احمدپورنجاتی در گفت‌وگو با «شهروند» از حقوق و تکالیف شهروندی می‌گوید:
 
ما حق به جانب‌ها!
 
مینو میرزایی «این حق من است که بی‌توجه‌به دیگران که در صف به انتظار ایستاده‌اند، کار خود را خارج از نوبت و سریع‌تر از بقیه انجام دهم»، «می‌توانم موسیقی مورد علاقه‌ام را با صدای بلند در خودرو گوش کنم، حق من است» و عباراتی از این دست که شاید برخی اوقات، گوینده آن خود ما باشیم. کاش کسی پیدا شود و از ما درباره تکالیفمان در عرصه شهروندی بپرسد تا شاید از این طریق، در ساختن جامعه‌ای متعادل که به مسئولیت‌ها هم به اندازه حقوق توجه دارد، سهیم شویم.» آراء دکتر احمد پورنجاتی، فعال فرهنگی و اجتماعی در زمینه حق و تکلیف برای شهروندانی که به تعالی جامعه می‌اندیشند، نکات تازه و قابل تأملی دارد که ایشان در گفت‌وگو با «شهروند» با خوانندگان در میان گذاشته‌اند‌...
 

 مبحث حقوق و تکالیف شهروندی جزیی از مفهوم کلی «شهروندی»است. برای شروع گفت‌وگو لطفا معنای شهروندی را توضیح دهید.
شهروندی یکی از مفاهیم دنیای مدرن است. با بررسی تعابیر موجود در سنت جامعه خود و حتی دیگر جوامع پیشامدرن درمی‌یابیم که بسته به شرایط اجتماعی و مختصات فرهنگی هر جامعه، آحاد یک واحد اجتماعی که کشور یا دولت شهر نامیده می‌شد، در مناسبات‌شان با هم و به‌ویژه با ساختار قدرت، موقعیتی داشتند و آن مناسبات با‌توجه‌به ماهیت آن موقعیت، نام‌گذاری می‌شد و البته افزون‌بر آن، لایه‌های مختلف جامعه یا به اصطلاح طبقات اجتماعی از مزایا و شرایط متفاوت نیز برخوردار بودند. ولی در دنیای مدرن مقوله شهروندی به مفهوم تعلقی است که به صورت دو‌جانبه بین کسانی جریان دارد که هم به لحاظ حقوقی و هم از نظر احساسی خود را متعلق به محدوده جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی خاصی به نام یک ملیت می‌دانند و چیزی فراتر از تعلق حقوقی صرف است. یعنی امکان دارد کسی تابعیت یک کشور را بپذیرد و به‌طور طبیعی شهروند تلقی شود، ولی به واقع، احساس تعلق مفهومی و مضمونی شهروندی در او وجود نداشته باشد. به‌نظر من، احساس تعلق خاطر درونی، احساسی، عاطفی و همچنین احساس مسئولیت نسبت به وضع به مفهوم عام- یعنی چه وضع کلی آن جامعه و سرزمین و چه وضع اجتماعی و شهروندی- مهم‌تر و فراتر از مفهوم حقوقی آن است. البته پارادایم، پیش‌نیاز احساس تعلق خاطر است، یعنی هیچ انسانی نمی‌تواند نسبت به چیزی تعلق خاطر داشته باشد، مگر این‌که پارادایم حاکم بر آن چیز- خواه یک کشور باشد خواه یک انسان دیگر یا نظریه- را درک کرده باشد. بنابراین، دریافت درست و دقیق از مفهوم شهروندی باتوجه‌به این‌که یکی از ویژگی‌های دنیای مدرن است که در آن همه چیز در مناسبات دو یا چند‌جانبه به صورت مشخص و شفاف تعریف می‌شود، عبارتست از تعلق خاطر همه‌جانبه احساسی، عاطفی و معرفتی نسبت به سرنوشت خود، سرزمین و متعلقات آن. البته پذیرش شهروندی بدین مفهوم، متضمن پیامدهایی است.
آیا این پیامدها همان تکالیفند؟  
پیامدها درواقع دربردارنده حقوق و تکالیفند. یعنی به‌نظر می‌رسد که این ارتباط دو‌جانبه نه‌تنها بین شهروندان و جامعه بلکه بین هر دو پدیده‌ای که به نحوی حتی به‌صورت اتفاقی در کنار هم قرار می‌گیرند، دست‌کم در فرآیند تکوین روابط اجتماعی دنیای مدرن تعریف می‌شود. مثلا وقتی دو نفر از دو ملیت متفاوت به صورت اتفاقی در یک کوپه قطار قرار می‌گیرند و به‌سوی یک مقصد رهسپارند، نسبت به هم حقوق و تکالیفی می‌یابند. زمانی بحث حقوق طبیعی مطرح بود و بعدها حقوق برمبنای قرارداد اجتماعی مطرح شد. این مقوله برخاسته از بنیان‌های اعتقادی و باورمندی‌ها است، ولی به عقیده من در جامعه امروزی گستره حقوق طبیعی و تکالیف موازی طبیعی به دلیل در هم تنیدگی روابط اجتماعی بسیار فراتر از گذشته است، به همین دلیل وقتی مفهوم شهروندی را می‌پذیرید، بلافاصله فهرست بلند بالایی از حقوق و تکالیف پیش‌رویتان قرار می‌گیرد.
به‌نظر شما تعلق خاطر همه جانبه‌ای که بدان اشاره داشتید، در جامعه ما چقدر متجلی است؟
شاید نتوان در این مورد اظهارنظر کلی داشت. به عبارت دیگر، اندازه‌گیری تعلق خاطر در وضعیت‌های خاص امکان‌پذیر است. در شرایط عادی مهم‌ترین شاخص‌های تعلق خاطر عبارتند از این سه مورد:
نخست  قانون‌پذیری است : تمکین نسبت به قانون و مقررات هر کشور از سوی شهروندان، مشروط بر این‌که فرآیند قانونی‌شدن هر تصمیمی و قانون شدن هر قانونی وجاهت و مشروعیت حقوقی داشته باشد، نشانه‌ای از ارتباط همراه با تعلق خاطر شهروندان نسبت به جامعه و کشور است. بنابراین میزان فرار از قانون یکی از نشانه‌های عدم تعلق خاطر تلقی می‌شود. مورد دوم رفتار و عملکرد مردم است در شرایط خاص مثلا وضعیتی که به نوعی کشور، جامعه، مردم و دیگر شهروندان دچار شرایط ناخوشایند می‌شوند، بیانگر تعلق یا عدم تعلق آنان به جامعه است. در زمانی که بحران یا معضل از هر نوعی در جامعه به‌وجود می‌آید، ارتباط و چگونگی رویکرد شهروندان نسبت به مسأله و برخورد فعال یا منفعلانه آنان شاخصی است از این‌که چقدر این تعلق خاطر وجود دارد.   و مورد سوم این است که بدانیم  بسته به هر جامعه مجموعه‌ای از بنیان‌های اساسی وجود دارد که به تعبیری هویت جامعه را شکل می‌دهند. یکی از مشخصه‌های تعلق خاطری که در مورد شهروندی اشاره کردم، در جامعه‌ای مثل جامعه ما این خواهد بود که باید نوعی پیوند فرهنگی و اخلاق و رفتار اجتماعی که مورد پذیرش اکثریت جامعه است، در مناسبات شهروندی متجلی و پذیرفته شود. بنابراین یکی از عوامل قوام بخش شهروندی، احساس مسئولیت در نگهداشت هویت ملی و اجتماعی است. به‌نظر می‌رسد که این پایش و نگهداشت یکی از مقوم‌های شخصیت شهروندی مردم است.
رابطه حق و تکلیف در عرصه شهروندی چیست؟ آیا مکمل یکدیگرند، در مقابل هم قرار دارند یا لازم و ملزومند؟
به‌نظر من تک پایه کردن مناسبات شهروندی چه بر تکلیف چه بر حق، هم زیان‌بخش است و هم غیرممکن. می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که رابطه حق و تکلیف به صورت کمی یک موازنه نیست، یعنی لزوما این چنین نیست که ما به تعداد حقوق، تکلیف داشته باشیم. از دیدگاه من، گستره حقوق شهروندان بسیار فراتر از تکالیف آنان به لحاظ کمی است. اما در عین حال، مسئولیت‌ها و تکالیف شهروندی به لحاظ کیفی آن‌قدر مهم‌اند که می‌توان گفت پایش و استواری حقوق به شکل گسترده‌ای به پذیرش و تمکین در برابر تکالیف بستگی دارد و بنابراین از میان دوگانه‌های شما رابطه لازم و ملزوم را انتخاب می‌کنم. درواقع حتما باید در کنار حقوق به تکالیف توجه کرد. به خاطر این‌که حق بی‌تکلیف، پدیده‌ای در خلأ و بسیار شکننده است. اگر بخواهیم با نگاهی امروزی به جامعه خود نگاه کنیم، باورم این است که در کنار مسئولیت‌ها و تکالیف، بخش بسیار گسترده‌ای از حقوق مصرح و پذیرفته‌شده شهروندان به دلیل ناشناخته ماندن و غفلت در استیفای آنها به نوعی دچار فراموشی شده و مورد توجه اعضای جامعه قرار نگرفته است. حق و تکلیف به‌طور طبیعی در فرهنگ شهروندی دو همزادند، البته در برداشت من اصالت با حقوق شهروندان است.

چون پیش از این‌که انسان تکلیفی داشته باشد، نخستین حق طبیعی او که حق انتخاب است، در مقوله پذیرش یا عدم‌پذیرش شهروندی به‌عنوان پیش‌نیاز مطرح می‌شود. به همین دلیل حق نسبت به تکلیف، موقعیت پیشینی دارد. از این‌جا نشان داده می‌شود که اصالت با حقوق است. البته برخی از اندیشمندان به دلیل تأکید بیش از حد بر مقوله حق که از قرن 20 به بعد و نیز در اعلامیه حقوق بشر انجام شد، این نظر را بیان کردند که پافشاری بیش از حد بر حقوق، افراد را صرفا مطالبه‌گر و بدون احساس مسئولیت بار می‌آورد. ولی به‌نظر من پدیده‌ای که اتفاق افتاد، واکنشی نسبت به تاریخ بالا بلند دست‌کم گرفتن حقوق انسان‌ها بود. معمولا پس از چنین فرآیندی یک دوره اغراق یافته و افراطی مطالبه‌گری به وجود می‌آید. بیایید در عرصه حقوق گروه‌های مختلف اجتماعی مثلا حقوق زنان صحبت کنیم. چرا یک نهضت فمینیستی در دوره‌ای به شکل خیلی جدی و تاکیدی، نه برابری‌طلبی بلکه نوعی ترجیح طلبی اتفاق افتاد که حتی نوعی تسویه حساب با اتفاقاتی بود که درگذشته تبعیض‌آمیز رخ داده بود؟ این مسأله ممکن است از نظر ارزش‌گذاری قابل نقد باشد، اما از جنبه تبیین، توصیف و تحلیل، اجتناب‌ناپذیر است. یعنی واکنشی است نسبت به رویداد افراطی دوران گذشته. مسأله حقوق و تکالیف نیز فرآیندی را طی کرده است. در آغاز جنبش توجه به حقوق انسان‌ها تأکید بیشتر بر این وجه بوده و در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز مرزهای محدود‌کننده حقوق، در همان جایی آغاز می‌شود که درحقیقت تکالیف انسان‌ها شکل می‌گیرد. برداشت من این است که اگر در جامعه ما در هر دو سوی ماجرا یعنی هم در عرصه حقوق شهروندان هم در قلمروی مسئولیت‌ها و تکالیفی که برعهده دارند، کاستی‌هایی مشاهده می‌شود، در وهله نخست به این دلیل است که اصولا روی مفهوم شهروندی به‌عنوان یک موضوع جدی مورد نیاز آنچنان‌که باید، فعالیت و کار فرهنگی انجام نشده است.
این خلأ و کم‌کاری از کجا نشأت می‌گیرد؟ به ساختار حکومتی بازمی‌گردد یا خود شهروندان؟
به طور طبیعی و البته نه به درستی، هر دو سوی ماجرا یعنی هم حکومت‌کنندگان و هم حکومت‌شوندگان در همه جوامع و نه‌فقط در جامعه ما آسان‌طلب هستند. یعنی انگار از مزاحمت، تلاش و زحمت، دل‌خوشی ندارند. حکومت‌کنندگان معمولا از این‌که شهروندان با پرسشگری، جست‌وجوی حقوق و چون‌و‌چرا کردن در عدم‌تحقق حقشان، مزاحم تصمیمات دولت شوند، خرسند نیستند. حکومت‌شوندگان نیز در بسیاری از موارد ترجیح می‌دهند که بدون هیچ تقلا و تلاش و کوششی آنچه را که فکر می‌کنند مطلوب است، به دست آورند و البته این نامعادله یا معادله معیوب معمولا به زیان شهروندان تمام می‌شود. مهم‌ترین کلید راهگشا این است که فرهنگ احساس شهروند بودن و افتخار به شهروند بودن در جامعه نهادینه شود. این احساس با این‌که بگوییم من ایرانی هستم، شناسنامه ایرانی دارم، در ایران زندگی می‌کنم، یا عضوی از جامعه ایرانم، خیلی فرق دارد. وقتی می‌گوییم «من شهروندم» با متجلی‌شدن تمام بار معنایی آن در گستره حقوق و تکالیف، احساس دیگری خواهیم داشت. مثل این‌که به یک فرد عادی گفته شود که صاحب‌ شأن و موقعیت خاصی شده است. در این صورت، همان انسان با همان بیولوژی و داشته‌های دانش، آگاهی، رفتار، اخلاق و عادات انگار ناگهان درباره کارهایی که باید انجام دهد و اموری که باید از آنها پرهیز کند، تأمل و بازنگری می‌کند. به همین دلیل یکی از پیش‌نیازهای ترویج فرهنگ شهروندی، آگاه‌کردن و بیان مکرر این موضوع به مردم است که «آقا یا بانوی محترم، شما شهروند هستید». بعد لابد می‌پرسند که این عنوان چه چیزی برای من دارد؟ آن وقت طبیعتا باید مجموعه‌ای از حقوق و مسئولیت‌ها را پیش‌روی آنان قرار داد و به نظر من اگر چنین اتفاقی بیفتد، اساسا رویکرد تک‌تک انسان‌ها متفاوت شده و دست‌کم بخشی از رفتارهای ناهنجار خود را تصحیح خواهند کرد. به همین دلیل ترویج مفهوم شهروندی به‌طور خودکار و فرآیندی به تدریج نوعی فرهنگ و رفتار اجتماعی یا هنجارهای اجتماعی مشخص را تولید می‌کند و جامعه را در این روند به پیش می‌برد. البته به گواهی تجربه تاریخی و تکرار این تجربه همواره تحولات فرهنگی - اجتماعی، خاستگاهی عمدتا از درون جامعه داشته‌اند. البته طبیعی است که اگر اداره‌کنندگان جامعه به این مسائل توجه داشته باشند، هم کمک بیشتری خواهد شد و هم این روند، سرعت بیشتری خواهد گرفت. همچنان‌که این مسأله در جامعه ما بی‌نمونه نبوده و بسترسازی‌های مبتکرانه‌ای برای ارایه نقش به شهروندان در هر دو قالب حقوق و تکالیف از سوی متولیان امر فراهم شده است، مثل شوراها. ولی این‌که حرکتی به‌صورت بنیادین از درون جامعه آغاز شود و تعلق همه‌جانبه‌ای که در مقوله شهروندی مورد نظر قرار دادیم، شکل بگیرد، مابه‌ازای خارجی پیدا کند و به صورت یک فرآیند و جریان عمیق اجتماعی درآید، آنچنان که باید رخ نداده است. این اتفاق به صورت خلق الساعه محقق نخواهد شد.  
چه عواملی در تسریع و تسهیل وقوع این جریان موثرند؟  
در پاسخ به این سوال می‌توانم بگویم که نقش گروه‌های مرجع و رسانه‌ها بسیار مهم است. اگر به مختصات جامعه خود توجه کنیم، به ظرفیت‌های بالقوه‌ای می‌رسیم که می‌توانند صاحب اثر باشند. به‌عنوان نمونه، اگر شبکه‌ای که به صورت نهادهای سنتی - مذهبی فعالیت می‌کنند و با توده مردم ارتباط دارند، از منظر حقوق شهروندی با ادبیات خاص خود به شهروندان این پیام را منتقل کنند که چه مسئولیت‌ها و حقوقی دارند و چگونه باید کنشگرانه رفتار کنند، نتایج درخشانی حاصل خواهد شد. اگر از این ظرفیت استفاده شود، بی‌تردید تأثیر مشهودی از نظر فرهنگ‌سازی خواهد داشت. از سوی دیگر به نظرم، این موضوع در رسانه‌ها خیلی مغفول مانده است. البته گاهی در برهه‌های خاص، نمونه‌هایی از این توجه به صورت ابزاری و نه بنیادی بروز کرده است، یعنی احساسات شهروندان نسبت به یک موضوع مهم، مثلا پدیده‌ای غیرمترقبه برانگیخته شده و موجی گذرا از احساس مسئولیت به راه افتاده که بیشتر وجه عاطفی و احساسی داشته است. اما اینها کافی نیست. اگر آموزه‌های مکتب شهروند‌پروری هم از طریق رسانه‌ها و گروه‌های مرجع و هم به واسطه شیوه‌های آموزشی به‌گونه‌ای سازمان‌یافته به افراد منتقل شود، با جامعه متفاوتی مواجه خواهیم بود.
و این روند تاکنون شکل نگرفته یا شاید در نگاهی خوشبینانه بسیار اندک تحقق‌یافته است. چون اگر از رسانه‌ها، رهبران افکار و اصول آموزشی در این زمینه بهره گرفته بودیم، با وضعیتی به مراتب بهتر از زمان حاضر در عرصه آگاهی از حقوق و تکالیف شهروندی مواجه می‌بودیم.
بی‌تردید همین‌طور است. بدون رودربایستی اساسا مفهوم شهروندی در جامعه ما هم از سوی خود شهروندان و هم از ناحیه متولیان مختلف در سطوح و بخش‌های گوناگون به دقت مورد توجه قرار نگرفته و اغلب به‌عنوان یک واژه مترادف به کار برده شده است. اگر در گذشته می‌گفتند «مردم ایران» حالا می‌گویند «شهروندان ایرانی». درصورتی‌که این دو با هم تفاوت دارند. در دوره‌های قبل برداشت از عبارت مردم ایران یا ملت ایران، آن نگاه ارباب و رعیتی بود که عده‌ای کشور را اداره می‌کردند، مردم نیز وظیفه داشتند خراج یا مالیات یا زکات یا سرباز بدهند و دستورات حکومت را اجرا کنند و در مقابل، حقشان این بود که در سایه امنیت و حفاظت از مرزهای کشور زندگی کنند. آن موقع مردم ایران بودند. اما الان می‌گویند شهروندان ایرانی. شهروندی، مفهومی است با ویژگی‌های واژگانی خاص خود. خوشبختانه در آموزه‌های فرهنگی ما به‌عنوان یک جامعه اسلامی مفهوم حق و مسئولیت وجود دارد، یعنی احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت وطن به مفهوم کلی و سرنوشت دیگری چه هم‌کیش و چه فراکیش درتعالیم دینی ما آمده است. اما در شرایطی که مایه‌های فرهنگی این اصول به شکل واقعا قابل‌توجهی وجود داشته، متاسفانه مورد توجه قرار نگرفته است. امروز ما در موقعیتی هستیم که می‌بینیم موضوع به قدری مورد نیاز تلقی می‌شود که از سوی بخش‌هایی که مسئولیت اداره کشور را دارند، یعنی دولت، قوه‌قضائیه یا مجلس در بحثی مجزا با عنوان «حقوق شهروندی» مورد توجه قرار می‌گیرد. به تعبیر دیگر می‌خواهم بگویم ظرفیت‌های بهره‌برداری نشده در عرصه‌های مختلف وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند.
به‌نظر شما راه‌حل چیست؟
مشکل‌گشای بسیاری از چالش‌های پیش‌رو در جامعه ما هم در مناسبات بین شهروندان- چه به صورت ارتباطات تک‌به‌تک چه ارتباطات سازمان‌یافته و نهادینه شده- و هم در مناسبات میان شهروندان و حاکمیت، ترویج فرهنگ حقوق و تکالیف شهروندی است. خود این کار بخش مهمی از مشکلات را به‌طور طبیعی حل می‌کند. پرسشگری و پاسخگویی را به وجود می‌آورد و مطالبه بی‌جا را از بین می‌برد. چراکه گاهی‌اوقات ممکن است افراد ناآگاه نسبت به دامنه حقوق شهروندی خود، مطالبه ناروا و خارج از حد داشته باشند. مثال‌های زیادی در این رابطه به ذهن می‌رسد. مثلا وقتی شخصی از وسیله نقلیه‌عمومی استفاده می‌کند، به‌عنوان یک شهروند در ازای وجهی که برای استفاده از آن پرداخت می‌کند، حقوقی دارد. تکلیف این فرد در وهله نخست پرداخت مبلغی است که قانونا باید بپردازد و نیز این‌که به‌عنوان سرنشین این خودرو باید به گونه‌ای رفتار کند که آسیبی به خودرو نزند. بیش از این تکلیفی متوجه او نیست. اما حقوق بسیار زیادی دارد که فراتر از انتقال او از نقطه‌ای به نقطه دیگر است که در بسیاری از موارد این حقوق خدشه‌دار می‌شود. گاهی ممکن است فرد، حق خود را مطالبه کند و این عمل به قدری عجیب و غریب به نظر برسد که واکنش منفی در پی داشته باشد.
حتی ممکن است منجر به زد و خورد شود. کما این‌که این قبیل صحنه‌ها را در خیابان شاهدیم.
همین‌طور است. راننده پیشاپیش باید بداند که موظف است در خودرو فضایی مطلوب سرنشین فراهم کند. مثلا ممکن است این راننده علاقه‌مند باشد که یک موسیقی تند جاز با صدای بلند یا نوحه‌ای غم‌انگیز گوش کند که البته حق اوست که در منزل و حریم خصوصی خود این کار را انجام دهد. در مثال ما ممکن است سرنشین نه‌تنها علاقه‌ای به شنیدن این اصوات نداشته باشد، بلکه آزار هم ببیند. اما ناگزیر است که تا رسیدن به مقصد به انتخاب راننده گوش بسپارد. حق سرنشین است که از سیستم تهویه خودرو استفاده کند، اما در اغلب اوقات نه‌تنها این امر میسر نیست، بلکه شیشه‌ها به گونه‌ای تنظیم شده‌اند که اصلا        نمی‌توان به آنها دست زد. یا ممکن است راننده سیگار بکشد. درحالی‌که حق این کار را ندارد. یا در مثالی دیگر، جست‌وجو کردن تاریخ مصرف کالا را بیان می‌کنم. انگار معطل‌شدن فروشنده نوعی تعدی به حقوق اوست، در صورتی که این حق خریدار است که تاریخ مصرف کالا را ببیند یا رمز کارتش را خودش در دستگاه کارت‌خوان وارد کند. گمان می‌کنم اگر دست کم به‌عنوان یک برنامه چند ساله در کنار برنامه توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که پس از تصویب به الگوی رفتاری مدیریت کشور مبدل می‌شود، برنامه‌های چند ساله توسعه فرهنگ شهروندی شامل حقوق و مسئولیت‌ها به‌صورت برنامه اجرایی تدوین شده و در بخش‌های مختلف، وظایف به‌طور مشخص، روشن، کمی شده و قابل سنجش مورد تأکید قرار گیرند، ظرف یکی، دو برنامه مثلا 5 ساله ما با هویت متفاوتی از جامعه ایرانی مواجه شویم. به‌طور اتفاقی و گذرا گاهی در برهه‌هایی از تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما و البته در کشورهای دیگر اتفاقاتی افتاده که باعث پیدایش نوع خاصی از خرده فرهنگ یا هنجارهای تازه گذرا و موج‌وار شده، ولی این قبیل حرکت‌های نوپدید به آرامی از بین رفته‌اند. به خاطر دارم که در یکی، دو ‌سال نخست بعد از انقلاب نوعی احساس تعلق خاطر به‌وجود آمده بود که انگار بسیاری از مردم احساس مسئولیت و نیاز به مشارکت داشتند. منتهی چون این احساس به یک حرکت خاص در برهه‌ای از زمان مربوط می‌شد و مقصد ویژه سیاسی را تعقیب می‌کرد، نهادینه نشد و به صورت یک رفتار گلخانه‌ای در یک دوره معین رخ داد که درواقع نوعی رواداری و احساس مسئولیت نسبت به هم و نسبت به سرنوشت کشور بود و البته دقت و توجه به اتفاقاتی که در کشور روی می‌داد و مشارکت در دوره‌های مختلف یا در زمان جنگ را در پی‌داشت. برخی گمان می‌کنند ترویج فرهنگ دوران دفاع مقدس، برای مشکلات امروز تأثیر مثبت دارد. ناگفته آشکار است که این بیان قابل خدشه نیست، چون آن فرهنگ، فرهنگ دفاع از سرزمین، گذشت، ایثار و جوانمردی بود. اما به‌عنوان یک راهبرد نمی‌تواند رویکردهای عملی فرهنگسازی موردنیاز فرهنگ شهروندی را تأمین کند. چراکه فرهنگ شهروندی از موضع ایثارگرانه و گذشت‌کردن نیست. بلکه موازنه‌ای بین دو عامل لازم و ملزوم به نام حقوق و تکالیف است. هیچ‌کس بر طرف مقابل منتی ندارد. نه کسی که حقوق شهروندان را تأمین   می‌کند و نه شهروندانی که مسئولیت‌هایشان را انجام می‌دهند. این، رابطه‌ای متوازن و پذیرفته شده است.
چرا اغلب شهروندان به شکلی خودخواهانه صرفا بر حقوق خود تمرکز می‌کنند و کمتر به تکالیف شهروندی توجه دارند؟
به‌نظر می‌رسد عوامل مختلفی در این یک‌جانبه‌نگری دخالت داشته باشند. یکی از مهم‌ترین عوامل که متاسفانه در کشور ما نیز مشاهده می‌شود، بروز شکاف اعتماد و گسترش نوعی کم‌اعتمادی بین دولت و ملت است. این شکاف وجود دارد و نمی‌توان آن را نادیده انگاشت. البته حد و حدودش قابل بحث است. احساس می‌شود نوعی تلقی زیرپوستی در جامعه شکل گرفته که همه آن چیزی که گفته یا ادعا می‌شود در عمل اتفاق نمی‌افتد. یا به نوعی در برخی موارد، خلاف واقع گفته می‌شود. اما احساس بی‌اعتمادی بیشتر از بی‌اعتمادی واقعی است. عامل بعدی فقدان‌ساز و کارهای برخوردار از تضمین حقوقی و امنیت حقوقی برای مشارکت اجتماعی است. یکی از مهم‌ترین عواملی که به صورت گسترده و هم‌افزا به تحقق هر دو نقش حق و تکلیف شهروندی کمک می‌کند، امکان حضور سازمان‌یافته در فرآیندهای تصمیم‌گیری، اجرا و نظارت بر چیزی است که باید اجرا شود. متاسفانه در جامعه ما این بخش بسیار ضعیف، ویترینی و ناپایدار است. به نظر می‌رسد جامعه‌ای که نقش مشارکتی ندارد یا زمینه‌ای فراهم نیست تا بتواند این نقش را ایفا کند یا اگر بخواهد ایفا کند، باید هزینه زیادی متقبل شود و امیدوار به ادامه حرکت نیست و به صورت سینوسی و متاثر از سلیقه مدیران جامعه در برهه‌های مختلف دچار قبض و بسط و گاهی تنگی‌نفس می‌شود، ترجیح می‌دهد مثل کسی رفتار کند که پایش را روی پایش می‌اندازد و فقط می‌گوید حقوق مرا بدهید، احساس تکلیف نمی‌کند و کمتر مشارکت اجتماعی دارد. ولی تقویت عنصر اعتماد و احساس امنیت در مشارکت سازمان‌یافته در قالب نهادها و تشکل‌های مردم‌نهاد در عرصه‌های مختلف که احساس فایده‌مندی و تاثیرگذاری داشته باشد، می‌تواند بسیار موثر باشد. نکته دیگر، نوعی نگاه نگران امنیتی و درواقع سیاسی‌سازی پدیده‌ها و کنشگری‌های اجتماعی است که باعث می‌شود افراد محاسبه کرده و نوعی ملاحظه کاری را ترجیح دهند تا این‌که خود را به دردسر بیندازند و وارد عرصه مسئولیت‌پذیری و قبول تکالیف شوند. به همین دلیل فرار از تکالیف، فرار از قانون، بی‌توجهی به آنچه که در پیرامون افراد می‌گذرد و احساس بی‌مسئولیتی نسبت به چالش‌های پیش‌روی جامعه به تدریج وضعیتی را به وجود می‌آورد که ما با آن مواجهیم.
آگاهی اعضای جامعه از حق و تکلیف خود چه دستاوردهایی در بعد مشارکت اجتماعی خواهد داشت؟
اگر نهادینه‌سازی فرهنگ شهروندی به صورت همه‌جانبه در جامعه ما رخ دهد، بدون اغراق وارد یک دوره تاریخی جدید خواهیم شد. به نظر من ترویج فرهنگ شهروندی و نهادینه‌شدن آن در همه جوانب زندگی اجتماعی ما دوران تازه‌ای را در تاریخ ایران رقم خواهد زد و ایران متفاوتی به‌وجود خواهد آمد. آن وقت برای مواجهه با بسیاری از موضوعاتی که الان روی میز مدیریت جامعه قرار دارد، از مسائل اقلیمی و آب و هوایی و همه چالش‌هایی که با آنها مواجهیم تا موضوعات سیاسی، مولفه‌های متفاوتی به‌طور خودکار مدنظر افراد قرار خواهند گرفت. یعنی دیگر لازم نیست به شهروندان فلان شهر در دورافتاده‌ترین نقطه کشور بگوییم که برای انتخاب نماینده مجلس به چه عواملی توجه کنند، چراکه آنان خود به درجه‌ای از آگاهی اجتماعی می‌رسند که بدانند به‌عنوان یک شهروند از چه حقوق و تکالیفی بهره‌مندند و برای انتخاب وکیل خود، باید چه مولفه‌هایی را مدنظر قرار دهند. گاهی‌اوقات برخی به‌عنوان حسرت و نوعی غبطه روانی، شهروندان جوامع مختلف را با جامعه خودمان مقایسه می‌کنند. به فرض که واقعا ویژگی‌های مطلوبی در شخصیت یا هویت شهروندی اتباع آن کشورها وجود داشته باشد، باید بدانیم که این، محصول فرآیند نهادینه‌سازی فرهنگ شهروندی بوده و یک‌باره اتفاق نیفتاده است. به‌نظر من اگر این اتفاق بیفتد ما با شرایط زیستی متفاوتی در ایران روبه‌رو شده و دوره تاریخی تازه‌ای را خواهیم آفرید.

 به طور طبیعی و البته نه به درستی، هر دو سوی ماجرا یعنی هم حکومت‌کنندگان و هم حکومت‌شوندگان در همه جوامع و نه‌فقط در جامعه ما آسان‌طلب هستند. یعنی انگار از مزاحمت، تلاش و زحمت، دل‌خوشی ندارند. حکومت‌کنندگان معمولا از این‌که شهروندان با پرسشگری، جست‌وجوی حقوق و چون‌و‌چرا کردن در عدم‌تحقق حقشان، مزاحم تصمیمات دولت شوند، خرسند نیستند.

 به نظر می‌رسد جامعه‌ای که نقش مشارکتی ندارد یا زمینه‌ای فراهم نیست تا بتواند این نقش را ایفا کند یا اگر بخواهد ایفا کند، باید هزینه زیادی متقبل شود و امیدوار به ادامه حرکت نیست و به صورت سینوسی و متاثر از سلیقه مدیران جامعه در برهه‌های مختلف دچار قبض و بسط و گاهی تنگی‌نفس می‌شود، ترجیح می‌دهد مثل کسی رفتار کند که پایش را روی پایش می‌اندازد و فقط می‌گوید حقوق مرا بدهید، احساس تکلیف نمی‌کند و کمتر مشارکت اجتماعی دارد.

 مشکل‌گشای بسیاری از چالش‌های پیش‌رو در جامعه ما هم در مناسبات بین شهروندان- چه به صورت ارتباطات تک‌به‌تک چه ارتباطات سازمان‌یافته و نهادینه شده- و هم در مناسبات میان شهروندان و حاکمیت، ترویج فرهنگ حقوق و تکالیف شهروندی است. خود این کار بخش مهمی از مشکلات را به‌طور طبیعی حل می‌کند. پرسشگری و پاسخگویی را به وجود می‌آورد و مطالبه بی‌جا را از بین می‌برد.

  گاهی‌اوقات برخی به‌عنوان حسرت و نوعی غبطه روانی، شهروندان جوامع مختلف را با جامعه خودمان مقایسه می‌کنند. به فرض که واقعا ویژگی‌های مطلوبی در شخصیت یا هویت شهروندی اتباع آن کشورها وجود داشته باشد، باید بدانیم که این، محصول فرآیند نهادینه‌سازی فرهنگ شهروندی بوده و یک‌باره اتفاق نیفتاده است. به‌نظر من اگر این اتفاق بیفتد ما با شرایط زیستی متفاوتی در ایران روبه‌رو شده و دوره تاریخی تازه‌ای را خواهیم آفرید.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/33866/ما حق-به-جانب‌ها!