جنگ، نماد شر
 

 

سیاوش جمادی مترجم و پژوهشگر فلسفی

کلمه «آزادی» سال‌هاست بر زبان عام و خاص جاری است. برداشت عموم از این واژه به‌گونه‌ای است که محدودیت‌های حاصل از آن به دید نمی‌آید. برای درک این مفهوم، باید بیش از همه به این امر توجه داشته باشیم که آزادی، مسئولیت می‌آورد. زیرا بنیان آزادی بر انتخاب، در وضع اضطراری است. در وضعی که شما خود را مسئول می‌دانید که شخصا و رأسا، از میان دو یا سه گزینه و از امکانات مختلف که فرارو و فراپیش شما است، یکی را برگزینید. این، بحثی است که امروز، در سطح جهانی، از جهات مختلف مورد جدل و گفت‌و‌گو است. مثلا فرض کنید علم در حدی پیشرفت کند که انسان را جزیی از طبیعت بداند؛ تا این حد که حتی مغز بسیار پیچیده انسان را به‌عنوان یک ژنوم درنظر بگیرد و به انسان بگوید که همه تصمیمات و اختیاراتی را که به گمان خود، آزادانه گرفته‌ای، پیشاپیش برای تو، در ژنوم‌ات تعیین شده است. امروزه عده‌ای این مسأله را مطرح می‌کنند. در عصر ما کتاب‌هایی منتشر شده است که نویسندگان آن بر این اصرار دارند که حتی انتخاب‌های آزاد فردی، اجتماعی و سیاسی انسان را امری از پیش تعیین شده، نشان بدهند. با این حال ما به جهان زندگی کار داریم. یعنی حتی اگر چنین چیزی هم اثبات شود، طوری زندگی نمی‌کنیم که انگار موجود مجبوری هستیم.  ما دایما باید میان امکانات مختلف، تصمیم بگیریم و دست به انتخاب بزنیم. این بنیان اساسی «آزادی» و «اخلاق» است. یعنی بنیاد «حق» و «تکلیف». در هر حال موضوع اصلی و آن چیزی که همه ما انسان‌ها با آن درگیر هستیم، این است که در زیست‌جهان، آزادی را احساس می‌کنند. هیچ انسانی احساس نمی‌کند که انتخاب‌های او، انتخاب‌های آزادانه‌ و از روی اراده آزاد نیست. به همین دلیل حق ندارد دیگری را در بند کند. بنابراین، این اصل بنیادین و طلایی اخلاق است که « آنچه را که برای خود نمی‌پسندی، برای دیگری هم نپسند». البته این قاعده را کانت، به‌نحو دیگری بیان کرده است. او می‌گوید: «فکر کن که آیا عمل تو می‌تواند یک قانون همگانی شود یا نه؟» در این مورد، کانت، بسیار شرافتمندانه فکر کرده است. او در اواخر عمرش، به این نتیجه رسیده که کافی نیست بنیاد‌های اخلاقی، تعریف شود. معلوم نیست که چرا به چنین نتیجه‌ای رسیده اما احتمال دارد که اوضاع و احوال زمانه، بر او تأثیر گذاشته باشد. کانت به فکر ضمانت اجرایی این بنیادها می‌افتد. به همین دلیل، به مقوله «شر» و منشأ آن می‌پردازد. چراکه این امر که «شر از کجا پیدا می‌شود»، شاید از مسأله آزادی، اهمیت بیشتری داشته باشد. اگر بتوانید ریشه شر را بیابید و به آن خود‌آگاهی پیدا کنید، آن‌زمان است که جامعه‌ای خِرَد ‌محور و خِرَد ‌بنیادی خواهید داشت. به همین دلیل است که «اینشتین» در حوالی جنگ جهانی دوم به «فروید» که کاشف ناخودآگاه آدمی و امیال تیره و تار اوست، نامه می‌نویسد و از او می‌پرسد «چگونه می‌توان جنگ را متوقف کرد؟» در هر حال، جنگ یکی از شریرانه‌ترین شرهای بشری است. شما جنگ را از بالا نگاه کنید. یعنی بحث دفاع از میهن و مقدسات و ایدئولوژی را کنار بگذارید و به پدیدار جنگ، صرف‌نظر از مقصد و مبدأ آن، نگاه بیندازید. چه می‌بینید؟ کشتار جمعی بسیار وحشیانه. جنگ چیزی نیست جز بدن‌های شرحه‌شرحه، خون‌های خشکیده بر زمین و آبادی‌های ویران. جنگ، نماد شر است. به نظر من، این از یافته‌های بزرگ و درخشان کانت است که اهمیت آن، کمتر از فلسفه و سوژه استعلایی و اخلاقی او نیست. شر، رادیکال و ریشه‌ای است؛ بنابراین منشأ شر هم رادیکال است. یعنی شر در وجود همه ما نهفته است؛ اما نه در خرد، بلکه در میل؛ و میل، امری شخصی است. میل، همه‌شمول اما شخصی و نه کلی و نه ضروری است. بنابراین، میل است که ما را به سمت شر سوق می‌دهد. اگر خرد را به جای میل قرار می‌دادیم، جهان، شکل دیگری داشت. گرچه با «اگر» گفتن، چیزی عوض نمی‌شود. در هر حال، ما در دنیایی سرشار از بی‌عدالتی زندگی می‌کنیم. قدرت‌هایی که تنها به فکر منافع درون‌مرزی خودشان هستند و اجازه نمی‌دهند شر، وارد مرزهای‌شان شود، اما شر را برون‌سپاری می‌کنند. یعنی شر را به بیرون از مرزهای خودشان می‌فرستند؛ مثل جوامع سرمایه‌داری.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/34667/جنگ،-نماد-شر-