| مصطفی عابدی | روزنامه نگار |
روزنامه شهروند در روز شنبه 6/4/1394 گزارشي را درخصوص بانويي كشاورز منتشر کرده بود كه فارغالتحصيل زبان و ادبيات فرانسه بود و پس از انقلاب همراه با همسرش براي كار به كشور برميگردند و در نهايت در زمينهاي خانوادگي روستایی در شمال کشور مشغول به كار کشاورزی ميشوند و برگ نو و نويي را در كشاورزي آن محل و احتمالا در مناطق نزديك ورق ميزند. چندي پيش به دليلي با يكي از افراد فعال اتاق بازرگاني ايران گفتوگو ميكردم و بحث درباره آينده اقتصاد كشور و بخش خصوصي بود. او كه بيش از 65سال داشت، خيلي صريح گفت كه ما نسل دوم از فعالان بخش خصوصي هستيم، ولي اقتصاد اين كشور نه به دست نسل اول كه پيش از انقلاب فعال بود و نه به دست ما كه نسل دوم هستيم، بهطور جدی و ریشهای متحول نشد و نخواهد شد، بلكه نسل سومي در راه است كه ويژگيهاي منحصر به فردي دارد و چشم و چراغ آينده اقتصاد كشور است. تقسیمبندی وی از این سه گروه بهطور خلاصه چنین بود. نسل اول، كساني بودند كه در اثر اصلاحات ارضي و بالاجبار به سوي صنعت گام گذاشتند، غالب آنان با همان روحيه خاني و اربابي وارد صنعت و خدمات مدرن شدند، هرچند استثناهايي هم در اين ميان هستند. پس از انقلاب اين گروه از سرمايهداران كنار رفتند و پس از جنگ گروه ديگري وارد ميدان شدند. نوعي بوژوازي وارد ميدان شد كه برخلاف گروه اول اصالت خانوادگي و اشرافي نداشت. تعداد قابل توجهي از آنان از شهرستانها آمدند. بخشي از آنان از فرزندان حاشيهنشينهاي شهري بودند كه بر اثر اصلاحات ارضي به اطراف شهرها آمدند. اين گروه اصالت انقلابي داشت و از اعتبار انقلابي و جنگ برخوردار بود. آنان از ابتدا خان و اشرافيت را رد ميكردند، ولي هنگامي كه خودشان بخش خصوصی را گرفتند، تبديل به همان خان شدند. آنان آمدند دولت را ايجاد كردند، در ادامه رفتند بخش خصوصي و وارد توليد شدند. هر دو گروه فوق با اعتبار غيرتوليدي وارد شدهاند. ولي يك گروه جديدي از بخش خصوصي درحال شكلگيري است كه شايد نوههاي روستاييان باشند، ولي درواقع ريشه شهري و ويژگيهاي خاص خود را دارند. ازجمله اينكه:
انسانهاي ارتباطي هستند، در فيسبوك و شبكههاي اجتماعي ارتباطي حضور دارند و در آيتي فعال هستند.
عموما با يك زبان خارجي آشنايي كافي دارند.
به لحاظ جسمي و بدني سالم و ورزشكار هم هستند.
آگاهي خوب داشته و داراي تحصيلات بالا و كارآفرين هستند.
بسيار هنردوست هستند. در نقاشي، موسيقي، تئاتر و سينما فعال هستند.
پيشداوريهاي قومي، زباني، مذهبي و... ندارند.
فاقد ايدئولوژي هستند و آرماني فكر نميكنند.
ريشه در دولت و خانواده و سایر رانتها ندارند.
اعتبار آن تحصيلات و کارآفرینی است.
واقعيت اين است كه كشاورزي ما نيز بايد پوست بيندازد، با وضعيتي كه در شهرها ميبينيم و موانع رشد و توسعه آن و عدم توازني كه ميان صنعت و كشاورزي رخ داده است، بدون ترديد، آينده كشاورزي ما فقط به دست جوانان و افراد تحصيلكردهاي متحول خواهد شد كه از هر نظر تفاوت چنداني با جوان و كارآفرين شهری و صنعتي ندارند، حتي در سبك زندگي و لباس پوشيدن و ترجيحات ارزشي و رفتاري همانند جوانان و كارآفرينان شهري يا صنعتي و خدماتي خواهند بود. ترديدي نيست كه يكي از مشكلات اصلي در راه رشد و توسعه كشاورزي كشور، ضعف نيروي انساني شاغل در آن بود، نيروي موجود و سنتی آن را هم به راحتي نميشد آموزش داد و توانمند كرد يا اگر هم ميشد، دولتها كوتاهي كردند و از انجام آن روي برتافتند، اكنون اين عامل به دليل ديگري و خارج از اراده دولتها درحال تحول و بهبود است. تنها چيزي كه ميماند، ايجاد زيرساختهاي مناسب براي رشد و ترقي اين كارآفرينان است. متاسفانه يا خوشبختانه وضعيت درآمدهاي نفتي دولت و تصميمگيران آن بهگونهاي نيست كه بتوانند هر سياست ويرانگري را دنبال كنند. آنان مجبورند مسيري را طي كنند كه به توليد اهميت بيشتري نسبت به واردات و واسطهگري بدهند. امروز نيازمند شغل هستيم و كشاورزي يكي از بخشهاي توليدي مهم است و ديگر نه ميتوان به شيوههاي سنتي توليد عمل كرد و نه ميتوان با اتكا به درآمدهاي ارزي نفتي، دروازههاي وارداتي را گشود. به ناچار بايد مسير ديگري را طي نمود. بايد فاصله موجود میان منطق توليد در صنعت با كشاورزي را از ميان برد. درواقع توليد كشاورزي هم بايد از همان قاعدههاي علمي توليد صنعتي پيروي كند. انديشهاي كه دنبال حداكثر توليد با حداقل امكانات و به صورت بهینه است. امروز در توليد كشاورزي مصرف آب و كود و سم بايد به اندازه لازم باشد، افزايش هركدام آنها نهتنها موجب اتلاف منابع و گران تمام شدن محصولات كشاورزي است، بلكه كيفيت توليد را نيز از ميان ميبرد و عوارض و بيماريهاي زيادي را ايجاد ميكند. بخش مهمي از يارانههاي كشور نصيب كود، بذر، سم و ديگر نهادههاي كشاورزي ميشود. برخي آمارها حكايت از آن دارد كه مصرف اين نهادهها در ايران و در مقايسه با اندازه توليدات كشاورزي ما نسبت به كشورهاي ديگر بالاتر است، در حالي كه ما آنها را وارد هم ميكنيم. اين وضعيت ناشي از ناآشنايي نيروي كار و توليد در بخش كشاورزي است، هرچند دلايل ديگري هم دارد ولي در هر حال نيروي كار و صلاحيتهاي كارشناسانه آن اهميت اول را دارد.
بايد مرز امكانات رفاهي ميان شهر و روستا را به حداقل رساند. وضعيت نامطلوب آب و هوا در شهرها و نيز آلودگيهاي گوناگون آن موجب شده كه گرايش به سكونت در روستا افزايش يابد و اين كار از طريق توسعه مخابرات و جادههاي ارتباطي تقويت هم خواهد شد. اين مسأله نهتنها فشار را بر سكونت در شهرها كاهش ميدهد، بلكه توسعه كشاورزي را نيز سرعت ميبخشد. همچنين مقررات ساخت مسكن و نيز دهداريها بايد متناسب با اين شرايط بهبود يابد. روستاها بايد به مکانی امن تبديل شوند. هفته گذشته چند عكس از يك روستا به دستم رسيد كه يكي از آنها را ميتوان در اينجا ديد. واقعيت اين است كه اين واحد مسكوني حتي در برابر زلزله 5 ريشتري و كمتر نيز مقاوم نخواهد بود و با يك طناب ميتوان تيرهاي آن را كشيد تا ساختمان فرو ريزد. تحول در كشاورزي مستلزم تحول در زندگي و معيشت روستاييان ازجمله واحدهاي مسكوني، آموزشي، بهداشتي، جادههاي ارتباطي و امكانات مخابراتي نيز هست. انتظار ميرود كه اين موارد نيز پابهپاي ساير نيازهاي روستاييان حل شود و شاهد تحولي در آينده بخش كشاورزي ايران باشيم.