اسماعیل کهرم بومشناس و فعال محیطزیست
محیطزیست و نوعدوستی؛ این دو چه رابطهای با هم دارند؟ پاسخ به این سوال به دلیل نوع ارتباطی که این دو حوزه با هم دارند، نباید مشکل باشد. میان پرداخت به مسائل حوزه محیطزیست، انسان و نوعدوستی، ارتباط کاملا مستقیمی برقرار است به این معنا که تلاش برای زیست بهتر و حفاظت از تمامی موجودات دیگر، خود منادی افزایش حس نوعدوستی و دیگر دوستی خواهد بود. ما چندی پیش، برای ماهیهای کوچک بر سر سفره کوچک هفتسین مبارزهای را آغاز کردیم. یکی از افراد در یکی از روزنامهها نوشته بود که اینهمه مسائل مهم در این مملکت وجود دارد چرا باید دلمان برای ماهیهای قرمز بسوزد؟ حال آنکه همه چیز از موارد کوچک شروع میشود. اگر ما در خانه خود به درستی از این ماهیها نگهداری کنیم، در تنگ زیبا و مناسب، به موقع به آنها غذا دهیم و پس از اتمام تعطیلات آنها را به استخر پارکها ببریم، خود عامل مأنوسشدن بچهها با این حیوانات میشود چراکه از کودکی شاید همین ماهیها را دیده باشند و همین مهربانی با طبیعت هم عاملی شود تا در آینده به شکار نروند.
این امر از کودکی در بسیاری از خانوادهها انجام میشود. در اروپا و آمریکا در اغلب خانهها حیوانات بسیاری هستند و بچهها از کودکی با آنها اخت میشوند و اخت شدن با طبیعت عامل اخت شدن با تمام پدیدههای موجود در جهان است. تمامی ما انسانها از زمانیکه به دنیا آمدهایم، باید مقرراتی را رعایت کنیم. نمیتوانیم سوار خودرومان شویم و هرکاری خواستیم انجام بدهیم. باید وظایفی را که بردوش داریم، انجام دهیم. یک بخش از این وظیفه در رابطه ما با خداوند است. بخش دیگر این وظیفه نسبت به خودمان است به این معنا که ما نمیتوانیم دستمان را بیدلیل ببریم یا به خودمان صدمه بزنیم. وظیفه دیگر هم آن چیزی است که نسبت به همنوعانمان داریم. نباید دل کسی را شکست و کسی را آزار داد. دیگر وظیفه ما در قبال محیط اطرافمان است. محیطی که از بد حادثه، انگار هیچ حسی نسبت به آن نداریم. به راحتی حیوانی را میگیریم و در قفس میاندازیم و میخواهیم نوعدوستی هم رواج داشته باشد؟ این امر ممکن نخواهد بود. ما مسئولیم و از نظر روانی هم اثبات شده که وقتی بچهها و خودمان با حیوانات مهربانیم چطور میتوانیم با همدیگر بد شویم؟ طبیعت سلسله زنجیرههایی است که ما تنها یک حلقه از آنیم و حتی در رأس آن هم قرار نداریم. آن انسان که خاص است و میگویند خلیفهالله است، باید پاک و معصوم و بیگناه باشد حال آنکه بسیاری اینگونه نیستند.
به این ترتیب برای ایجاد این حس نوعدوستی، باید فاصله انسانها با حیوانات و طبیعت کم شود و انسان حق ندارد خودش را تافته جدا بافته بداند هرچند این امر سبقهای بسیار طولانی دارد. برای مثال مسعود میرزا ظلالسلطان، بزرگترین فرزند ناصرالدینشاه بود که در خاطراتش با غرور مینویسد: «در میانکاله 18 ببر شکار کردیم!» و این بسیار وحشتناک است. این درحالی است که اگر به فرزندانمان از کودکی، این شعر سعدی را که میفرماید: «میازار موری که دانهکش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است/ سیاه اندرون باشد و سنگدل/ که خواهد که موری شود تنگدل» بیاموزیم در آنها اثر بیشتری خواهد داشت چرا که میدانیم آموختن علم در زمان کودکی مانند حکاکی بر سنگ است و میماند. تصویری از کودکیم دارم که همچنان در من زنده است. من بچه بودم و در حیاطمان انواع و اقسام حیوانات وجود داشت. من برای خودم یک خروس داشتم. روزی مادرم سر نماز بود و من پر خروس را کشیدم. او نمازش را شکست و همانموقع به من نهیب زد و گفت مثلی در اینباره است که عابدی مشغول عبادت بوده اما عبادتش را رها نکرد که جلوی اذیت حیوانی را بگیرد و شب خواب دید که عبادتش قبول نیست و شاید همین نگاه و نهیبهای مادرم بود که باعث شد تا خودم هم پرندهشناس شوم و اینها اثر آن دامن پاک است.