بهعنوان نخستین سوال باید بگویم وجه آکادمیک شما 3 استاد بسیار بارز است و هر
3 عضو هیأت علمی دانشگاه کشور هستید، وضع آموزش هنر را در دانشگاهها چطور میبینید؟
سلیمی: آموزش در ایران دستکمی از آموزش در فرانسه نداشت اما وقتی در اینجا شروع به تدریس کردم، فکر میکردم بچهها باید از ابتدا تا انتها با یک استاد کار کنند، ما این کار را انجام دادیم اما وقتی بچهها به ترم 7 رسیدند احساس کردم که خسته شدهاند و استاد جعفری به کمک من آمدند و فهمیدم آنجا با ایران فرق دارد، در بوزار پاریس آتلیهها در کنار هم قرار دارد و بچهها به هم سر میزنند و با کار هم آشنا میشوند درحالیکه چنین فضایی در ایران وجود ندارد و همهچیز بهگردن استاد است و به همین دلیل چنین شیوهای در ایران پاسخگو نیست.
رضا خدادادی: مطلبی که عنوان کردید احتیاج به فرصت زیادی دارد که در موردش صحبت کنیم. درواقع از وظایف ماست که درمورد وضع آموزش هنر در دانشگاهها بگوییم چون ما را بهعنوان افراد آکادمیک میشناسند که در دانشگاه تدریس میکنیم. درمورد این صحبت شد که چرا دانشجویان جوانی که وارد دانشگاه میشوند دیگر انگیزههای سابق را ندارند. ما نمیدانیم که فارغالتحصیلان 20سال پیش بهتر بودند یا نه. این را زمان ثابت میکند و نمیتوان در مورد آن قضاوت کرد. بعضی معتقدند جوانانی هستند که 10سال پیش فارغالتحصیل شدند و در حراجیها موفق عمل کردهاند، از نظر من این معیار خوبی نیست. من میخواهم ببینم چه کسی باقی میماند. بسیاری از افراد بودند که در بیینالهای مختلف در کنار استاد خود شرکت کرده بودند، جایزه گرفتند و ازشان دیگر خبری نیست. هنر دیر جواب میدهد و در بازه زمانی طولانی بررسی میشود. ما در آموزش سعی و تلاش خود را میکنیم و همانطور که دکتر سلیمی گفتند وقتی دانشجویانمان برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند میبینند که بهترین استادها را در ایران داریم. برای اینکه استاد با آرامش و فراغ بال به سر کلاس درس برود باید امکاناتی برای اساتید تجهیز کنند. استاد تنها یک پای قضیه است منابع مالی، سیاستگذاریها و مدیریتهایی که در زمینه هنر میشود، قسمتهای دیگر این مسأله است. منظورم مدیریتهای تخصصی است که باید توسط افراد متخصص انجام شود. باید از حضور ما در نهادهای مختلف استفاده کنند اما آن قدری که لازم است به ما بها داده نمیشود. اکنون بهترین لحظات است که از وجود اساتیدی با سنوسال من استفاده کنند زیرا نه آنقدر جوان هستیم که هیجانات خاصی در ما باشد و نه آنقدر پیر و فرتوتیم که عصا بهدست بگیریم. اگر دانشجو ببیند که استادش امورات زندگیاش را از راه هنر میگذراند، مطمئن باشید انگیزههای مالی پیدا میکند. من در کلاسهایم میگویم که تمام مخارج زندگیام را از راه هنر بهدست میآورم، این باعث دلخوشی دانشجویان میشود. هنرمند و اهل فرهنگ است که برای یک تمدن آبرومیخرد. از مسائل دیگر که باید عنوان کنم وضع ساختمان قدیمی و کوچک دانشگاه هنر تهران است که آن را به عنوان مهمترین و جامعترین دانشگاه هنر ایران میشناسیم. در کنار این دانشگاه، دانشگاه امیرکبیر قد کشیده و بالا رفته است. دانشگاه نساجی که دیگر در ایران صنعتی به نام نساجی باقی نمانده هم 10برابر دانشگاه هنر است اما من اصلا از این ناراحت نیستم زیرا بیشتر اوقات بهترین چیزها در محدودیتها رشد میکند و چیزهایی که در محدودیت رشد میکنند، ریشه عمیقتری دارند و با هر نسیمی از جا کنده نمیشوند.
هادی جمالی: من با نظر استاد خدادادی و صحبتهایی که در مورد شرایط آموزش در دانشگاهها کردند، کاملا موافقم. تخصص من در زمینه طراحی صنعتی است، در دانشگاه این رشته را تدریس میکنم و تا به حال نقاشی تدریس نکردهام. البته 50درصد رشته طراحی صنعتی، آرت و 50درصد آن تکنولوژی است به همین دلیل در مورد وضع آموزش در رشته نقاشی نمیتوانم نظر دهم.
بهنظرتان چه کار باید کرد تا انرژی و علاقه فراوان جوانان به هنر بهخصوص در زمینه نقاشی به هدر نرود؟
هادی جمالی: چیزی که این روزها برایم جالب توجه است تعداد افراد علاقهمند به هنر است که بسیار زیاد شده و در پی آن تعداد کلاسهای آموزشی و گالریها هم بیشتر شده است. این افراد باید مدیریت شوند تا علاقه و استعدادشان ثمر دهد. آنها میدانند اگر به سمت هنر نقاشی بیایند، مشکلات مالی خواهند داشت و زمان زیادی طول میکشد تا کارشان را بخرند اما با علاقه سر کلاسهای مختلف حاضر میشوند، در سخنرانیها شرکت میکنند، سرچ میکنند و در زمینههای مختلف اطلاعات کسب میکنند. آنها شهریههای بالا پرداخت میکنند و تابلوهایشان را از مناطق مختلف تهران برای گرفتن نمره از استاد به سختی با خود میآورند و با عشق و علاقه پا در این راه میگذارند پس باید این سرمایه بزرگ مدیریت شود تا به ثمر برسد اما همانطور که استاد خدادادی گفتند کمبودها و محدودیتهای مختلف باعث میشود مدیریت درست در این زمینه صورت نگیرد.
رضا خدادادی: این روزها بسیاری از جوانان با اشتیاق به سمت هنر میآیند، این انرژی بزرگ، این ظرفیت عظیم باید درست مدیریت شود. همه چیز را نباید بهعنوان تهدید نگاه کرد، مدیر خوب باید تهدیدها را به فرصتها تبدیل کند. اگر در کشور خودمان انیمیشن خوب تولید شود، گرافیک تبلیغاتی خوب داشته باشیم و سریالهای خوبی بسازیم دیگر کسی کانالهای ترکیه را نگاه نمیکند. شأن ما این است که خودمان را با کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم، نه با کشوری که وسعتش به اندازه یکی از استانهای ما هم نمیشود. در فرانسه آتلیه هنرمند طبقه بالای یک ساختمان است و در پایین گالریاش است که وقتی مردم به بازدید از کارها میآیند یا از آنجا عبور میکنند، تعاملات انسانی و هنری شکل بگیرد. در کشور ما کمتر از 500 هنرمند تجسمی شناخته شده داریم، آیا نمیتوانند 500 نفر از هنرمندانشان را ساپورت کنند؟ به آنها آتلیه دهند تا در آنجا کار کنند. دانشجویان ما حتی نمیدانند آثارمان را باید کجا ببینند؟ چطور باید آن را نقد کنند یا از ما یاد بگیرند و در چه سایتی به دنبالش باشند؟
نقاشیهای انتزاعی که در ایران کار میشود، اغلب رنگوبوی شرقی دارند و نشان میدهد که هنرمندش از کجا آمده است.
سلیمی: کارهای من با فرهنگ ایرانی رابطه مستقیم دارد. با سفال، مینیاتور، کالیگرافی، معماری، موسیقی و... هر چند این دوره آخر کارهایم است، اما قصد ندارم دیگر روی این سوژهها کار کنم. قبل از اینکه آبستره کار کنم روی موضوعات قدیمی و فیگوراتیو کار میکردم و تحتتأثیر نقاشانی بودم که خودشان تحتتأثیر شرق بودند. استاد راهنمای من در دانشگاه سوربن مرا مجبور کرد که درباره کار خودم کار کنم و این خیلی سخت بود، اما شروع به کار کردم و به ایران آمدم و به منطقه مادری کاشان سفر کردم. در ابیانه، کاشان و یزد رابطههای بسیاری بین نقاشی و معماری فضاهای آنجا پیدا کردم و تا توانستم عکس گرفتم. وقتی برای دفاع از پایاننامهام به فرانسه برگشتم، فکر میکردم که کار روی این عرصه تمام شد، اما این اتفاق نیفتاد و من همچنان این رابطهها و عناصر را در کارم حفظ کردم. در همین حین بافت نیز به سراغ آثارم آمد و این راه تاکنون ادامه پیدا کرده است.
جمالی: فکر میکنم هر دوگونه میتواند باشد، برخی از هنرمندان در ایران بزرگ شده و با این فرهنگ خو گرفتهاند و کارشان رنگوبوی شرقی دارد. عکس این هم میتواند باشد، کارهایی که رنگ و نقش ایرانی دارند اما الزاما هنرمند در اینجا نبوده است. بهنظر من ما میتوانیم از موتیفهای ایرانی استفاده نکنیم، اما آثارمان حال و هوای شرقی را داشته باشد.
خدادادی: اگر هنرمند بخواهد از اعماق وجود و احساسش کار کند، قطعا اثرش متعلق به آن فرهنگ خواهد بود. من ایرانی بودن را در رنگ و خط آن نمیدانم. باید ابتدا ویژگی کار را شناخت و بعد وقتی خواستیم کار را تحلیل کنیم همه این ویژگیها را در نظر بگیریم. ویژگی هنر ایران چیست؟ اینکه
دقت نظر فوقالعاده بالایی دارد و رنگها بسیار حسابشده استفاده میشود. هنر ایرانی، هنری است که ما در آن عرفان را میبینیم و این فقط در نقش و نگار نیست، میتواند شکلها و نقوش آشنای ما کنار برود و ویژگی هنر ایرانی را ببینید.
آقای سلیمی در دورههای خاصی شما روی معماری و طبیعت کار کردید.
سلیمی: من نوعی نوستالژی نسبت به طبیعت داشتم و بسیار هم آن را دوست دارم. یک دوره نمایشگاه «حجم سبز» را کار کردم که نمایش درختچههای بنسای است که اغلب در سنگ کاشته شدهاند و این به دلیل علاقهام به طبیعت بود. مدتی هم کلاژ کار کردم برمبنای معماری شهرهای مختلف.
در کارهای آقای جمالی نوستالژیهایی دیده میشود که تابلو را به نقشه گنجی بدل کرده و باید ذرهبین در دست گرفت و با دقت به موتیفها نگاه کرد زیرا هر کدام نشانهای دربردارند.
جمالی: من در خانوادهای در شیراز به دنیا آمدم که اصلیت آن به سلسله قاجار بازمیگشت، خانه ما معماری قاجاری داشت، کاشیکاری، نقاشی روی سقف، پشتبام کاهگلی، مقرنس و حوض و ماهی از ویژگیهای اصلی آن بود و من در این فضا بزرگ شدم. همه اینها در ذهن من مانده است و به علاوه برایم بسیار دوستداشتنی است. وقتی به اتود طرحها روی آوردم متوجه شدم فرمهایی مانند این برایم جذابتر است. من موتیفها را حتی دستهبندی هم کردهام؛ بعضی از آنها مهر است، بعضی حرزنویسی، بعضی دعانویسی و نقوش هندسی که همگی آنها به کارهایم وارد شد. آنچه در گالری بوم به نمایش گذاشته شده حاصل کار من در 15سال گذشته است. استفاده از این نقشها و همینطور خطشکسته نستعلیق برای من جذاب است چون به نقوش و خط دستنوشتههای خانوادگی مانند قولنامهها و قراردادها بسیار علاقه داشتم. بعدها آثارم روی صفحات آلومینیوم آمدند و آن هم بازمیگردد به اینکه من در سال 77 دو فرسک دیواری در مترو صادقیه کار کردم برای ساخت این فرسکها از ملات بتون استفاده میکردم تا وقتی ملات خیس بود من آنها را بهراحتی شیار میدادم اما وقتی کمی بتون سفت شد، مجبور شدم از مینیفرز استفاده کنم تا بتوانم شیار ایجاد کنم. این شیوه پتینهکاری برایم بسیار جذاب بود و فکر کردم که باید آن را برای نقاشیهایم استفاده کنم ابتدا سراغ تخته رفتم و بعد بلوکهای گچی را امتحان کردم که هیچکدام جواب نداد. یکبار فویل آشپزخانه نظرم را جذب کرد، به راحتی با یک میخ شکل میگرفت و رنگ نیز روی آن به خوبی میماند. باید بگویم که در خارج از ایران هنرمندان پاپ آرت و در ایران آقای عربشاهی با فویل کار کرده و این شیوه اختراع من نیست و من نیز به آن علاقه دارم.
و از مجموعه «حیرانی» بگویید.
خدادادی: از کودکی به دیوان شمس علاقه داشتم، هنوز هم این کتاب تنها کتابی است که آن را هر شب میخوانم و به نظرم این کتاب عاشقانهترین دلنوشتههای یک انسان بزرگ است. اتفاقی که در «حیرانی» افتاد، متفاوت بود پیش از آن من کتیبهها و فضاهای معماری را کار میکردم اما چون اهل سفر هستم و هر از گاهی به همراه همسرم به طبیعتگردی میروم زمانی رسید که در طبیعت حیران شدم، هرچند نیت من این نبود که آن طبیعت را دوباره تصویر کنم و به دنبال راهی برای این کار میگشتم و از همان ابتدا میخواستم آن روحی که در اشعار مولانا وجود داشت هم در این کارها وجود داشته باشد، شیوهای که میخواستم این کار را انجام دهم برایم بسیار مهم بود به همین دلیل بارها و بارها برای این کار تلاش کردم. نمایش یک فضای عرفانی و برگردان یک فضای خلقت به وجه تجسمی هدف من بود و به دنبال استفاده از ضربات محکم قلممو یا یک بیان اکسپرسیو برونگرا نبودم. در تکتک خطهای من تمرکزی نهفته است که وقتی آنها را میکشم گویی جانی از من خارج میشود چون در کشیدن آنها هیچ اشتباهی نباید وجود داشته باشد.
نقاشی انتزاعی دارای یک جنبه شاعرانه است شاید به این دلیل که ماده اولیه شعر و این نوع از نقاشی، انتزاع است. این موضوع در این 3مجموعه نیز دیده میشود.
خدادادی: اجازه دهید من موسیقی را نیز به این مجموعه اضافه کنم زیرا موسیقی انتزاعیترین هنرهاست. هرچه به طرف نابگرایی حرکت میکنیم، اضافات حذف میشوند. هنرمند دوست دارد آشناییزدایی کند و دوست ندارد که با همان عناصر آشنا کار کند. شعر نیز به همین شکل است و در پرده صحبت میکند و رکگو نیست، به همین دلیل من در کار خودم نیز این نزدیکی را احساس میکنم.
جمالی: من زمانی که از شیراز به تهران آمدم، شاگرد آقای محمدابراهیم جعفری بودم، کار ایشان با شعر بسیار پیوند دارد. این موضوع در من نیز وجود دارد و دستمایههای شعری به نقاشیهای من نیز راه پیدا کرده است. شعر رازآمیز است و این ویژگی خوب در نقاشی انتزاعی هم وجود دارد زیرا این نقاشی نیز صراحت ندارد و به همین دلیل تفکربرانگیز بودن موجب میشود هرکسی چیزی را که دوست دارد در آن ببیند. این موضوع از ویژگیهای آبستره است که هرکسی با توجه به آنچه در درون او وجود دارد از آن برداشت دارد.