افطاری بهشتی
| سردار مرتضی حاجباقری |
ما در دوران اسارت جزو مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیبسرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود. عراقیها به ما خیلی سخت میگرفتند، جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود، تنها امیدمان استعانت خداوندی بود. یکی از راههای تحکیم ارتباط الهی، بحث نماز و روزه بود. بچههایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریبا ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه میگرفتند، هرچند که روزه گرفتن و نمازخواندن حتی به صورت فرادا جرم بود.
خدا شاهد است امروز که بیش 20سال از اسارت میگذرد، هنگام ماه مبارک رمضان همهنوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفرههایمان یافت میشود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد. بارها اتفاق میافتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچهها حمله میکردند و جهت آنها را از قبله تغییر میدادند و نماز را بهم میزدند، حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را بهحالت خوابیده و زیر پتو بجا بیاوریم. روزهگرفتن جرم سنگینتری بود. بچهها غذای ظهر را میگرفتند و در یک پلاستیک میریختند، چهار گوشه آن را جمع کرده و گره میزدند سپس این غذا را زیر پیراهن خود پنهان و افطار میل میکردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا میگرفتند، او را شکنجه میدادند.
آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب میدادند را بچهها بهعنوان افطار میخوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب میگذشت. خدا شاهد است امروز که بیش 20سال از اسارت میگذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفرههایمان یافت میشود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد. به نظر من آن غذا، غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعا حضور خدا را احساس میکردیم. دعای افطار با حالوهوای معنوی خاصی توسط بچهها قرائت میشد هرچند پس از صرف افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذتبخش بود.
خادم رزمندگان
| عبدالرضا همتی |
ماه رمضان سال 66 بود در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم. نیروهایی که در پادگان نبیاکرم(ص) حضور داشتند درحالآمادهباش برای اعزام بودند. هوا بارانی و تمام اطراف چادر بر اثر بارش باران گلآلود بود بهطوریکه راه رفتن بسیار مشکل بود و با هر گامی گلهای زیادتری به کفشها میچسبید و ما هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشدیم، متوجه میشدیم کلیه ظروف غذای سحر شسته شده، اطراف چادرها تمیز شده و حتی توالت صحرایی کاملا پاکیزه است.
این موضوع همه را به تعجب وامیداشت که چه کسی این کارها را انجام میدهد! نهایتا یک شب نخوابیدم تا متوجه شوم چهکسی این خدمت را به رزمندگان انجام میدهد! بعد از صرف سحر و اقامه نماز صبح که همه بهخواب رفتند، دیدم که روحانی گردان از خواب بیدار شد و به انجام کارهای فوق پرداخت و اینگونه بود که خادم بچههای گردان شناسایی شد. وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاک پای رزمندگان اسلام هستم.
علت ماندگاری در جبهه
| حجتالاسلام علیاکبر محمدی |
سحریخوردن کنار آرپیچی و مسلسل، وضو با آب سرد و قنوت در دل شب توصیفناشدنی است. ربنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر میداد، ربنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچهها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو میگرفتند. ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر میزد و افطاری را توزیع میکرد.
سادگی و صمیمیت در سفره افطارمان موج میزد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزهگرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره مینشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار میکردیم. دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت.
معنویتی که «السلام علیک یااباعبدالله»، «زیارت عاشورا» و «یاوجیه عندالله اشفع لناعندالله» در توسل به سفره افطار و سحر ما هدیه میکرد، غیرقابل توصیف است و همین بنیه معنوی و عدم غفلت از لحظات معنوی، رزمندگان را از دیگران ممتاز کردهبود. نمیتوانم این لحظات را برای شما بیان کنم. در لشکر28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردم اما جاذبه این ماه مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان میآورد. برکت دعا در کنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحریخوردن کنار آرپیچی و مسلسل، وضو با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام روبهروی آسمان بدون هیچ حجابی که تو را از دیدن وسعتها بینصیب کند، گریه بچههای عاشق در رکوع و همهچیز برای یک میهمانی خدا آماده بود.