| نرگس جودکي | روزنامه نگار |
زندگي براي او دو بخش دارد. بخش اصلي روزهايي است که زمينهاي سخت و زخمخورده غرب و جنوبغربي را براي پيدا کردن سربازان خاموش ميکاود و بخش ديگر زماني است که با انبوهي از کاغذ و عکس و فيلم از لحظههاي انفجار و کشف و دلهره به پايتخت برميگردد و روزشماري ميکند تا دوباره سر به بيابان بگذارد.
بهنام صادقي سالها در زمان جنگ در يگانهاي رزمي و آموزشي بود. چند بار هم مجروح شد. او تخريب را هم در جنگ آموخت. بعد از جنگ به دليل تخصصي که داشت، به گردان تخريب رفت و از همان آغاز در عمليات پاکسازي زمينهاي آلوده به مين و مهمات جنگي باقي مانده از جنگ حضور داشت تا امروز که سرهنگ بازنشسته 53ساله،
بر پروژهها نظارت دارد.
اين همه سال است که شما در کار تخريب هستيد و ميبينيد که آمار دقيقي از پاکسازي ميادين مين ارایه نميشود. به همين دليل اغلب آماري که هنوز به آن اشاره ميشود، همان 16 يا 20 ميليون مين و مهماتي است که از بيش از 10سال پيش در مورد آن صحبت ميشد.
کساني که هنوز به آمار اوليه استناد ميکنند، غرضي ندارند چون نهاد ملي مين به صورت خودکار اطلاعرساني کاملي در اينباره ندارد. اگر اطلاعرساني ماهانه يا به صورت گزارش فصلي مانند ساير کشورها وجود داشت، نهادهاي مردمي هم اطلاعات بهروزتري را ارایه ميدادند.
از طرف ديگر، در دولت قبل در برخي استانها مانند کرمانشاه، جشن پاکسازي برگزار شد اما هنوز اخباري از انفجار و کشته و مجروح شدن شهروندان در اين مناطق شنيده ميشود. آيا ميتوانيم بگوييم پاکسازي کامل انجام شده است و آیا ميشود جشن پاکسازي در اين مناطق برپاکرد؟
مرکز مينزدايي کشور خاتمه پاکسازي را در بسياري مناطق ازجمله کرمانشاه و ايلام اعلام کرده است اما دلايل بسياري براي بروز اين اتفاقها وجود دارد. امکان دارد در اين مناطق مهمات يا مينها که در اعماق زمين فرو رفتهاند به مرور زمان و در اثر عوامل طبيعي يا دخالت انسان بالا بيايند. براي مثال، خاکبرداري انجام شده باشد يا در اثر مرور زمان يا جريانات جوي و بارندگي لايههاي خاک کنار رفته و پديدار شده يا به سطح خاک رسيده باشند. چنين عواملي باعث ايجاد حادثه براي افراد ميشوند.
بسياري از اين قربانيان کودک هستند. برخي افراد، آموزشي براي مواجهه با مين و مواد منفجره نديدهاند و حتي برخي هم که آموزش ديدهاند، باز دچار حادثهشدهاند. آيا با برگزاري جشن پاکسازي اين آموزشها هم متوقف ميشود؟
آموزشها بايد مستمر باشند که متاسفانه در ايران مستمر نيست چون هميشه وابسته به بودجههايي است که در سال تعيين ميشود. کافي است مقداري از بودجه براي اين اقدام افزايش یابد، خواهيم ديد که در وضعيت آموزشها تأثير ميگذارد. آموزش هم به اين معنا نيست که حادثه تمام ميشود. آموزش بايد منجر به تغيير نگرش در افراد شود.
در حال حاضر آموزش به عهده کدام نهاد است؟
آموزش در اصل به عهده نهاد ملي مين است، اما در ايران درحال حاضر سازمان بهزيستي و جمعيت هلالاحمر اين کار را انجام ميدهند.
اين دو نهاد در قالب يک کميته کار انجام ميدهند يا اينکه هر کدام به صلاحديد خود برنامههاي آموزشی را طراحي ميکنند؟ چون اگر اين همکاري مشترک وجود نداشته باشد، ممکن است برخي مناطق از قلم بيفتند.
متأسفانه اين دو نهاد جداگانه اين آموزشها را انجام ميدهند و امکان دارد در يک منطقه هر دو گروه آموزش بدهند و در منطقهاي هيچ يک از آنها حضور نداشته باشد. علاوه بر اين، سطوح آموزشها يکسان نيست و ممکن است کم يا زياد باشد. از سوي ديگر فراگيري افراد هم در مناطق مختلف، متفاوت است که بايد به آن توجه کرد.
سازمانهاي مردمنهاد دخالتي در اين آموزشها ندارند؟
در حال حاضر سازمان مردمنهاد مستقلي در زمينه آموزش خطر مين و مهمات وجود ندارد اما موسسات تحت پوشش بهزيستي از طرف سازمان اين کارها را انجام ميدهند.
افراد آموزشگر خودشان چطور آموزش ديدهاند؟
نقص بزرگي که وجود دارد، اين است که هيچ کدام از مربيهاي دو گروه آموزشهاي کافي نديدهاند، هرچند شايد هلالاحمر يک گام جلوتر باشد چون آموزشها از طريق صليبسرخ به آموزشگران ارایه شده است.
افرادي که در حوادث انفجار مين و مهمات مصدوم ميشوند، براي دريافتدرصد جانبازي از کميسيون ماده 2 مشکلات بسياري دارند که يکي از آنها روند طولاني تعييندرصد در اين کميسيون است. آيا هيچ راهي براي کوتاهکردن اين زمان که زندگي مصدوم و خانوادهاش از آن تاثير ميپذيرد، وجود ندارد؟
کميسيون ماده 2 که در سال 90 هم اصلاح شد، قانون خوبي است. مشکل بزرگ اين کميسيون نداشتن بازه زماني براي تشکيل و اعلام نتايج کميسيون است. گاه يک پرونده ماهها و سالها در کميسيون معطل ميماند، در حالي که در صورت الزامي شدن بازه زماني محدود براي تشکيل و اعلام نتيجه، مشکلات حل ميشود.
افراد تخريبچي هم که در پاکسازي فعالند، دچار حادثه ميشوند. قرارداد کاري بسياري از آنان کارگري است و تنها در زمان انجام طرح، بيمه هستند. روند رسيدگي به پرونده و تعييندرصد اين افراد هم طولاني است.
مرکز مينزدايي تمام افراد تخريبچي را که در طرحهاي اين مرکز هستند، بيمه ميکند. هيچ فردي حق ندارد وارد ميدان مين شود مگر اينکه بيمه شده باشد. گاه پيمانکاران پاکسازي سهلانگاري يا اسم افراد را دير ارسال ميکنند يا ارسال نميکنند و فرد دچار حادثه شده و با مشکلاتي روبهرو ميشود. هرچند مرکز مينزدايي کمک ميکند که حقي از کسي ضايع نشود.
اين که افراد در طول هر طرح بيمه ميشوند، کافی است؟
بله همينطور است. واقعيت اين است که افرادي که در طرح هستند، بيمه ميشوند و وقتي کار تمام ميشود، فعاليتي ندارند و نيازي نيست که بيمه شوند.
چرا مراحل تعيين درصد اين افراد طولاني ميشود؟
تعيين درصد از حيطه کار مرکز مينزدايي خارج است و برعهده بنياد شهيد و ايثارگران است. اين مرکز بلافاصله پرونده را به سازمان بيمه ميفرستد که پولشان را بگيرند و بعد ادامه کار برعهده بنياد شهيد است.
خيلي از اين افراد حقوق بسيار اندکي ميگيرند، در صورتي که کار سخت و خطرناکي را انجام ميدهند، آيا نبايد اين شغل در شمار مشاغل سخت و زيانآور باشد؟
جزو مشاغل سخت و زيانآور تعريف نشده است، اما با پيگيريهايي که انجام دادم، متوجه شدم چنانچه هر زماني فردي اقدام کند، از طريق کميسيوني که در اداره کار وجود دارد، جزو مشاغل سخت، زيانآور محسوب ميشود. شغلي مانند تخريبچي و پاکسازي زمينها از مين شغل جديدي است و بعد از مراجعه فرد ميتواند از طريق کميسيون اداره کار از مزاياي سختي کار بهرهمند شود.
پس باز هم بايد کميسيون تشخيص دهد و اگر فرد مطلع نباشد و مراجعه نکند و درخواست ندهد، از اين حق بهرهمند نميشود.
بله. بايد افراد بدانند و کارفرما هم بايد در ليست بيمهاي که ردميشود، قيد کند که شغل فرد تخريبچي است. ما به شدت پيگير اين ماجرا بودهايم.
بسياري از مردم اصلا تصوري از شغل تخريبچي و مينروبي ندارند. خيليها فکر ميکنند همه نيروهاي تخريبچي، نظامي هستند. اخبار شهادت و مصدوميت اين افراد هم آنگونه که بايد، منعکس نميشود، چرا؟
اين موضوع تا حدودي به سهلانگاريهاي خود ما برميگردد. نهاد ملي مين خود را به جامعه معرفي نکرده و طبيعي است که کسي نميداند تخريبچيها افرادي هستند که اين شغل پرخطر را انتخاب کردهاند و با کمترين حقوق کار ميکنند. فکر ميکنم وظيفه نهاد ملي مين است که بيشتر در معرفي آنها تلاش کند. بهطور مثال براي تعداد زياد افرادي که در اين بخش شهيد شدند، تاکنون بيشتر از يک کنگره برگزار نکردند.
تخريبچيها چه آموزشي براي ورود به ميدان مين ميبينند؟ آيا بروز حادثه در ميدان مين طبيعي است؟
حادثه در ميدان مين هميشه اتفاق ميافتد و چندان ارتباطي با آموزشها ندارد. تمام تخريبچيها آموزش ميبينند و بايد داراي مدرک معتبر از مرکز مينزدايي باشند.
به هر حال، کار در ميدان مين براساس استانداردهايي انجام ميشود. مثلا بيش از ساعت معين و در زمان خستگي و گرما ادامه فعاليت ممنوع است، ولي من با برخي از مصدومان صحبت کردهام که در اوج خستگي و گرما يا در زمان برگشت به کمپ دچار حادثه شدهاند. آيا نظارتي بر اين کار نميشود؟
استاندارد بينالمللي مرکز مينزدايي وجود دارد و نهاد ملي مين آن را بوميسازي کرده و تمامي شرکتها و يگانهاي پاکسازي موظف به اجراي آن هستند. مانند تمام فعاليتهايي که در کشور وجود دارد، امکان دارد بعضيها استاندارد را رعايت نکنند. مانند همان زمان کاري که معمولا هر 20 دقيقه افراد بايد جابهجا شوند که ممکن است اين کار انجام نشود.
نظارتي نيست؟
هيچ فعاليتي بدون ناظر انجام نميگيرد. از شروع کار تا خاتمه آن ناظر بايد حضور داشته باشد.
برخي معتقدند تجهيزاتي که ما در ايران استفاده ميکنيم قديمي است يا مطابق تجهيزات روز دنيا نيست. آيا اينطور است؟
نه، در پاکسازي نوين که از سال 83 شروع شد، تمام وسايل جديد از خارج وارد شد و مقداري تجهيزات حفاظت فردي هم در ايران توليد شد که کيفيت خوبي دارند.
آيا تحريمها تأثيري بر روند پاکسازي داشته است؟
نه، تحريمها تأثيري نداشته است. در رابطه با پاکسازي، اگر وسيلهاي امکان استفاده دوگانه داشته، تحويل داده نشده است که فقط شامل همين تجهيزات با کاربرد دوگانه بوده است.
آيا پيوستن ما به پيمان اتاوا در برخورداري بيشتر از تجهيزات و حضور بينالملليمان موثر نيست؟
نه اصلا ارتباطي به اين کنوانسيون ندارد. پيمان اتاوا اختياري است. ما هماکنون ميتوانيم در برنامههاي مرکز بينالمللي مينزدايي بشردوستانه که در ژنو برگزار ميشود، شرکت کنيم و منعي براي حضور ما وجود ندارد. اگر تعداد ديدارها و بازديدها هم کم است، به اين دليل است که نهاد مين يک نهاد نظامي و امنيتي است و محدوديتهايي براي حضور در خارج از کشور دارد. نهاد ملي مين اگر زيرمجموعه وزارت دفاع نبود، با رويکردهاي امنيتي تحتالشعاع قرار نميگرفت.
امسال در روز «آگاهي از خطرات مين» پيامي از جانب مسئولان اعلام نشد، در حالي که
سال گذشته رئيسجمهوري در اين روز پيام داد، فکر ميکنيد دليل سکوت امسال چه بود؟
براي ما هم تعجببرانگيز بود. شايد به اين دليل بود که جشن پاکسازي همه استانها را برگزار کنيم.
سال قبل آقاي رئيسي، جانشين مرکز مينزدايي اعلام کرد 99درصد مناطق پاکسازي شده است. پس وقتي پاکسازي شده باشد، ضرورتي نميبينيم خطر مين را گوشزد کنيم.
ولي از بهمنماه سال گذشته تا 15 فروردين 94 شاهد حوادث متعدد انفجار مين و کشته و زخمي شدن افراد نظامي و شهروندان عادي بوديم.
بهطور دقيق همينطور است. حداقل آموزشهاي مربوط به مصونماندن از خطر مين بايد ادامه داشته باشد تا شهروندان از خطرات مين آگاه شوند. در
15 روز اول سالجاري پنج نفر نظامي و يک شهروند بر اثر انفجار مين کشته شدند.
گفته ميشود بخشي از مينهاي کاشتهشده در زمينهاي آلوده را نيروهاي خودي کاشتند. آيا اين درست است؟ اين مينها در کدام مناطق کاشته شد؟
98درصد مينهاي موجود در ايران را دشمن کاشته و بخشي از مينهاي باقيمانده بهويژه در کردستان و آذربايجانغربي را دولت ايران به منظور حفاظت از پايگاههاي دولتي کاشته که مقدارشان ناچيز است. ابعاد ميدان مين حفاظتي خيلي کم است.
ولي چند مورد از اينگونه حوادث در حوالي همين پايگاهها اتفاق افتاد. آيا بعد از پايان جنگ اين مناطق پاکسازي نشد؟
اگر چه اين مناطق پاکسازي شده، ولي ميتوان گفت به خوبي پاکسازي نشده است يا جريانات جوي بر آن تأثير گذاشته و باعث جابهجايي زمين شده است.
آيا درست است که عراق هيچ وقت نقشههاي ميدانهاي مين را به ايران نداده است؟
بله، درست است. صدام بعد از جنگ از دادن نقشه خودداري کرد و بعد از سقوط او هم دولت جديد اعلام کرد چيزي در اختيار ندارد. شايد هم اين درست باشد، چون در جريان جنگ داخلي خيلي چيزها در عراق از بين رفت. هرچند اگر حالا هم نقشهها را ميدادند، چندان کارآيي نداشت، چون جريانات جوي باعث جابهجايي و تغييرات زيادي شده است.
بدون داشتن نقشه، چطور ميدانهاي مين را شناسايي ميکنيد؟
مناطق آلوده دو بخش هستند. جاهايي که
تحت تأثير و در تصرف بوده که معلوم است. مناطق ديگر هم با استفاده از شواهد ديگر مانند بقاياي مين و اطلاعاتي که از جنگ باقي مانده است، شناسايي ميشوند. در جاهايي هم که چنين شواهدي موجود نباشد، طبق استانداردها اقدام به شناسايي
ميکنيم.
در مواردي مين و مهمات داخل شهرها منفجر شده است، براي نمونه، چند سال پيش در «سرپل ذهاب» در کنار بيمارستان انفجاري اتفاق افتاد و چهار کودک کشته شدند.
اشتباه اصلي در اطلاعرساني است و اين که افراد غيرکارشناس اظهارنظر غيرواقعي ميکنند، تقصيري هم ندارند. در اين حوادث معمولا مهمات باقيمانده از جنگ حادثه ميآفريند و نه مين. يکي از دلايل آن، دخالتهاي انساني است. برخي افراد اين اجسام خطرناک را به ضايعاتفروشي ميدهند يا در جايي ديگر مياندازند و جابهجا ميکنند که اين امر حادثهآفرين است. اگر درست اطلاعرساني شود، اين مشکلات کمتر ميشود.
سايت مرکز مينزدايي خيلي ديربهدير بهروز ميشود و اخبار زيادي در آن منتشر نميشود. در حالي که وبلاگ شما، «مين و زندگي» و ديگر وبلاگهاي مربوط به مين و آگاهي از خطرات آن اخبار مربوط به هر حادثهاي را پوشش ميدهند. چرا اين وبلاگ را راهاندازي کرديد. اين ايده از کجا آمد؟
مهرماه سال 86 بعد از شهادت اصغر خراساني يکي از خنثيکنندگان مين متوجه شدم که کسي به اين خبر توجهي نکرد. به همين دليل تصميم گرفتم مطلبی درباره خبر شهادت بنويسم و منتشر کنم. پيش از آن چندان به اين کار وارد نبودم، اما بهتدريج اين وبلاگ ها شکل حرفهاي و مستمر گرفت.
در طول سالهاي فعاليتتان بهعنوان تخريبچي و ناظر، به موارد عجيب و جالبي هم برخوردهايد؟
در شلمچه مشغول پاکسازي بوديم. به مين ضدنفر قمقمهاي (که خيلي خطرناک است) برخورديم که کبکي کنارش لانه درست کرده و تخم گذاشته بود.
سال 90 هم افرادي از منطقه شيخ صله در کرمانشاه به ما اطلاع دادند که هشت گلوله موشک کاتيوشا در يک خانه پيدا کردهاند. گلولهها را در سقف و بالاي ستون گذاشته بودند، در همانجا هم در ايوان خانه آتش روشن ميکردند. مرکز مينزدايي اين خانه را خريد و گلولهها را از آنجا خارج کرديم.