گروه سیاسی| تصمیمات بزرگ در کشورما مدتها است به پشیمانیهای بزرگ هم تبدیل میشوند، نمونهاش طرح و سپس قانون هدفمند کردن یارانهها بود که زمانی از آن با عنوان جراحی بزرگ اقتصاد یاد میشد. حالا و پس از گذشت 5سال از آن زمان به نظر میرسد انتقادات از آن طرح با شدت بیشتری مطرح میشود. اقتصاددانان و نمایندگان مجلس میگویند این وضع را پیشبینی میکردند اما کسی به نظراتشان گوش نمیداد. امیرمحبیان موسس مرکز مطالعات استراتژیک آریا به «شهروند» میگوید: سیستم مدیریتی ایران به گونهای است که مشاوران افرادی مطیع و نه مطلع انتخاب میشود و به همین دلیل به گونهای ساختاری نهادهای مشورتی اساساً از سوی مدیران جدی گرفته
نمیشوند.
چرا هیچگاه هشدارها پیش از تصمیمات بزرگ جدی گرفته نمیشود و درنهایت هم اغلب هزینه تصمیمات نادرست از جیب ملت پرداخت میشود؟
یکی از اشکالات بزرگ این است که نهادهای مشورتی در کشور جدی گرفته نمیشوند زیرا مشاوران را معمولاً افرادی در نظر میگیرند که از رؤسا کمتر باشند. در حاشیه هستند و متن در اختیارشان نیست. درحالیکه مشاور باید از لحاظ تجربه و تخصص دارای چنان توانی باشد که بتواند رئیس مربوطه را توجیه کند و راه درست برای تصمیمگیری را به او نشان بدهد. به عبارت دیگر مشاور باید از لحاظ حرفهای در این موضوع خاص متخصصتر از مدیر باشد.
یعنی ساختار مدیریتی به این صورت است و یا هنوز نقش مشاوران صرفاً تشریفاتی است؟
به خاطر نبودن فرهنگ مشاوره درست شاهد این هستیم که نهاد مشورت هم جدی گرفته نمیشود. باید علاوه بر مشاوران نهادهایی را که به سیستمهای اجرایی و حتی حقوقی و قضایی کشور مشاوره بدهند طراحی کنیم. در دنیا اتاقهای فکر به همین دلیل طراحی شده و به عبارتی متخصصان و نخبگانی که دارای تجربه هستند و به دلیل افزایش سن از حوزه اجرا کنار میروند در اتاقهای فکر به کار میگیرند و از تجربیات آنها استفاده میکنند. ما باید تصمیمات را با استفاده از اتاقهای فکر غنیسازی میکردیم تا در مورد برخی از آنها دچار پشیمانی نشویم.
برای مثال مشاهده میکنیم که در خلال مذاکرات میان ایران و آمریکا برای مسائل هستهای نهادهای مشاورهای در آمریکا نقش فعالی دارند و به همین دلیل مذاکرهکنندگان شدیداً تحتتأثیر دیدگاههایی هستند که پیش از این در اتاقهای فکر بر روی آنها کار شده و به حد کافی از پختگی رسیده است درحالیکه ما تمام بار را روی دوش عوامل اجرایی گذاشتهایم که این موضوع فشار بسیار زیادی را هم بر آنان وارد میکند.
مگر قرار نبود مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا مرکز تحقیقات استراتژیک آن چنین نقشی داشته باشند؟
مجمع تشخیص مصلحت نظام البته قرار نبود چنین نقشی هم داشته باشد. مدیران ارشدی که در آن مجمع حضور دارند به نوعی نقش مشاوران مقام معظم رهبری را ایفا میکنند. اموری که از سوی رهبری به آنان ارجاع میشود را بررسی و نظر خود را اعلام میکنند. اما مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع که بیشتر به منظور چنین نقشی ایجاد شده هم با فرهنگ درستی شکل نگرفت و بیشتر حالت پارکینگ سیاسی را به خود گرفت که شخصیتهای سیاسی وقتی کنار میروند آنجا فعالیت کنند برای اینکه یک روز مجدداً وارد میدان شوند. حالا اینکه چقدر کارآیی و تولیدات فکری آنها مورد بهره برداری قرار گرفته موضوعی است که باید درباره آن بررسی انجام شود. در مجموع من فکر میکنم پاسخ سوال نخست شما این است که ما مشکل بزرگ فرهنگی در مدیریت داریم، مدیران ما خود را علامه فرض میکنند و فکر میکنند اگر نظر مشاور را بگیرند و استفاده کنند ثابت کردهاند خودشان نمیدانند پس برای اینکه ثابت کنند میدانند معمولاً زیر بار نظر مشاور نمیروند. هنوز این موضوع جا نیفتاده که مدیریت خوب مدیریت هوشمندان است نه افرادی که تنها اطاعت
میکنند.
در مورد کشورهایی که گفتید شیوه مدیریتی آنها به گونهای است که اتاقهای فکر نقش مهمی در تصمیمگیریها دارند. این موضوع در سازوکارهای قانونی آنها جا افتاده و یا نوع سازمان مدیریتی در آنها به این صورت طرحریزی شده است؟
این مدل مدیریتی آنها است که مورد پذیرش قرار گرفته. یعنی مراکزی که ایدههای نو را گردآوری میکنند و تجربیات را مورد استفاده قرار میدهند.