سایه سد تنگ سرخ بر سر زندگی مردم 17 روستای کهگیلویه و بویراحمد
 
روایت کوچ اجباری
 

 

|  مریم میرزایی  |   خبر نگار   |

دیوار که بالا برود، تمام می‌شود؛ قرن‌ها شور و شوق و امید، سال‌های ‌سال زندگی. دیوار که بالا برود، جای همه خاطره‌ها را آب می‌گیرد. نه خوشی‌ها می‌ماند و نه سختی‌ها.  دیگر جز آب، رد و نشانی از روزهایی که زندگی جریان داشت، نخواهد ماند. دیوار که بالا برود، صدها خانه، هکتارها باغ و زمین زراعی هم با آب می‌رود. ارثیه‌ای که قرن‌ها دست به دست شده و از پدر و پدربزرگ رسیده بود، نصیب آب می‌شود.  
دیوار که بالا برود، کوچ اجباری، آخر و عاقبت 17 روستا در کهگیلویه و بویراحمد خواهد بود.  از روزی که تابلوی سد، پایین دست جاده به زمین زده شد، حکایت کوچ هم آغاز شد. آغازی تلخ برای یک عمر زندگی روستایی در اله‌آباد، جهانگیرآباد، اسلام‌آباد، چشمه‌چنار، بخش‌هایی از تنگ سرخ و...  
باید بگذارند و بروند. باید همه چیز را رها کنند، خانه و کاشانه، زمین و منبع درآمد، خاطره‌های خوب و بد. خلاصه هرچه که نمی‌توان برداشت و برد را باید بگذارند و بروند. اجبار بر سر تصمیمشان سایه انداخته، نگاهشان از ناچاری و سنگینی اجبار پر است اما در هر جمله، تأکید می‌کنند که «باید راضی‌مان کنند، اگر نه، زمین‌ها و خانه‌هایمان را نمی‌دهیم.»
بالای جاده‌ای خاکی که از تنگ سرخ می‌گذرد، روی سنگی بزرگ ایستاده، 40 را باید گذرانده باشد، چهره‌ آفتاب‌سوخته‌اش، کار روی زمین در فصل گرما را یادآوری می‌کند. بلند حرف می‌زند و به نظر می‌رسد چندان برایش مهم نیست پاسخ پرسش‌های چه کسی را می‌دهد. نمی‌پرسد شما؟ نمی‌گوید چرا این پرسش‌ها را می‌پرسید؟ به راحتی جواب می‌دهد.  وقتی از او می‌پرسم، قرار است سد بسازند و می‌گویند باید زمین‌هایتان را بدهید و حتی شاید مجبور باشید، خانه‌هایتان را هم رها کنید. راضی هستید؟ نگاهش به پایین جاده کشیده می‌شود و همزمان دستش بالا می‌آید و به پایین‌دست جاده اشاره می‌کند و می‌گوید: «یک بخشی از ده زیر آب می‌رود، از جاده آسفالت به پایین. بیشتر باغ و زمین‌های روستا را برای سد می‌خواهند.  اگر راضی‌مان کنند، راضی هستیم. اما حاضر نیستیم زمین‌هایمان را همینطوری بدهیم. درآمدمان است باید ما را راضی کنند.»
یعنی حاضر هستید زمینی که سال‌ها روی آن زحمت کشیده‌اید و از پدر و پدربزرگتان به یادگار رسیده را به آب بدهید؟ «نه راضی نیستیم اما چاره هم نیست.  باید مردم را راضی کنند.  پول بدهند تا بتوانیم جای دیگری زمین و باغ بخریم.» حرفش را با توصیه‌ای تمام می‌کند و می‌گوید: «کمی جلوتر مغازه‌ای هست که صاحبش می‌تواند بهتر صحبت کند.»
تا پول را ندهند، هیچ زمینی نمی‌دهیم
کمی جلوتر، سر کوچه‌ای باریک که به جاده خاکی روستا منتهی می‌شود، مغازه‌ای است با دو در باز، بدون شیشه و ویترین.  به نظر می‌آید، بقالی است. پیش‌دستی می‌کند و پیش از ورود به مغازه با عصا و کلاه بیرون می‌آید. لبخندی به لب دارد. او همان پیرمردی است که پیشتر در بالادست روستا، او را دیده بودیم و ماجرای سدی که قرار است زده شود و چهار یا پنج روستای این منطقه را زیر آب ببرد، تعریف کرده بود.  او هم از اجبار حکایت می‌کند و در هر جمله‌ای که می‌گوید، تأکید می‌کند که اگر مردم روستا را راضی نکنند، زمین‌هایمان را نمی‌دهیم و بیرون نمی‌رویم: «تصمیمی است که گرفته شده و می‌خواهند سد بسازند، کاری نمی‌توانیم بکنیم. راضی هم نیستیم اما باید راضی باشیم چون زمین‌ها را دولت می‌خواهد. گفته ما را راضی می‌کند. پنج‌سال از روزی که قرار بود زمین‌ها را کارشناسی کنند و از مردم بخرند، می‌گذرد اما هنوز خبری نیست.  تابلو را آن طرف جاده زده‌اند اما هنوز برای راضی کردن مردم روستا کاری نکرده‌اند.» نجفقلی عوض‌پور موهایش را در تنگ سرخ سفید کرده و وقتی در مورد راضی کردن مردم روستا حرف می‌زند، در صدایش تردید شنیده می‌شود: «احتمال ندادنش خیلی زیاد است.  فکر می‌کنیم که پول ندهند. اما تا پول ندهند و زمین‌ها را به قیمت نخرند، نمی‌گذاریم کار کنند و زمین‌ها را ببرند زیرآب.» حرف را به سمت حمایت دولت می‌کشاند و می‌گوید: «دولت اگر به ما کمک و از ما حمایت نکند، هیچ زمینی نمی‌دهیم. آنهایی که پشت آن صندلی‌ها نشسته‌اند باید به فکر ما هم باشند که بعد از تصمیم‌هایشان ما باید چطور زندگی کنیم؟» به دره‌ای پر از درخت اشاره می‌کند.  دره‌ای سرسبز از درختان میوه و زمین‌هایی که انتظار گندم می‌کشد: «نگاه کنید ته این دره می‌رود زیر آب، یعنی حداقل 800 هکتار از باغات و زمین‌های کشاورزی ما می‌رود زیرآب. مردم روستا که درآمدشان از کشاورزی و دامداری است، وقتی زمین‌ها رفت زیرآب، باید چه کار کنند؟ باید به فکر ما هم باشند. مردم باید بتوانند، بعد از این‌که زمین‌هایشان را از دست دادند، درآمدی داشته باشند.  بتوانند جای دیگر زمین و باغ بخرند و کار کنند.»  «باید کاری داشته باشیم که انجام دهیم، زمین‌هایمان از دست برود و دیگر کار نداشته باشیم، نمی‌توانیم این‌جا زندگی کنیم.  حتی اگر خانه‌هایمان زیرآب نرود، وقتی کار نباشد، چطور این‌جا بمانیم. مجبوریم وقتی درآمدمان از دست می‌رود خودمان هم برویم.» آن‌قدر تند تند حرف می‌زند که به نظر می‌آید، فقط می‌خواهد به این جمله برسد که باید خودمان هم از این‌جا برویم.  در روستا مرد جوان نمی‌بینی. می‌گویند فصل باغ است و جوان‌هایمان در باغ هستند.  سنش را نمی‌توان به‌راحتی تخمین زد، اما به نظر 50ساله می‌آید. ظاهری خاکی دارد و حین حرف زدن سعی می‌کند کمی از خاکی که بر سر و رویش نشسته را با دست بتکاند. می‌پرسم زمین‌هایتان برود زیرآب خودتان هم از این‌جا می‌روید؟ این بار با صبر پاسخ می‌دهد: «خب زمین نداریم، کار نداریم. چی بخوریم؟ زمین‌های روستا می‌رود زیرآب و باید از جاهای دیگر زمین بخریم. اگر زمین نباشد باید از این‌جا برویم.  شاید هم مجبور باشیم برویم جایی که نزدیک زمینمان باشد زندگی کنیم. الان مردم ده‌های اطراف که خانه‌هایشان می‌رود زیرآب هم باید به فکر زمین و خانه باشند. مگر در این منطقه این همه زمین کشاورزی برای فروش هست؟ باید برویم دیگر.  یا باید بریم شهر زندگی کنیم یا یک ده دیگر.»
مجبورند بروند، چه خانه‌هایشان زیرآب برود و چه زمین‌هایشان، فرقی نمی‌کند. حکایتشان حکایت کوچ اجباری و خالی شدن دوباره روستاست.  وقتی کاری برای انجام دادن و درآمد داشتن ندارند، چاره‌ای هم جز رفتن نخواهند داشت.  وقتی کمی پول از فروش زمین داشته باشند، جذب حاشیه‌های شهر می‌شوند.  جذب زرق و برق شهر و زندگی شهری، بدون این‌که مهارتی برای زندگی در شهر داشته باشند تا بتوانند امورات زندگی را بگذرانند.  
مُرده‌ها را چه کنیم؟
کوچ اجباری، برای زنان این منطقه سخت‌تر و نگران‌کننده‌تر به نظر می‌رسد. آنها نقش چندانی در تصمیم‌گیری آینده ندارند.  زمین به فروش می‌رود، آب خانه را با خود می‌برد و آنها باید منتظر تصمیم مردان خانواده برای روزهای آینده زندگی باشند.  در باز است، طوری در گوشه حیاط نشسته که بتواند به راحتی راهی که از تنگ سرخ می‌گذرد را ببیند.  روسری گلدار با گل‌های درشت بر سر دارد، چادر سفیدی با گل‌های ریز و رنگی روی شانه‌هایش نشسته و 35ساله نشان می‌دهد.  سر ظهر، گوشه‌ای از حیاط که سایه آن را از تیغ آفتاب جدا کرده، آرام گرفته و راه را نگاه می‌کند، انگار منتظر است. به نظر می‌آید آخرین نگاه‌ها را هم به مسیر روستا می‌اندازد تا اگر‌ سال و ماهی رسید که دیگر زیر این سایه ننشسته بود و نمی‌توانست راه را ببیند، خاطره‌اش را نقش کرده باشد.  پرسشی که از دیگران پرسیده‌ام را از او هم می‌پرسم. می‌خواهند سد بسازند و می‌گویند باید از روستا بروید، راضی هستی؟ به نظر می‌رسد چندان تمایلی به حرف زدن ندارد.  اولین پاسخش نمی‌دانم است.  اما بعد گویی بخواهد سوالی که دارد را بپرسد شاید به جوابی برسد، خیلی آرام و زیرزبانی می‌گوید: «ما پا داریم، می‌رویم، با مُرده‌هایمان چه کار کنیم؟ بگذاریم و برویم؟» برای پرسشش، پاسخ قطعی ندارم و ذهنم را درگیر کرده است. با عزیزانشان که به خاک سپرده‌اند چه می‌کنند؟ آیا اجازه بردن عزیزانشان هم به آنها داده خواهد شد؟ به یاد می‌آورم که پیش از این مستندی دیده‌ام که به همین موضوع پرداخته و ساکنان روستا درنهایت موفق می‌شوند، عزیزانشان را که به خاک سپرده‌اند با خود ببرند. اما نمی‌دانم، ساکنان 17 روستای کهگیلویه و بویراحمد هم اجازه بردن عزیزانشان و دفن دوباره آنها را پیدا خواهند کرد یا خیر.  
انتقال آب از استانی که آب شرب مردمش
 با تانکر تأمین می‌شود
چند ماهی می‌شود خبرهای بسیاری از مشکل تأمین آب در کهگیلویه و بویراحمد حکایت می‌کنند. شنیده می‌شود عشایر استانی که دومین استان پربارش کشور است با مشکل تأمین آب روبه‌رو هستند و حتی تانکرها، آب شرب برخی روستاهای استان را تأمین می‌کند. با این حال باز هم قرار است، آب استان منتقل شود و سد تنگ سرخ که چندین روستای کهگیلویه و بویراحمد را زیرآب می‌برد هم سدی انتقالی است تا آب شرب مردم استان فارس را تأمین کند. تصمیمی که در سال‌های گذشته برای ساخت این سد گرفته شده، موافقان چندانی در میان مردم و مسئولان استان ندارد. اما به نظر می‌رسد همه آنها تسلیم تصمیمی ملی شده‌اند.  محمدرضا جهان‌آرا مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری کهگیلویه و بویراحمد در این خصوص به «شهروند» می‌گوید: «به نظر ما مردم استان اولویت دارند، باید اول آب به مردم استان اختصاص یابد، البته سایر استان‌ها هم که آب استان به آن‌جا منتقل می‌شود، هموطن ما هستند. اما وقتی تأمین آب شرب در روستاهای استان با مشکل مواجه است به نظر ما اولویت باید با مردم استان باشد.»
او در مورد این‌که در خبر شنیده می‌شود که آب شرب برخی روستاهای استان با تانکر تأمین می‌شود، مردم ساعت‌ها آب ندارند، هم یادآور می‌شود: «آقای تاجگردون یکی از نمایندگان مجلس هم در این خصوص نامه‌ای به دولت داده‌اند که این یک ظلم تاریخی است و باید جلوی آن گرفته شود. امیدواریم پیگیری‌های لازم در این خصوص انجام شده و تخصیص‌های لازم صورت بگیرد.»
16 یا 17 روستا زیر آب می‌روند
«هر تصمیمی جنبه مثبت و منفی بسیاری دارد که باید به همه جنبه‌های آن نگاه کرد و بعد آن را زیر سوال برد.  اگر به موضوع سد تنها با این دید نگاه کنیم که مردم چه می‌شوند، اشتباه است.» این پاسخ موسی خادمی، استاندار کهگیلویه و بویراحمد به موضوع ساخت سد مخزنی تنگ سرخ و حکایت کوچ اجباری مردم چندین روستاست.  او با اشاره به این‌که باید جنبه مثبت و منفی هر کاری را دید، درخصوص خساراتی که سد از خود به جای می‌گذارد به «شهروند» می‌گوید: «بخشی از خساراتی که سد به جای می‌گذارد مخزن سد است. مخزن سد باعث می‌شود 16 یا 17 سد زیر آب بروند که این موضوع را باید در مطالعات اجتماعی سد دید و تبعات آن را بررسی کرد. اما ساخت سد به جهت تأمین آب شرب شهرهای شیراز و یاسوج، جنبه مثبت هم دارد که باید منفعت و هزینه‌های آن را بررسی کرد و پس از آن درخصوص خوب یا بد بودن آن نتیجه گرفت. اگر از این زاویه نگاه کنیم که مردم چه می‌شوند اشتباه است.» او درخصوص این‌که آیا با سدسازی با وجود این‌که درحال حاضر مخازن بسیاری از سدهای کشور خشک است و تنها برای ساخت سد هزینه شده، موافق هستید هم می‌گوید: «با سدسازی موافق شدیم. حرف مردم و وزارت نیرو را شنیدیم، پس از آن موافق شدیم. از نظر ملی، باید آب شرب مردم تأمین شود. از طرفی هم دولت باید هزینه‌هایی را که مردم با اجرایی شدن این طرح متحمل می‌شوند بپردازد، چراکه اگر مردم موافق اجرای طرح نباشند، اجرایی کردن آن با مشکل روبه‌رو می‌شود.»
این مشکل همان جمله‌هایی است که مردم روستا مدام آن را تکرار می‌کردند: «اگر راضی‌مان نکنند، نمی‌گذاریم کار کنند. مجبوریم که برویم اگر راضی‌مان نکنند، زمین‌هایمان را نمی‌دهیم.» و... 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/3524/روایت-کوچ-اجباری