جامعه متفکر و هراس از واژه «نمی‌دانم»
 

 

مهدی غنی پژوهشگر

لازمه تفکر، خودباوری است. خودباوری به این معناست که انسا‌ن‌ها قایل به این باشند که حق تشخیص دارند، حق آگاهی و  دانستن، اما متاسفانه در جامعه ما این مسأله جانیفتاده است. این شاید به این دلیل باشد که عده‌ای عقیده دارند که مردم حق تشخیص و قدرت تشخیص سره از ناسره را ندارند و از سوی دیگر خود افراد نیز به این خودباوری نرسیده‌اند که چنین حق و توانایی‌ای دارند. گاهی شاهد هستیم که افراد فکر کردن را به دیگری واگذار یا از فرد یا افراد دیگر کورکورانه پیروی می‌کنند. در مرحله اول خودباوری مهم‌ترین مسأله است. مرحله دوم در زمینه رشد و گسترش تفکر و خردورزی در جامعه این است که افراد بتوانند بلند فکر کنند. متاسفانه جامعه ما به دلیل قرن‌ها حکومت استبدادی و وجود نوعی خفقان آموخته است که در خفا تفکر کند. یعنی هرکسی فکر می‌کرده اگر تفکرش را به زبان بیاورد یا به اصطلاح بلند فکر کند برایش دردسر ایجاد می‌شود، لذا افراد سعی کرده‌اند تفکرات خود را سانسور کنند و این برای مردم ما بدل به عادت شده است. زمانی‌که فکر باز نشود و در جامعه مطرح نشود، درنتیجه نقدی هم صورت نمی‌گیرد و بقیه افراد هم نمی‌توانند درباره آن اظهارنظر کنند؛ نهایتا تفکرات چکش نمی‌خورند و پالایش نمی‌شوند و این سبب می‌شود که ما شاهد نوعی مطلق‌نگری باشیم، چون افراد به تنهایی می‌اندیشند و بدون طرح آن با دیگران در درون خود به یقین می‌رسند. با موارد ذکر شده به این نتیجه می‌رسیم که نقد و انتقاد باعث گسترش و رشد تفکر می‌شود. هیچ‌کسی نمی‌تواند ادعا کند که تمام افکارش مطلقا درست هستند. موضوع مهم اما این است که ما برای این‌که بدانیم کدامیک از تفکراتمان درست است و چه ایراداتی به تفکرمان وارد است باید آنها را با دیگران درمیان بگذاریم و با نقد و انتقادات آنها به نقاط قوت و ضعف خود پی ببریم. لازمه این کار این است که بلند فکر کنیم. تفکر و خردورزی باعث می‌شود که اندیشیدن افراد تعالی یابد. در این زمینه ما با دو مسأله روبه‌رو هستیم؛ مسأله اول این است که اندیشه جدیدی از جای دیگری بیاید و دوم این‌که ما افکار تازه‌ای تولید کنیم. درگذشته دچار چنین مسأله‌ای بوده‌ایم که یا سخت در افکار خود فرو رفته بودیم یا اگر فکر جدیدی از جای دیگری می‌آمد به نوعی دنباله‌رو آن می‌شدیم یا دربست آن را می‌پذیرفتیم. این عمل درستی نیست چون هر عمل یا تفکر جدیدی که از جایی می‌آید لزوما درست نیست، البته ما باید در حوزه زیرساخت‌ها به‌حدی برسیم که بتوانیم تولید فکر کنیم. به‌علاوه این را هم باید درنظر گرفت که قرض گرفتن از فرهنگ‌ها، تفکرات و اندیشه دیگر افراد، اشکالی ندارد حتی ما در قرآن کریم هم داریم که فرموده است: «بشارت می‌دهم به کسانی که حرف‌های مختلف را می‌شنوند و بهترینش را انتخاب می‌کنند.» پس باید افکار دیگران را شنید تا بتوان از میان آنها بهترین را انتخاب کرد. مسأله مهم در این زمینه این است که ما قدرت انتخاب و ارزیابی درست را داشته باشیم چون پیروی کورکورانه از یک اندیشه‌نو هیچ تحولی را ایجاد نمی‌کند.
با جمع‌بندی موارد ذکر شده می‌توان گفت که برای رشد و گسترش تفکر و خردورزی باید افراد به خودباوری برسند و فضای مناسبی برای نقد و انتقاد افکار وجود داشته باشد. همچنین نسبت‌به کارهایی که انجام می‌دهند آگاهی داشته باشند و در تمام زمینه‌ها مسئولیت‌پذیر باشند. در جامعه‌ای که تفکر و خردورزی گسترده است تولید علم نیز در آن جامعه در سطح بالایی به چشم می‌خورد. درحقیقت تفکر و تولید علم لازم و ملزوم یکدیگر هستند.

چون ما درحالی تولید علم خواهیم داشت که دایم درصدد کشف چیزهای نو باشیم. دایم درحال طرح سوال باشیم؛ به جای این‌که به سوالات ده‌ها ‌سال پیش قانع باشیم به مسائل جدید بیندیشیم و پرسش‌های نو طرح کنیم.
گفته می‌شود که جامعه‌ای درحال پویایی و پیشرفت است که سوالات بیشتری داشته باشد نه پاسخ‌های بیشتر، چون سوال است که پاسخ‌های جدید می‌طلبد ولی متاسفانه خیلی‌وقت‌ها همه‌چیز برای ما حل شده است چون سوال نداریم. ما بیشتر مواقع به دنبال پاسخ‌هایی بوده‌ایم برای همیشه، برای این‌که خیالمان راحت باشد که به همه چیز که در عالم هست رسیده‌ایم. این درحالی است که کسی که بیشتر سوال دارد رشد بیشتری خواهد داشت. به قول ابن‌سینا که گفته است: «تا بدان‌جا رسید دانش من ... که بدانم که همی نادانم» درحقیقت این شعر می‌خواهد این نکته را تذکر بدهد که وقتی ما به این مرحله برسیم که نمی‌دانیم، خود بزرگترین دانش است. مشکل اینجاست که در فرهنگ عمومی جامعه ما، هراس بزرگی از کلمه نمی‌دانم وجود دارد و مردم آن را نوعی نقطه ضعف تلقی کرده و فکر می‌کنند اگر چیزی را ندانیم و بپرسیم یا حتی سوال برایمان پیش بیاید نشانه بی‌سوادی است.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/34470/جامعه-متفکر-و-هراس-از-واژه-«نمی‌دانم»