پیمان سمندری پژوهشگر ایرانشناسی
«ریدك خوشآرزو غلام خاص خسرو پرویز، زیبایی زن را چنین وصف کرده است: زیباترین زنان و جذابترین زنان آن است که نه کمسال و نه بزرگسال باشد، نه درازبالا و نه کوتاهقامت، نه لاغر و فربه؛ خوشقامت، زیباروی، خوشاندام، با پیشانی صاف، کمان ابروان، بادامیچشم ... خوشخند، چانهگرد ... کمگوی و باشرم». چنین تصویری که ژان شاردن، تاجر و سیاح فرانسوی و از مقربان درباره شاهعباس دوم صفوی، به نقل از تاریخ ثعالبی ارایه میدهد، میتواند تصویر آرمانی انسان ایرانی از زن مطلوب و نوع نگرش زیباشناسانه وی به آن قلمداد شود. این تصویر به فراخور اوضاع از چشم مردان جدا شده و در ذهن زنان نیز نشسته است و ایشان دستکم تا حوالی دوران مدرن و عصر حاضر میکوشیدند تا خود را به تمثیلی از این تصویر مشابه سازند.
ستایش پیکره نادیدنی
سیاحان مرد خارجی که به ایران آمده و سفرنامه نوشتهاند، همواره به این مسأله اشاره کردهاند که راهیافتن به اندرونی خانههای ایرانیان بهعنوان حریم زنان ایرانی، تا اندازهای زیاد، کاری غیرممکن به شمار میرفته است. در این اوضاع، شرح و بیان شرایط جسمانی این زنان مقدور نبوده است، از همینرو در بیشتر سفرنامههای مورد مطالعه، چندان نشانی از یادآوری جزییات این اوصاف نمیبینیم. آنچه نیز هست گاه بسیار شبیه یکدیگر است، گاهی هم به شدت متناقض به نظر میآید.
شاردن جایی دیگر مینویسد، «قد و قامت زنان ایرانی در جامه خاص خودشان رشیدتر و فریباتر از بالای زنان ما مینماید». شاخصترین نکته دریافتشده از منابع در دسترس سفرنامهای، آن است که زنان ایرانی اندامی متوسط و صورتهایی گرد و کمی فربه داشتهاند و البته در برخی اجزا مثل شکل بینی یا فرم پاها گاه تناسبها همخوانی درستی نداشتهاند.
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک خاصه دربار ناصرالدینشاه در سفرنامه خود «ایران و ایرانیان» مینویسد «زن ایرانی متوسطالقامه است، نه لاغر و نه فربه. چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامیشکل ... چهره گرد، سخت مورد ستایش است و شعرا آن را ماهرو اصطلاح میکنند». از ویژگیهای سفرنامه پولاک آن است که مردان و زنان مناطق و خردهفرهنگهای مختلف ایران را با تفاوتهایشان از مناظر گوناگون تحلیل میکند. شاردن هم اشارهای قابل توجه دارد که شاید پاسخگوی برخی تفاوت نگرشها به مفهوم زیبایی و تناسب زنانه در دورههای مختلف تاریخی ما باشد. «ترکان، زنان چاق را بر زنان لاغر ترجیح مینهند و ایرانیان به عکس، زنان لاغرمیان را دوست دارند، به همین جهت وقتی میخواهند قامت یک زن زیبا را وصف کنند آن را به سرو تشبیه مینمایند».
نازایی و لاغری، بیماری یا گناه بزرگ
سترونی و نازایی، بزرگترین تهدیدی بود که آرامش زندگی زنان را در تاریخ ایران جدید تهدید میکرده است. آنچه جالب توجه است اینکه بهویژه در منابع دوره قاجار، هرجا از مشکل خطر عقیم بودن زنان سخن میرود، در ادامه از مشکل بیماری لاغری هم یاد میشود. به نظر میرسد مطالبی که درباره ارزش نهادن به چاقی و استقبال از زنان فربه در آن دوران از آن یاد میشود، ارتباطی تنگاتنگ با مسأله زایمان دارد؛ درواقع این مشکل که زنان لاغر توان زایمانهای متعدد و نگهداری نوزاد را در بدن خود نداشتهاند چنین فضای ذهنی را در آن دوران
فراهم کرده است.
ویلم فلور، پژوهشگر تاریخ ایران، با مطالعه در خاطرات پزشکان و روایات سیاحان در ادامه بحث بیماری نازایی زنان، در اثر خود به نام «سلامت مردم در ایران دوره قاجار» مطلبی مفصل درباره لاغری مینویسد، «لاغری (هزل) نیز برای زنان ایرانی فاجعهآمیز بود و عامل طلاق محسوب میگردید. مردان، زنان گرد و چاق را دوست داشتند. مریتهاوكز، چنین اظهارداشت که هر چند عقاید و رسوم مردان در اروپا و ایران یكی است، اما آنان در مورد زنان تفاوت دارند، زیرا مردان ایرانی زنان نازكاندام را نمیپسندند، همچنانكه ما زنان چاق را. و از اینرو زنان لاغر جهت علاج به پزشكان مراجعه میكردند ... در رسالههای پزشكی مدرن فارسی داروهای بسیاری تجویز میشد و رایجترین آن برای درمان لاغری با منشأ ناشناخته، چربی كوهان شتر بود كه هر روز در زمانی مشخص و به مقداری مشخص (دو تا سه گندم در روز) تجویز میگردید... شلیمر مشاهده كرده بود كه زنان لاغر با كاربرد طولانی روغن جگر ماهی- یا استئارین پودر شده- چاقتر میشدند و او نیز این رژیم را با موفقیت برای مدتطولانی تجویز میكرد. از آنجا كه بیشتر مادران، خود هنوز طفلی بیش نبودند، انبوهی از مشكلات روانی و طبی حادث میشد. دكتر مورتون بیان كرد که ازدواج در اوان بچگی، توأم با انبوهی مسائل ناگفته بود كه اغلب درماندگی مادامالعمر از عوارض حاصل از آن بود».
«در ایالات جنوبی ایران، دختران در سنین 10 تا 12 سالگی به سن بلوغ میرسند و تا سنین 20 تا 25 سالگی زیبایی و شادابی و نشاط جوانی را دارند ولی از 25 سالگی به بعد غالبا فربه و بدترکیب میشوند». این تعبیر از هانریرنه آلمانی در سفرنامهاش با نام «از خراسان تا بختیاری» مربوط به دوره قاجار، در ادامه مطالب پیشگفته، به نظر گویای این مطلب است که برگزیدن لاغری یا فربهی خواسته زنان نبوده و شرایط زمانه چنین اوضاعی را بر آنها تحمیل میکرده است.
آنگاه که سفره ایرانیان تبرئه میشود
پذیرش این اعتقاد که زنان ایرانی صرفا به واسطه مصرف غذاهای چرب گرفتار چاقی میشدند قدری قابل تردید است. اگرچه برخی مانند شاردن به انواع غذاهای چرب و استفاده از برنج در غذاهای ایرانیان اشارت دارند و استفاده از چربی گوسفند را در زندگی ایشان پرکاربرد میدانند و برای نمونه به ساختن صابون تا مرکب یا اندود کردن ظرفها و روشن کردن پیهسوزها به کمک آن اشاره کردهاند، ولی قول برتر این است که ایرانیان بهویژه زنان در مصرف غذا بسیار سنجیده و خوددار رفتار میکردهاند. آنتوان اولیویه در سفرنامهاش که مربوط به اوایل حکومت قاجارها است، دراینباره چنین مینویسد «... اما با وجود اینهمه صفت، در تنوع اطعمه ... ایرانیان در سفره خود غذاي بسیار صرف نکنند و همیشه به چیز کم قناعت نمایند...» یا باز پولاک اشاره میکند «ایرانی در خوراك اعتدال و قناعت را رعایت میکند. در هر مقامی باشد باز مقداری نان، پنیر و سبزی صحرایی او را راضی و خشنود میکند ...» وی بهویژه توجه دارد که «در دوره بارداری، زنان پرهیز معتدلی دارند و از پرکردن معده و جنب و جوش بسیار و فوقالعاده خودداری میکنند، اما اسبسواری را بد نمیدانند و به آن ادامه میدهند». از ایندستنوشتهها در منابع سیاحتنامهای به فراوانی یافت میشود. نکتهای که اما نباید از یاد برد فضای بسته تحرک زنان در خانه و اندرون بوده است، همین کمتحرکی که وجه غالب تصاویر زنان در سفرنامهها است، میتواند مهمترین اثر را در فربهی و گاه تنآسایی زنان ایران جدید، از دوره صفوی تا دوره قاجار، داشته باشد. روایتی دیگر از جناب پولاک، میتواند پایانی جذاب بر تصویر ارایه شده جهانگردان و سفرنامهنویسان از اندام زنان ایرانی در چهار سده اخیر باشد «... از آن رسم ناپسند طبقات بالای ترکیه که زن پس از دوبار زاییدن با علم و اطلاع شوهرش به سقط جنین دست میزند- گاه برای حفظ زیبایی اندام و گاه برای تقلیل تعداد میراثخواران- در هیچ کجای ایران به هیچوجه خبری نیست ...»