مهدی بهلولی آموزگار
هفته گذشته برای من هفته شلوغی بود. یکشنبه بیستوچهارم بههمراه یکی از دوستان فرهنگی رفتم به همایش بررسی موانع حذف کودک کار و راهکارهای آن، در تالار حرکت. این همایش به یاری «شبکه یاری کودکان کار» برگزار شد. هم از مسئولان دولتی آمده بودند هم از جامعه مدنی و نهادهای مردمنهادی که در زمینه کودکان کار، کار میکنند. گذشته از فقر که ریشه اصلی کودکان کار دانسته شد، از سوی برخی از کنشگران مردمی این گستره، متهم خردتر کار کودک بهویژه در تهران، شهرداری و برخی شرکتهای وابسته به آن اعلام شد، چرا که برای
بهرهگرفتن از نیروی کار ارزان، کمابیش از کودکان کمک میگیرند. نماینده شهرداری البته این اتهام را ردکرد و گفت که شهرداری تهران روی این موضوع، دقت فراوان دارد و در خطاب به ادعاکنندگان گفت فیلم و مستندات دیگر آنان را بررسی میکند و اگر حقیقت داشته باشد با شرکت خطاکار برخورد خواهد کرد.
چهارشنبه بیستوهفتم هم با شماری از فرهنگیان تهران رفتیم برای اهدای خون. البته این برنامه، همزمان در برخی از شهرهای دیگر ایران همچون شیراز و کرمانشاه به اجرا درآمد. از چند روز پیش و به فراخور 14 ژوئن روز جهانی اهدای خون، شماری از آموزگاران سراسر کشور با هم قرار گذاشتند که در روز بیستوهفتم به مراکز اهدای خون بروند و با اهدای خون خود بهیاری بیماران نیازمند بشتابند. در اینکه آموزگاران، یکی از نقشهای مهمشان فرهنگسازی است هیچ گمانی نیست اما متاسفانه مسئولان دو مرکز اهدای خونی که این نگارنده در آن روز به آنها رجوع کردم از عکس گرفتن به هنگام اهدای خون، جلوگیری کردند. من دقیق متوجه نیستم که من آموزگار، اگر عکس خودم را به هنگام خون دادن منتشر کنم، چه ایرادی دارد و چه دردسری پدید میآورد؟!
در همان چهارشنبه گذشته رفتیم همایشی در برج میلاد که درباره وضع آموزش کودکان مهاجران افغانستانی تشکیل شد. سخنان زیادی گفته شد و باز مسأله فقر، در جلوگیری از آموزش کودکان افغانستانی محوریت داشت گرچه اینبار پای برخی قانونهای ناعادلانه آموزش و پرورش هم در میان بود. اما بهتازگی، آموزش و پرورش درصدد است که به همه کودکان مهاجر، چه مهاجر قانونی و چه غیرقانونی، امکان آموزش بدهد. یکی از نمایندگان مجلس حاضر در این نشست به سخنی شنیدنی اشاره کرد که چندی پیش یکی از فرادستان حکومتی افغانستان به او گفته، مهاجران افغانستانی که از ایران به افغانستان باز میگردند بسیار مدنیتر و نرمشپذیرترند تا مهاجرانی که از پاکستان برمیگردند.
پنجشنبه و جمعه گذشته هم با موزه دکتر شریعتی گذشت. بیستوهشتم با 8- 7 تن از دیگر از فرهنگیان رفتیم موزه دکتر شریعتی، اما متاسفانه موزه را داشتند رنگکاری و تعمیر میکردند، آن هم یک روز مانده به سالگرد شریعتی! گرچه با همکاری کارگزاران موزه، توانستیم از برخی جاهای موزه، بازدید کنیم. بازدید بیستونهم اما چیز دیگری بود. از ساعت 10 صبح تا 8 شب، به همراه چند تنی دیگر از آموزگاران، در موزه بودیم. خانم پوران شریعترضوی، همسر گرانقدر شریعتی و سوسن شریعتی یکی از فرزندان دکتر، در موزه حضور یافتند. گویا پس از چند سال که به دلایلی، میان خانواده شریعتی و کار بدستان موزه، اختلاف بوده، امسال با تغییری که در مسئولان موزه انجام گرفته، دوباره پای خانواده شریعتی به خانه خودشان باز شده است. داستان این روز و آنچه که از زبان همسر شریعتی و خاطراتش از شریعتی و خانهشان شنیدم، داستانی است به راستی «پر آب چشم» که در این مختصر نگنجد.