| طرحنو - شادی خوشکار | زیر سر یاکریمها بود. آن پارچه رومبلی که چشمت را گرفته بود و میخواستی برای مادرت بخری زیرسرشان که نه ولی رویش لانه کرده بودند. از توی ویترین مشخص نبود. باید میرفتی توی مغازه، نگاهی به پارچهها میکردی، سبک و سنگین میکردی و بعد که میدیدی انتخاب همان انتخاب اول است، میشنیدی که فروشی نیست. بهخاطر یاکریمها.
این اتفاق که اگرچه شبیه داستان است اما در یکی از بازارهای همین تهران خودمان افتاده است. همین شهری که از بیرحمیاش مینالی ولی با اصرار در هوایش تنفس میکنی. بعد یک مغازهدار، وسط بازار بهجای اینکه به فکر فروش باشد و دنبال اینکه مشتریاش را نپراند، یاکریمها را نشان میدهد و میگوید خانه یاکریمهاست و خانه یاکریمها فروشی نیست.
یاکریمها زندگی در شهر را یاد گرفتهاند. خودشان را جایی مخفی میکنند که زیاد چشممان بهشان نخورد. خوب که فکر کنی حتما خاطرهای از لانهکردنشان در گوشه بیرونی پنجره خانه، بالکن یا پشت کولر یادت میآید. ممکن است حتی یادت بیاید که بزرگترها، پدربزرگها و مادربزرگها از حرمت داشتن این پرنده گفته باشند، حرمتی که با انس و الفتی هم همراه است. اما حالا وضع فرق دارد. لازم نیست به گذشته برگردی. همین که این ماجرا را کنار خبرهای ریز و درشت درباره حیوانات بگذاری و بعد نسبت خودت، شهرت و کشورت را با حیوانات، با طبیعت ببینی، کافی است. این خاطره مربوط به گذشته نیست، کشتهشدن سگها با اسید هم همینطور. شلیک به سگ دیگری جلوی چشم صاحبش هم همین چند روز پیش اتفاق افتاده است. سگها که با تزریق اسید کشته شدند صدای همه درآمد و حتی دل بیتفاوتترین آدمها هم لرزید. بعد معلوم شد پیمانکار فقط برای 15 هزار تومان به ازای جسد هر سگ، دست به این خشونت زدهاست. چنین اخباری زیادند و خیلیهایشان بهدلیل معمولبودن یا ناشناختهبودن گونههای حیوانی کشتهشده چندان رسانهای نمیشوند. حالا دیگر همه یوزپلنگ آسیایی را میشناسند اما کشتهشدن 200 زنبورخوار با سم بهدست کسانی که به زنبورداری مشغولاند را شاید خیلیها ندانند. پرندههای زیبایی که کشتهشدن هرکدامشان به گفته پایگاه خبری دیدهبان محیطزیست و حیاتوحش ایران، 40 هزارتومان برای محیطزیست زیان به دنبال دارد. یا خبر شکنجه یک ماده کفتار که بعد از 4 روز تحمل درد و رنج از بین رفت اگرچه تکاندهنده است اما خیلیها از آن بیخبرند. رها کردن سگهای شکاری برای کشتن یک ماده آهو و برهاش هم اگرچه نمیبینی اما کار مردم همین مملکت است.
شاید تازگی گربه یا پرندهای را وسط خیابان دیده باشی که زیر گرفته شده. رفتار خودروهای دیگر در مواجهه با آن هم جالب است. بعضیها با سرعت از آن عبور میکنند، بعضیها سرعت کممیکنند، فرمان را کمی کج میکنند و از کنارش میگذرند. انگار تفاوت تنها در سطح بیاعتنایی است، هیچکس اگر هم جانش در خطر نباشد کار و زندگیاش را برای بردن جنازه یک حیوان از وسط خیابان به گوشهای رها نمیکند. توقع زیادی است. برای همین دیدن فروشندهای که به همزیستی محبتآمیزی با یک یاکریم رسیده، شبیه داستان است. وقتی هم میخواهی با او گفتوگو کنی با لحنی معمولی و فروتنانه میگوید حرفی برای گفتن ندارد و میگوید که تنها میتوانی عکسی از یاکریم و لانهاش بگیری و اگر خواستی منتشر کنی. او کار معمولی انجام داده است، اینکه به حیوان دیگری آزار نرساند اما برای تو که این موارد را کمتر میبینی، ارزش رسانهای دارد و شاید در ابتدا شگفتزده شوی. در مقابل آنهایی که با سرعت از پرندههای مرده و گربههای وسط خیابان عبور میکنند، پایگاه خبری دیدهبان محیطزیست و حیاتوحش ایران، خبر از شخصی میدهد که یکروز 4 بچه گربه را به اداره محیطزیست یکی از استانها تحویل داده تا از آنها مراقبت کنند. او بعد از مراقبت چند روزه متوجه شده مادر بچهگربهها از بین رفته است. یا چوپانی در یکی از شهرستانها، خبر از بزغالههای وحشی میدهد که در ارتفاعات سرگردانند تا محیطبانان آنها را نجات دهند و حتی یک بز اهلی هم در اختیار آنها میگذارد تا برغالههای وحشی اعتماد کنند و محیطبانان تلاش خود را برای ادامه زندگی آنها آغاز کنند.
از مغازه که بیرون میآیی، همه این اتفاقات را کنار هم میگذاری. میتوانی انتخاب کنی که کدامشان باشی و میتوانی در ذهنت تصمیم بگیری. البته معلوم نیست وقتی پای عمل پیش بیاید کدامشان هستی اما میتوانی با خودت فکر کنی که اگر یار نیستی، بار هم نباشی.