مهدی یساولی دبیر روایت نو
در روایتهای عامیانه از تاریخ، حتی در برخی برداشتهای محققانه، بسیار شنیدهایم که ایرانیان در گذشته، افراد چاق را بیشتر میپسندیدهاند. ماجرا حتی پیشتر میرود و به اینجا میرسد که چاقی در روزگار گذشته، یک پدیده زیباییشناسانه بهشمار میآمده است. از همینرو نتیجه میگرفتهاند که زنان و مردان چاق، در عرصه دلربایی، گوی سبقت از دیگران، منظور زنان و مردان لاغر و باریکمیان، میربودهاند. اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران به روزگار حکومت قاجار در کتاب «ایران امروز 1907-1906؛ سفرنامهها و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران» وقتی از سفره ایرانی سخن به میان میآورد، سفرهای را توصیف میکند که مجموعهای از خوراکها و تنقلات چرب، سراسر آن را پوشانده است. او از علاقه ویژه ایرانیان روزگار قاجار به غذاها و خوردنیهای چرب روایت میکند و در این میانه، بر علاقه فراوان زنان به اینگونه غذاها بیشتر تأکید میورزد. علاقه ایرانیان به غذاهای چرب را میتوان در سفرنامههای دیگر جهانگردانی که در دورههای صفوی و قاجار به ایران آمدهاند نیز به روشنی دید. علاقه به غذاهای چرب آیا واقعا میتواند یکی از ویژگیهای ایرانیان روزگار گذشته باشد؟ همچنین میتوان آن را بهعنوان یگانه عامل چاقی زنان و مردان ایرانی دانست؟ افزون بر آن آیا اساسا آنان عامدانه غذای چرب میخوردهاند تا چاق شوند و زیبا به نظر آیند؟
عکسهای به جایمانده از روزگار قاجار و نیز نقاشیها و نگارگریهای دورههای قدیمتر میتوانند از جنبههای تحلیل زیباییشناسی و تشریح وضع ظاهری مردمان روزگاران گذشته، بسیار سودمند باشند و به کار پژوهشگران امروزی بیایند. نگارگریها و نقاشیها البته با مایههایی از خیالانگیزی درآمیختهاند که میتوانند از دنیای واقع به دور باشد اما دستکم آرزوها و آرمانهای خالقانشان را درباره پدیدههای گوناگون به نمایش میگذارند. عکسها اما اینگونه نیستند و واقعیت را آنگونه که بوده است نشان میدهند. نگاه موشکافانه به هر دو دسته این منابع تاریخی، میتواند در زمینه جسم و فیزیک ایرانیها در گذشته تا اندازهای زیاد روشنگر باشد. در بیشتر نگارگریها و نقاشیها، زنان و مردان، به اندازه و باریکمیان ترسیم شدهاند. اگر هم جز این باشد، درشتاندامی آنها، نه چاقیشان، را بیان میکند. اگر بر این گزاره بیشتر پافشاریم که نگارهها و نقاشیها دستاورد دنیای خیال پدیدآورندگانشاناند، دستکم میتوان اینگونه نتیجه گرفت که ایرانیها در روزگار گذشته لااقل در پرده خیالی ذهن خویش، زن و مرد رویایی را باریکمیان و نازکاندام دوست میداشتهاند، هرچند در واقعیت آنگونه نباشد. این میتواند ما را از فرضیه «چاقی بهعنوان یک ارزش زیباییشناسانه» کمی دور کند. داوری درباره عکسها اما آسانتر است. اگر به گنجینههای گوناگون عکسهای به جایمانده از زندگی مردم در روزگار قاجار دسترسی داشته باشیم، به یافتههایی تازه در زمینه تناسب اندام و وضع فیزیکی آنها دست مییابیم. تماشای مجموعهای گسترده از عکسهای تاریخی دقیقا ما را به این مسأله نمیرساند که ایرانیان در گذشته، به چاقی بهعنوان عاملی برای زیبایی و دلربایی مینگریستهاند. گشتی در دنیای عکسهای تاریخی دقیقا چنین نظری را تأیید میکند. آنها که چنین نمیاندیشند، تکیهشان بر چند عکسی از زنان و مردان چاق، از میان هزاران عکسی است که از دوره قاجار برجای مانده است؛ طبیعتا چند عکس از هزاران عکس، نمیتواند مبنای تاییدکننده یک فرضیه باشد. در برابر، صدها عکس از زنان و مردان ایرانی در دست است که اندامی متناسب و نازک داشتهاند.
با این وجود، چرا این اندازه در منابع تاریخی بهویژه سفرنامهها تأکید شده است که ایرانیان، زنان و مردان چاق را بیشتر میپسندیدهاند؟ یا حتی فراتر از آن، افراد چاق در نظرشان زیبا جلوه میکردهاند؟ واقعیت آن است که باید میان دو برداشت از وضع جسمی ایرانیان در روزگار گذشته، دستکم 4 سده اخیر، تفاوت نهاد؛ یک اینکه ایرانیان چاق بودهاند، دو، آنها به دلایل گوناگون دوست داشتهاند چاق به نظر برسند. همچنین باید به یک پرسش پاسخ داد که آیا چاقی مورد اشاره، واقعا آنگونه که گفته میشود، ارزش زیباییشناسانه داشته است؟
در درستی این فرضیه که طیفهایی از جامعه ایرانی در گذشته، پدیده «چاقی» را یک ارزش قلمداد میکرده است، نمیتوان تردید کرد؛ بررسی بیشتر در مستندات تاریخی بهویژه عکسها اما ما را به این نکته راهنمایی میکند که این «ارزش»، بیش از آنکه زیباییشناسانه باشد، رنگ و بوی «اقتصادی» و «طبقاتی» دارد. چاقی معنادار و سازمانیافته مردان و زنان ایرانی در روزگار گذشته، بیشتر نمایانگر وضع باورهای اقتصادی و طبقاتی بخشهایی از جامعه است که در وضع فیزیکی آن نمود یافته است. لاغر بودن در باورهای جامعه بهویژه در عصر قاجار و شاید هم پیش از آن، ضعف اقتصادی افراد را بیانگر بوده است. به تعبیری سادهتر، اشخاص لاغر و نازکمیان، کسانی بودند که وضع بد اقتصادی داشتند و در زمره طبقات ضعیف جامعه قلمداد میشدند، نمیتوانستند خوراک مقوی بخورند و به همین دلیل لاغر میماندند. در برابر، آنها که به طبقات بالای جامعه از نظر اقتصادی و اصالت نسب منتسب بودند طبیعتا به این «مرض» مبتلا نمیشدند. وجود خوراکهای چرب بر سر سفره ایرانیان نیز که بسیار مورد اشاره سفرنامهنویسان قرار گرفته است، میتواند برگرفته از همین باور باشد؛ بهویژه آنکه این جهانگردان و مستشرقان، عمدتا یا میهمان دربار یا بر سر سفرههای اعیانی بودند و کمتر پیش میآمد که یک جهانگرد یا سیاستمدار خارجی میهمان خانوادههای عادی و ضعیف جامعه باشد. در مرتبهای دیگر، آنگونه که عکسهای تاریخی نشان میدهند در کنار چاقی برخی افراد، ما با اشخاصی روبهروییم که چاق به نظر میرسند یا شاید عامدانه میخواستهاند چاق به نظر آیند. چطور؟ اگر به عکسها به دقتی بیشتر بنگریم، درخواهیم یافت، پوشش زنان و مردان در دوره قاجار در نمایش این وضع بسیار تاثیرگذار است. این مسأله کمتر مورد توجه قرار گرفته است. لباس و پوشش زنان و مردان ایرانی به گونهای بوده که خواهینخواهی، فرد مورد نظر چاق و دستکم درشتاندام به نظر میآید؛ هرچند باید جز عکسها، مستندات و شواهدی دیگر در دست داشته باشیم تا بتوانیم قاطعانه چنین نتیجه بگیریم، اما همین «چاق به نظر رسیدن» میتواند باز با ارزش اقتصادی و طبقاتی پدیده چاقی در ارتباط باشد. سخت میتوان پذیرفت، چاقی حتی در سدههای گذشته، یک ارزش زیباییشناسانه، بهویژه درباره زنان، قلمداد شده باشد. باز به سختی میتوان پنداشت که در یک دوره از تاریخ ایران، در اینجا دوره قاجار مورد نظر است، آدمهایی زندگی میکردهاند که دوست داشتند زنان یا مردانشان، به گونهای افراطی چاق باشند تا «زیبا» به نظر آیند. آن آدمها که از سیارهای دیگر به ایران نیامده بودند! از همان دست ایرانیانی بودند که سدهها پیش و پس از حکمرانی قاجارها در این سرزمین زندگی میکردهاند. حتی پذیرش اینکه قاجارها از نژاد ترکان ساکن آسیای مرکزی بودند و آن ترکان، چاقی را بیشتر میپسندیدهاند، سخت مینمایاند، زیرا در آن دوره، همه مردم ایران که از همان نژاد نبودهاند. همچنین، چاقی، فرقی نمیکند دیروز یا امروز، 300سال پیش یا 100سال بعد، پدیدهای فیزیکی است که برای جسم انسان، پیامدهایی زیانآور، حتی ناپسند دارد؛ از مرگهایی در سن پایین گرفته تا تعریق زیاد و احیانا بوی بد برگرفته از آن و نیز دردهای استخوانی و مفصلی. همانگونه که لاغری و نزاری نیز پیامدهایی در پی خود میآورد. اثبات این مسائل نیز به گسترش و رشد علم پزشکی ارتباطی ندارد. یعنی اینگونه نیست که بگوییم افراد چاق در گذشته، هنگام نشستن مشکل داشتهاند اما با رشد پزشکی نوین این مسأله اثبات شده است!
در ارتباط با مسأله چاقی و «ارزش» قلمداد شدن آن در روزگار گذشته، که امروز بسیاری بر این گماناند، در بهترین حالت میتوان گفت بخشی از جامعه، یعنی دربار و وابستگان آن و نیز خانواده اعیان و اشراف، از آنجا که در جامعه سنتی ایران، «لاغری» با «نداری» و «فقر» یکسان قلمداد میشد، به دلایل اقتصادی و طبقاتی علاقه داشتند درشتاندام و چاق باشند یا اینگونه به نظر بیایند. این مسأله درواقع میان همه طبقات جامعه همهگیر نبود اما به دلایل گوناگون که به بهانهای دیگر، بهتر میتوان درباره آنها سخن گفت، این برداشت رواج یافت که چاقی ارزش زیباییشناسانه دارد؛ پس هر که چاقتر است، زیباتر به نظر میآید! پذیرش این مدعا برای معتقدان به ارزشگذاری جامعه قدیم ایران بر زیبایی پدیده چاقی، شاید سخت باشد، اما دستکم، عکسهای تاریخی و بررسی مستندات که اینگونه روایت میکنند .