| لوئیس بورخس |
ریسمان گم شد. هزارتو هم. حالا حتی نمیدانیم ما را هزارتویی، کیهانی پنهانی یا برزخ آشوبی در برگرفته است. وظیفه مقدس ماست که باور کنیم هزارتویی و ریسمانی هست. ما هرگز به آن ریسمان برخورد نخواهیم کرد. شاید آن را در اعمال مذهبی مییابیم و از دست میدهیم. یا در عروض، یا در رویایی، یا در واژههایی که آن را فلسفه مینامیم یا در خوشبختی ساده ناب.
برشی از «هزارتوهای بورخس»