مهدی بهلولی آموزگار
کسی که کار مدنی انجام میدهد نمیتواند نسبت به اخلاق، بیتفاوت باشد. اخلاق انسانی و رعایت آن چتر گستردهای است بر همه کارهای آدمی. فرض کنید کسی و یا کسانی کاری صنفی انجام میدهند. برای نمونه فرهنگیان کشور، که از دی ماه گذشته تا اردیبهشتماه امسال، دست به انجام یکسری گردهماییهای اعتراضی خاموش زدند و هدفشان هم انجام اعتراض صنفی بود و اینکه دردها و سخنهایشان را آشکار و نیرومندتر به گوش فرادستان کشور برسانند. اما در این میانه کسانی هم پیدا شوند و بگویند حالا فرصت خوبی است که از این اعتراضها، بهرهبرداریهای شخصی و سیاسی – جناحی کنیم و بیاییم خودمان را به یک باره «دلواپس» حقوق از دست رفته و پایمالشده فرهنگیان نشان دهیم - ورژن تازه «دلواپسی»! - و هیچ هم به روی خودمان نیاوریم که چرا پیش از این، پشتیبان و دل نگران حقوق فرهنگیان نبودیم و اگر بتوانیم از این آب گلآلود ماهی خودمان را بگیریم و مثلا دولت را هم به پرسش بگیریم که چرا حقوق حقه فرهنگیان را لگدمال میکند؟ حالا اگر کسی خواست به سهم خودش در برابر این برخورد ابزاری از خودش و اعتراضش بایستد و بگوید تو اگر راست میگویی در دولت پیشین کجا بودی که حقوق ما را پایمال کردند و صدایت درنیامد و شما با این پیشینه پرسشبرانگیز دوگانه رفتاری، شایستگی دفاع از حقوق من را نداری، متهم میشود که از جاده صنف و کار صنفی پا بیرون نهاده و کار سیاسی میکند و سیاسی برخورد میکند.
مسأله به نوعی ذاتگرایی و خود بزرگبینی برمیگردد. اینکه کار صنفی، ذات و تعریف معینی دارد و من هم آن کسی هستم که به این ذات دسترسی دارم و تنها من هستم که میدانم مفهوم صنف چیست و یک بار برای همیشه آن را تعریف میکنم و همگان ناگزیر باید آن را بپذیرند. این دیدگاه که در خود بزرگبینی و کمدانشی ریشه دارد به اینجا میانجامد که طرف خودش را قطب عالم صنف، سیاست و حتی اخلاق بداند. تا حالا به گوشتان اصطلاح روزنامهنگاری فاشیستی خورده است؟ چنین روزنامهنگاری میگوید من اگر خبری به دستم برسد، شاید هم از خودم به خودم برسد یعنی خودم در پندارم به این گمان بیفتم که باید این خبر درست باشد و حدس بزنم که با 10درصد احتمال، آن خبر و یا پندار، باید درست باشد، میآیم در وبلاگ، وبسایت،
فیسبوک، تلگرام و... این ور و آن ور، آن را مینویسم تا شخصی که خبر یا پندار متوجه اوست بیاید پاسخ بدهد. اگر پاسخش از دید من پذیرفتنی بود که هیچ، پس خبر دروغ بوده و مسأله ختم به خیر شده است اما اگر پاسخ از دید من پذیرفتنی نبود پس بیگمان خبر درست بوده. البته اگر خبر دروغ بود و یا پندار، پنداری پوچ و یاوه بود نیازی به پوزشخواهی هم نیست! از نظر من میشود به این گفت عملی فاشیستی، چرا که به آسانی با آبروی دیگران بازی میکند و دل نگران آبروی ریخته شده دیگران هم نیست. اینگونه است که چنین «روزنامهنگار» خود بزرگبین و کم دانشی، مینشیند در جایگاه تعریف مفهومهایی همچون صنف، سیاست، روزنامهنگاری و حتی اخلاق. اما خبرنگار دموکرات، تا مطمئن نشده خبری درست است آن را نمینویسد و اگر هم نوشت و نادرست بود دست کم، آشکارا، پوزش میخواهد. دریغا که چنین داستانی، هر از چندی تکرار میشود و سادهدلانی پیدا میشوند که دل به چنین «روشنگرها» و «روشنگریها» میبندند.