قاسم پورحسن استاد دانشگاه
شاید بهتر باشد ما نسبت به تفکر، وضع متفاوتی در پیش بگیریم. گاهی وقتها، تلقی ما این است که اگر از دیگران، امری را اقتباس کنیم، این بخشی از تفکر است، خیر! این تنها، بخشی از گردآوری است. این تفکر نیست.
بسیاری از دانشجویان، اساتید و محققان، مقاله و کتاب مینویسند، اما تولید فکر نمیکنند. ما درحال حاضر در ایران، شاید بسیار بیشتر از کشورهای پیشرو، حجم تولید مقاله داریم؛ اما حجم تولید فکر نداریم. ما گمان میکنیم که اگر تولید کتاب و مقاله کردیم، آن را مساوی با تفکر میدانیم. این، تولید علم و تفکر نیست. تفکر یعنی بتوان یک نظریه را در یک موضوع یا مسألهای، در یک جامعه به گونهای شکل داد که سبب تغییر بنیادین و دگرگونی اساسی شود یعنی منتج به یک نتیجه متفاوت نسبت به وضع پیشین.
ما متاسفانه، دست به بازخوانی نمیزنیم. تلقی نادرست ما این است که باید همواره از ابتدا شروع کنیم. غرب میتواند مسأله مهمی را به ما بیاموزد و آن، این است که غربیها، دایما درحال بازخوانی گذشته خودشان هستند. این بخشی از تفکری است که در غرب وجود دارد. ما به این دلیل که دست به بازخوانی گذشته نمیزنیم، حجم تفکر و اندیشهورزیمان اندک است. ما رابطهمان را با گذشته قطع کردهایم. فکر مسألهای نیست که دایما از ابتدا شروع شود.
علوم انسانی موجود، محصول عقل جمعی بشر است. ما نمیتوانیم از صفر شروع کنیم و به بهانههای مختلف، تمام علومانسانی موجود را کنار بزنیم. بنابراین، ما نیازمند بازخوانیهای مکرر هستیم. متاسفانه امروزه به تولید فکر، بهای جدی داده نمیشود. به عمر یک استاد، یا دانشجو یا محققان ما، که باید ثمرات آن در خدمت جامعه قرار بگیرد، بها نمیدهیم. به همین دلیل، به تدریج از ورطه تولید فکر و تولید علم
باز میمانیم و تنها، آن مقداری که نیاز داریم را شکل میدهیم. جامعهای که به فکر بها ندهد، تفکر در آن بیبها میشود. جامعه ما هنوز نتوانسته به اهمیت تفکر در دوره جدید، پی ببرد. راهش این است که به تفکر، قدر بدهیم. نباید به دلایل نادرست، کسانی که روزها، ماهها و سالها تلاش و پژوهش میکنند و عمر خود را صرف شکل دادن اندیشهای میکنند، بیقدر بدانیم.
قویا معتقدم که غرب، به اندیشه و تفکر بها داد و هر فکری که امروز تولید میشود، ناشی از اهمیت و جایگاهی است که آنها به تفکر دادند. ما هم اگر میخواهیم دست به تولید تفکر بزنیم، چارهای نداریم جز اینکه این اندیشه و دیدگاه در ما شکل بگیرد زیرا ارزش تفکر مساوی است با زنده ماندن جامعه.
دنیای جدید نیاز به تفکر دارد. دوره جدید دیگر مانند دنیای قدیم نیست که اگر انبوهی از کسانی که تنها از آگاهی برخوردار هستند و دست به گردآوریهایی میزنند، بتوانند برای جامعه سودمند باشند. امروز حیات، پویایی و کارآمدی یک اندیشه در یک جامعه، به تولید فکر و پژوهش است.
از زمانی که ما صاحب دانشگاه شدیم، تاکنون نتوانستهایم قصد و مقصود اصلی دانشگاه را دریابیم و همچنان درحال تالیف و گردآوری هستیم و نتوانستهایم بیرون از این تالیف بایستیم و نگاه کنیم که به چه چیزی نیازمندیم و چه باید بکنیم. ما هنوز درست نمیدانیم به چه اندیشه یا فکری باید بها بدهیم یا برای آن، زمان بگذاریم. بنابراین، حجم دانشجو و دانشکده و دانشگاه اهمیتی ندارد. چرا ایران هنوز نمیتواند با این حجم دانشجو و اساتید، اندیشهای تولید کند که حتی یکی از آنها در دنیا درحال تدریس باشد؟ ما نه دانشجو و استاد و متفکر کم داریم و نه تعداد کتابها، مقالات و پژوهشهایمان کم است. اما همه این پژوهشها و کتابها، تنها و تنها، تالیف هستند و نه تفکر. وقتی نگاه میکنیم بهسال 1963، متفکری تنها در
دوصفحه، نظریه توجیه را در باب معرفت دگرگون کرد. این به معنای آن است که لزوما ما در تفکر نباید با حجم انبوهی از گردآوری روبهرو باشیم.