ساختار قانون اساسی و ظرفیتهای موجود آن مغفول است هرچند در برخی نکات قانون اساسی نیز تعارض وجود دارد. مثلا بهرغم اینکه قرار بود بعد از دولت اصلاحات و براساس مصوبه 103 شورایعالی اداری این امور تفکیک و واگذار شوند و مدیریتهای یکپارچه محلی شکل بگیرند متاسفانه این کار انجام نشد. در این راستا نه دولت اصلاحات که متولی و بنیانگذار نظام مدیریت شورای محلی بود این کار را انجام داد و نه دولت مهرورز که مدعی بود فرزند خلف مدیریت محلی و شوراهاست توفیقی کسب کرد. البته مقام معظم رهبری نیز فرمانی را به مجمع تشخیص مصلحت نظام داده بودند که ماده 100 قانون اساسی در بحث شوراها شفافتر شود که روی آن هم چند سالی در مجمع کار شد ولی هنوز به نتیجهای نرسیده است، لذا کشور براساس ظرفیتهای قانونی هنوز به این نقطه نرسیده که امور مردم را کاملا به مردم واگذار کند. اگر این اتفاقات ساختاری رخ بدهد ما شاهد سمنهای پویا، کارآمد و فعالی خواهیم بود که وظایف خود را به درستی انجام میدهند.
با توجه به اینکه موسسات خیریه در کشور ما پشتوانه فرهنگی و تاریخی دارند، آیا میتوانیم با الگوبرداری از کشورهای دیگر در این زمینه موسسات را پویاتر و کارآمدتر ببینیم؟
با توجه به مطالعات شخصی که داشتم این موسسات در کشورهای دیگر نیز در زمینه و سطوح مختلف فعالیت میکنند. موسسات خیریهای که در نظام سنتی ما بود و ما میگوییم ریشه در فرهنگ ما دارد نیاز به پوستاندازی و تغییر دارند تا بتواند متناسب با تغییرات جهان امروز، شکل امروزی به خود بگیرد. البته در مقابل نیز دولت هم باید تغییرات جدی کند و به چارچوبهای یک دولت رفاهی برسد و مسئولیتهایش را در قبال شهروندان به خوبی انجام بدهد. موسسات خیریه، مدنی و بهروز شده، بیشتر فعالیتهایشان، فعالیتهای مدنی است یعنی در تغییر شکل رفتارها و نظامهای ارزشی و در راستای ساختن یک شهروند معیار تلاش میکنند. آنها سعی دارند در وهله اول مردم را به سوی توانمندی، تعالی و توسعه بدهند و از آنها یک شهروند معیار و توانمند بسازند و روی توانمندی اجتماعی، انسانی، دانشی و فرهنگی آنها کار کنند. متاسفانه ما در ایران انتظار داریم موسسات خیریه کمککننده باشند و به نیازمندان پول بدهند! و این انتظار را نداریم که آنها کمک کنند که ما بدانیم خودمان نیز قادر به تولید هستیم و میتوانیم در مسیر حل مشکلات خودمان از تواناییهایمان بهره ببریم. جامعه امروزی ایران بیشتر نیازمند کمک فکری، اندیشهای، معرفتی، شهروندی و ... است و متاسفانه سمنهای ما خیلی کم به این مسائل توجه میکنند و بیشتر این موارد مغفول ماندهاند.