دکتر بهنام کامرانی نقاش و استاد دانشگاه
گلی در تکرار
نقوش در آثار همایون سلیمی که این روزها میهمان گالری بوم است، نقشی اساسی ایفا میکنند. همایون سلیمی سالهاست که رابطه نقوش و معماری را در کارش دنبال میکند. درها، طاقیها و نقوش معماری سنتی عناصری هستند که همایون سلیمی در تحصیلات دانشگاهی و نقاشیهایش مورد کنکاش و پژوهش قرار داده است. در این آثار نقشهای چندگوشه و ستارهشکل تکرار میشوند. او در دورههای مختلف، رنگبندیهای متنوعی را در آثارش آزموده است و درجههای متفاوتی از فام و غلظت رنگ را در نقاشیها نشان داده است. سلیمی در کمینهگراترین آثارش که یک دست سیاه دیده میشوند، نقشها را با شفافیت و کدربودن رنگ به نمایش میگذارد، وی با علاقه به گیاهان و پرورش «بن سای» و انتقالشان به روی سنگها، حجمهایی سبز و زیستمحیطی را شکل داده است.
نقاشیهای سلیمی به تدریج چندلایهایتر و رنگینتر شده است. او با گذاشتن لایههای متعدد رنگ و برداشتن قسمتهای برجستهتر به وسیله سمباده، رنگارنگی و حجمبخشی در سطح تابلوهایش را بیشتر میکند. چاپ دستی نیز دلمشغولی دیگر سلیمی بوده و نمایشگاههای متعددی را با این رسانه دنبال کرده است.
رنگها در دورههای اخیر آثار سلیمی تنوع بسیاری دارند. آنها با هماهنگی و کنار هم نشینی جذابیت بصری فراوانی به اثر میبخشند بهطوری که از دور رنگی یکدست را نشان میدهند اما از نزدیک تنوع وسیعی را به نمایش میگذارند. در تعدادی دیگر از تابلوهای این هنرمند، رنگهای مکمل و متضاد با هم دیده میشوند و سطح تابلو جلوهای مانند کانیها و بلورهای رنگارنگ مییابد.
سلیمی در مورد حاشیهبندی و قاببندی نامتعارف در آثارش حساس عمل میکند. او در آثار اخیر خود نقشی شبیه گلی پنجپر یا ستارهمانند را انتخاب کرده و آن را در کارش تکرار میکند. تکرار در آثار سلیمی از این رو جذاب است که بافتی یکدست به کارهایش میبخشد، در عین حال هر نقش با دیگری در جزییات متفاوت است. او در کارهای اخیر خود، نقوش را به وسیله پرکننده رنگ برجسته ساخته و هر نقش گلمانند را با نقطهای مرکزی به تصویر میکشد. نظم و بینظمی در این آثار جنبهای شاعرانه یافتهاند و سطح نقاشی، مانند منجوقدوزیها و پتهدوزیها برجسته و غنی از رنگ است. ایستایی کلی این آثار با تکرار نقوش، مانند توالی یک ذکر و کلمه مقدس جنبهای مفهومی و قبال تعمق مییابد.
شاید بتوان گفت نقاشیهای سلیمی ویژگیهایی دارند که هم از سنت و هم از دستاوردهای نقاشیهای مدرن بهره میبرند و در همان حال خصلتهای معاصر نیز از خود نشان میدهند. او هنرمندی است که بیحاشیه و با تمرکز بر آثارش، بیان متنوعی از رویکردی مشخص را دنبال کرده است. مخاطبان آثار او از قبل میدانند که در نمایشگاهش قرار است با چه رودررو شوند اما هر بار او اتمسفری متفاوت از آثارش را به نمایش میگذارد.
همایون سلیمی نقاش نقشهاست، نقشهایی که در حافظه قومی ما ثبت شدهاند. در نقوش خانهها و مساجد و در پارچه و پیراهنها؛ نقشی که گاه به سادگی گلی است در تکرار.
یادداشتهایی
از شهرها و وردهای کهن
آثار هادی جمالی را باید ازجمله آثاری
به حساب آورد که مابین فضای نقشگونه و معمارانه در نوسانند. او از ورقهای نازک آلومینیوم روی بوم بهره میجوید و با بریدن و پارهکردن و نمایانکردن رنگهای بینابین و زیرین، بیانگری ویژهای به آثارش بخشیده و با بکار گیری منگنه و بافتهایی که با خراشیدن ایجاد میکند، غنای تصویری بیشتری فراهم میآورد. آثار جمالی گویی بازماندههایی از نقشه یا شهری را نشان میدهند که از بالا به آن نظاره شده است. مسعود عربشاهی در دورههایی از آثارش رویکردی مشابه را داشته اما آثار جمالی شاعرانهتر بهنظر میرسند. او با طراحی و نقاشی از معماریها و روستاها و شهرها و سادهکردن خطوط آنها به خلق تابلوهایش دست یافته است. ممارست در این کار باعث شده تا او به جزییات آثارش اشراف کافی داشته باشد. خطوط در آثار جمالی بیشتر عمودی و افقی هستند و شکلهای مربع و مستطیل اساس ترکیببندیها را میسازند.
هادی جمالی دستاوردهای تاریخ هنر و گذشته تصویری خویش را در آثارش متمرکز کرده و رویکرد شخصی خود را بر آنها افزوده است. ورقهای آلومینیومی سطح آثار او تلألویی نقرهگون را نشان میدهند و خطوط، اشاراتی مانند کندهکاریها و لوحهای باستانی با خطوطی کهن را القا میکنند. وی برای خلق بعضی آثار، از ورقههای مسی نیز استفاده میکند تا از رنگ فلزات بهخودیخود استفادهای بیانگرانه داشته باشد. آثار دیگری از جمالی مانند طلسمها و ورقهای ادعیه و لوحی از علامات و نوشتهها و نشانهگذاریها به نظر میرسند. او از فرورفتگیهای فلز برای این منظور بهره میگیرد. درواقع آثار او مابین نقشبرجستهها و قلمزنیهای فلز و طراحی و نقاشی در نوسانند. رنگ در نقاشیهای جمالی یا با خراش و پاره کردن و بریدن از زیر ورق فلز دیده میشود یا با رنگگذاریها و پاک کردن حالتی لعابگونه و شفاف پیدا میکند.
جمالی که تازهترین آثارش این روزها در گالری بوم به نمایش گذاشته شده با نقاشیهایش حسی آشنا اما تازه را در بیننده زندهمیکند، حسی که از خلال نوشته، نقشه یک شهر یا اثری کهن منتقل میشود. او با رنگهایی سرخ و فیروزهای و شکافتنها و برشها تاریخ پیچیده و پرفرازونشیب این سرزمین را نمادین میکند. آنچه حافظه تاریخی ما در این شکلها مییابد تعادلی نهایی از تمام این خطوط است، تعادلی ایستا و گاهی با نوسان که در اجزایش مانند منظرهای پر از جزییات جلوهگر میشود.
حیرانی با خطوط
آثار رضا خدادادی جنبههای مختلفی از کنار هم قرار گرفتن شکلها و نقوش را به همراه طیف متنوعی از مواد ارایه میدهند. در آثار او توالی و ماده رنگ نقشی محوری دارند. خدادادی با گرایش به اشعار مولانا جنبههایی بیانگر و شاعرانه به آثارش میدهد. در حیرانی و ذکر، بیننده با آثاری انتزاعی مواجه است که به واسطه آنها خوانشی ادبی از بیان بصری دریافت میدارد. مجموعه حیرانی خطوطی هستند که به دقت نقاشی شده و روی هم انبوه شدهاند. در پس زمینه این خطوط که تداعیگر علف و کاه هستند، گاه رنگهایی رقیق یا تند نمایان میشوند که اثر را به یک منظره نزدیک میکنند. این منظرهها شبیه به منظرههای شرق دور بهنظر میرسند اما خدادادی در فرآیند خلق آثارش از این منظرهها آشناییزدایی نیز میکند. انبوهسازی خطوط روی هم حالتی نقشگونه به این آثار میدهد. خطوط صاف گاهی به خطهایی منحنی تبدیل شده و حالتی از باد و پریشانی را که میتواند معادلی برای حیرانی فرض شود، نشان میدهند. خدادادی آموزههای هنرمندانی مانند مهدی حسینی و همایون سلیمی را در نقاشیهایش استفاده کرده و جنبههایی شخصی را به آنها افزوده است. کنتراست خطوط در این آثار نقشی اساسی در زیباییشناسی اثر داشته و رنگها بیشتر همخانوادهاند مگر برای فاصلهگذاری زمینه.
پارهخط از سادهترین عناصر تجسمی است اما نقاش با انبوهکردن و سایه دادن دقیق، خطوط را تبدیل به نقش میکند. در این انبوهسازی، شکلی از دیدهفریبی نیز صورت میگیرد که بر رفتارهای بینایی تمرکز دارد و این نیز در آثار هنرمندانی چون ویکتور وازارلی و بریجیت رایلی متمرکز است که بر رابطه شکلها با بینایی اصرار داشتند. درواقع خدادادی میکوشد این دستاوردهای نقاشی مدرن را در مرحله تازهای در آثارش بهنمایش بگذارد.
نقاشیهای دوره حیرانی خدادادی در گالری بوم در مورد سیر یک منظره و تبدیل آن به نقش است و اینکه چگونه توهم اتمسفر و فضایی بیکرانه و درجهبندی شده به سطح یک تابلو میرسد یا برعکس. انگار چشماندازی با پسزدن علفها و نیزارها نمایان یا ناپدید میشود. در عین حال بهسادگی اینها آثاری با اجزایی تصویری هستند که در زیر لایههای خود رابطهای با مفاهیم ادبی پیدا میکنند. آیا اغتشاش و بههمریختگی یا انحنای خطوط میتواند معادلی برای حس حیرانی یا تصویرگر دریافتی باشد که هنرمند یا بیننده از غزلیات شمس دارد؟ و این سوالی است که جوابش را با غرق شدن در نقاشیها و اندیشیدن در مورد آنان باید گفت.