طرح نو- لیلا مهداد| نقطه مقابل خشونت، رحم است یا به عبارت دیگر خشونت، رحم و شفقت دو سر یک طیف هستند. بهطور طبیعی تمامی افراد هم پتانسیل بروز رفتارهای خشونتآمیز و هم رحم و شفقت را دارند اما اینکه از کدامیک از این پتانسیلها استفاده کنند، به شرایط هر فرد بستگی دارد و برخورداری او از سلامت روانی، میزان درونیشدن ارزشهای اجتماعی در او و شرایط و موقعیت اجتماعی که در آن قرار دارد. این عوامل تعیین میکنند که فرد در شرایط مختلف، رفتارهای خشن از خود بروز بدهد یا با همدلی و مهربانی از وضعی که در آن قرار دارد، عبور کند. به نظر اسفندیار آزاد- روانشناس- بههرحال این دو مقوله در تمام جوامع وجود دارند. گاهی شرایط یک جامعه بهگونهای است که افراد نسبت به هم دچار نوعی بدبینی و بیاعتمادی میشوند در چنین شرایطی افراد دچار نوعی تنش و استرس هستند درنتیجه نهایت تعاملات بیشتر به خشونت منتهی میشود اما در جوامعی که بین مردمش امیدواری و خوشبینی ترویج داده شده تعاملات افراد بالاست و خشونت کمتر را در اینگونه جوامع شاهد هستیم. اسفندیار آزاد با «شهروند» به گفتوگو نشسته و درباره این موضوع، نظراتش را با ما درمیان گذاشته است. شرح پرسشهای «شهروند» و پاسخهای او را در ادامه بخوانید:
شواهد امروز جامعه مبین این است که با خشونت به شکلهای مختلف آن روبهرو هستیم. وضع طوری است که گویا نامهربانی در جامعه نهادینه است. بهنظر شما برای رفع این ناهنجاری چه باید کرد؟
بخشی از روند مقابله با این پدیده، کار فرهنگی است. درحقیقت ما باید به نوعی روی مباحث فرهنگی و ترویج ارزشهای اجتماعی و فرهنگی کار کنیم. به عبارتی زمانیکه در جامعهای ارزشهای اجتماعی مانند رحم، مهربانی و حمایت اجتماعی، پرورش یابد، افراد به سوی این رفتارها ترغیب میشوند. ما به لحاظ فرهنگی باید زیرساختهای لازم را برای تبیین، توجیه و توصیف رفتارهای ترحمآمیز و شفقتگونه فراهم بیاوریم. برای ایجاد این زیرساختها، باید کار آموزشی انجام بدهیم. برای این منظور لازم است از نهادهای علمی و فرهنگی، دانشگاهها و مدارس بهره لازم را ببریم، البته رسانهها نیز گزینه دیگری برای راهانداختن موج فرهنگی هستند، بهعنوان مثال صداوسیما میتواند با تهیه فیلم و سریال و برنامههای آموزشی در جهت تبیین و نهادینهکردن رفتارهای صمیمانه و رحمکردن به دیگران و رفتارهای اجتماعی مثبت گامهای موثری بردارد. بسیاری از فیلمهایی که میبینیم ذائقه عاطفی ما را بیمار کرده است. راه دیگر برای این مسأله الگوسازی توسط گروههای مرجع است. بهعنوان مثال وقتی از الگوهای مطرح در جامعه، رفتاری در راستای همدلی و شفقت میبینیم همه افرادیکه حامی و طرفدار آن فرد هستند نگرش مثبتی به آن کار پیدا میکنند و متمایل میشوند که آنها نیز چنین رفتارهایی داشته باشند. متاسفانه در جامعه امروزی چیزی که ما شاهدیم، این است که بخش اعظم بازیهایی که بچهها در لپتاپ یا گوشیهایشان انجام میدهند تمخشونت و بیرحمی دارند و این کودکان بیشتر رفتارهای تنشزا را فرا میگیرند و از آنجاییکه بیشتر این بازیها محصول کشورهای دیگر با زیرساختها و فرهنگهای متفاوت هستند بهطور غیرمستقیم خشونت را در جامعه ما ترویج میدهند. مسئولان و کسانیکه عهدهدار مسائل فرهنگی هستند باید برای جلوگیری از این مسأله و برای اینکه در آینده این رفتارها ناهنجاریهای بیشتری را برای جامعه ما به ارمغان نیاورد باید با ساخت انیمیشنها و بازیهای متنوع و هماهنگ با فرهنگ و بایدها و نبایدهای آیینی و سنتی خود با این رویه مقابله کنند.
کشور ما از فرهنگ و ادبیات غنیای برخوردار است، فرهنگ و ادبیاتی که در کنار حماسههایش بر مهربانی، عطوفت و رحم و مروت تأکید کرده است. چرا با این پشتوانه، شاهد خشونت یا به اصطلاح بهتر بیرحمی در جامعه هستیم؟
یکی از گمشدههای جامعه امروزی ما این است که ساختارهای فرهنگی خود را نادیده گرفتهایم یا به نوعی اهمیت لازم را برای آنها قایل نیستیم. شاید این به دلیل وجود باور غلطی باشد که عموما افراد فکر میکنند که کشورهای اروپایی یا آمریکایی از توسعهیافتگی بالاتری برخوردارند درنتیجه میتوانند الگوهای مناسبی باشند! ولی حقیقت این است که شاید آنها از لحاظ تکنولوژی و صنعتی از ما پیشرفتهتر باشند اما با برگشت به لایههای عمیق فرهنگی خودمان متوجه خواهیم شد که ما با بهره بردن از داشتههای خود میتوانیم از نظر اجتماعی و فرهنگی وضع خیلی بهتری از جوامع صنعتی و پیشرفتهای که بهعنوان الگو به بشریت معرفی میشوند، داشته باشیم. متاسفانه ما از ارزشهای بومی، فرهنگی و دینی خود فاصله گرفتهایم. ادبیات ما بهخصوص ادبیات کلاسیکمان، مملو از مفاهیم ارزشی مانند رحمکردن، محبت، نوعدوستی و... است ولی متاسفانه ما در ادبیات جدید خود کمتر با این مفاهیم برخورد میکنیم متاسفانه ما بیشتر تحتتأثیر فرهنگ جوامع دیگر فرهنگ خود را مغفول گذاشتهایم. ما بخشی از هویت فرهنگ خود را در تغییر و تحولات صنعتی و تکنولوژی از دست دادهایم. ایرانیان به میهمان دوستی معروف هستند به مهربانی و نوعدوستی و... اما متاسفانه به این خصوصیات بیتوجه هستیم و بیشتر به رفتارهای وارداتی رو آوردهایم که بیشتر فردگرایی و خودخواهی را ترویج میدهند. درحالیکه فرهنگ ما بیشتر مروج جمعگرایی، دوستی و جویای حال دیگران بوده است. فرهنگ ما به خانواده و فامیل و ... تقید دارد. گذشتگان ما خود را موظف میدانستند که جویای حال همسایه و فامیل خود باشند و در مسائل و مشکلات، آنها را تنها نگذارند. درواقع همه ساختارهای روابطاجتماعی ما حاکی از مهربانی و صمیمیت بوده است. درحقیقت ما در انتقال مفاهیم ارزشی خود غفلت کردهایم.
والدین چگونه میتوانند فرزندان مهربانتر
و دیگر دوستتری تربیت کنند؟
در ادبیات، فرهنگ، دین و آداب و سنن ما همیشه تأکید بر این بوده که برای ساختن خانواده و جامعه بهتر در وهله اول باید از خودمان شروع کنیم. یعنی درحقیقت خودسازی از گامهای نخست و مهم در این مسیر است. اگر میخواهیم فرزندان مهربانی داشته باشیم که نسبت به خود و دیگران رحم و شفقت داشته باشند باید رفتارهای خودمان را اصلاح کنیم. چون فرزندان با دیدن رفتارهای ما برای خود الگوسازی میکنند. تازمانیکه پدر و مادری با هرچیزی زود خشمگین میشود و بدون کنترل رفتار خود عمل خشونتآمیزی سر میزند نمیتواند انتظار داشته باشد که فرزند او فرد رحیم و مهربانی باشد. امروزه کودکان به اندازه کافی از بازیها و برنامههایی که از آنها بهره میبرند، از فیلمها و اخباری که از رسانهها شاهد هستند، با مقوله خشونت آشنا میشوند و قسمت فراموش شده آنها مهربانی، نوعدوستی، دیگرخواهی و ... است. ما حتی میتوانیم از ادبیات کهن خود که در کنار قهرمانپروری مثبت عشقورزی و رحم به ضعیفتر را به تصویر کشیده، استفاده کنیم. یکی از اشتباهات ما این است که روابطمان را محدود کردهایم. این درحالی است که ما بخشی از بافت بزرگتری به نام فامیل هستیم، ما بخشی از محل و منطقه خود هستیم و اگر تعاملاتمان را با بخشهای مختلف خود حفظ کنیم از تنش و استرس کمتری رنج خواهیم برد و در مقابل، افراد آرامتر و رحیمتری خواهیم بود چون در این تعاملات ارزشهای اخلاقی اهمیت بیشتری مییابند. متاسفانه بسیاری از ارزشهای ما کمرنگ شدهاند، ارزشهایی که همگی بر محبت، رحمکردن و دیگر خواهی تأکید داشتهاند و باعث انسجام جامعه بودند. زمانی محبت به فامیل، به پدر و مادر، به کودکان، گرفتن دست ناتوان ارزش بودهاند که امروزه رنگ باختهاند.
پایینبودن بهداشت روانی در جامعه چه تاثیری بر بالا رفتن خشونت و مغفول ماندن رحم دارد؟
قطعا پایین بودن بهداشت روان بر بالارفتن خشونت در جامعه تأثیر میگذارد. رفتار همه ما تابع احساسات، عواطف و شناخت ما است. هرجاییکه دچار تنش، استرس و دغدغههای روانی شویم درحقیقت مبتلا به عوارض آن که پرخاشگری و افسردگی است، میشویم. زمانیکه فردی از سطح مطلوب بهداشت روانی برخوردار باشد در جهت دیگران حرکت میکند. یعنی سعی در پیوند با دیگران، همدلی و همکاری دارد. در مجموع در پی سازش با دیگران است نه دنبال چالش با آنها. جامعهای که از سطح بالای بهداشت روانی برخوردار است شاهد رفتارهای سالمتری خواهد بود. فردیکه از لحاظ روانی سلامت است در مقابل رفتار غیرمنطقی عصبانی نمیشود بلکه با منطق و آرامش، دنبال راهحل است. یکی از مواردی که باعث شده ما افراد پرخاشگر را بیشتر ببینیم این است که آستانه تحمل افراد پایین آمده و این خود به سبب این است که استرسها و تنشهای زیادی را داریم. متاسفانه سبک زندگی ما به هم ریخته، سبک زندگی سالم، سبکی است که در آن خواب کافی، تغذیه مناسب، فعالیت فیزیکی مناسب، کار و استراحتمعقول و تفریح و اوقاتفراغت مدنظر گرفته شود. نبود هر یک از اینها بهعنوان مثال نداشتن خواب کافی میتواند باعث پرخاشگری شود. انسان موجودی اجتماعی است ولی جوامع امروزی افراد را به سوی انزوا و زندگی فردی سوق میدهند و این یک عامل مشکلساز است درحالیکه باید این پروسه معکوس باشد و افراد به زندگی اجتماعی، همدلی و نوعدوستی سوق بیابند، بنابراین بهداشت روانی میتواند نقش مهمی در بالابردن رفتارهای برادرانه و محبتآمیز بازی کند. کسیکه از سطح مناسب بهداشت روانی برخوردار نیست نمیتواند به دیگران محبت کند. درواقع رفتار درست با دیگران و دوستداشتن همنوع و رحیمبودن نسبت به دیگران باید روش زندگی ما شود. هر فرد، با مدیریت رفتار و سبک زندگی خود میتواند رفتارهای سالمی نسبت به دیگران داشته باشد و سطح
تعاملات خود را بالا ببرد.