نگرانی‌هایی که درباره‌ چهل‌تکه‌شدن هویت ایرانیان وجود دارد، از کجاست؟
 
دوراهی هویت
 

 

شروين   وكيلي جامعه‌شناس

هویت مثل بسیاری از امور دیگر، امری ساختنی است. اهمیت بنیادین و نقش تعیین کننده‌اش در سرگذشت و سرنوشت انسان‌ها، با این حقیقت خدشه نمی‌پذیرد و برعکس با تکیه بر این اصل پویایی و سیالیتی پیدا می‌کند که چه بسا خوشایند و دلخواه هم باشد.
همه‌ ما با هویت‌هایی داده شده، زاده می‌شویم. این‌که در چه تاریخ و جغرافیایی زاده شویم، چه بستر اجتماعی‌ای تجربه‌‌زیستی دوران کودکی‌مان را رقم بزند و چه آموزش‌هایی دریافت کنیم، بخش داده شده و پیش تنیده از هویت‌مان است. با این وجود، اینها مواد خامی است که ما از همان ابتدا هویت خویش را برمبنایش می‌سازیم، گیریم که این «ساختن» به فراخور نادانی و ناتوانی کودکانه‌مان ناسنجیده و نقد ناشده و تقلیدی باشد. اما هویت از همان ابتدا در بافتی آکنده از فشارها، اجبارها و امکان‌های محیطی انتخاب می‌شود و پیوسته حک و اصلاح شده، مدام بازتعریف می‌شود.
نخستین زبانی که می‌آموزیم، شخصیت‌هایی که همچون سرمشق در دوران کودکی و سال‌های رشد پیرامون خویش می‌یابیم و زمینه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده‌ای که در بطن آن با دیگران در جهان اجتماعی سهیم می‌شویم، اموری انتخابی نیستند. ما به قول ‌هایدگر به درون این میدان ناشناخته پرتاب می‌شویم و از موقعیت آغازینی زندگی خود را شروع می‌کنیم که «داده شده» و انتخاب ناشده و از این‌رو جبری می‌کند. با این وجود، بستر یاد شده چیزی بیش از خزانه‌ای اولیه از داده‌ها نیست. از همان ابتدای کار، از سال‌های نخستین زندگی، «من»ها می‌آموزند که چیزهایی را رد کنند و چیزهایی دیگر را بپذیرند و موقعیت‌هایی را برگزینند و خویشتن را در معرض تاثیرها، معانی، باورها و اشخاصی خاص قرار دهند. این سویه‌ انتخابی هویتی که ساخته می‌شود، معمولا ماهیتی موضعی، پراکنده و ناسنجیده دارد، اما هست و دلیلی است بر موهوم بودن جبری که معمولا به «ذات» آدم‌ها منسوب می‌شود و جایگزین هویت سیال و خودخواسته‌شان می‌شود. بسیاری از مردمان تا پایان عمر از همین هویت خداداد و داده‌های آغازین تغذیه می‌کنند و روند پرتاب شدگی خویش به محیط‌های تازه و تأثیر پذیرفتن از منابع نوی معنا را ادامه می‌دهند، بی‌آن‌که در آن دخل و تصرفی کنند، یا از توانایی خویش برای ساختن هویت خویش بهره‌ای جویند، یا حتی از آن خبردار باشند. با این همه، امکان بازسازی هویت و بخت بازاندیشی درباره‌ «چه بودن» و «چگونه بودن» همواره هست و همیشه می‌توان از آن بهره جست.
آنچه که این هویت سیال و ساخته شده را پشتیبانی می‌کند و خوداندیشی در آن را ممکن می‌سازد، علاوه‌بر اراده و خواست «خود بودن»، دانش است. انتخاب خودآگاهانه‌ هویت از دو سو با دانایی گره می‌خورد. ازسویی خود فهم موقعیت موجود و شناسایی آنچه که «من» در «اکنون» ابتدا به ساکن هست، از جنس دانایی است. ازسوی دیگر، انتخاب آنچه که باید باشد و تعریف وضع مطلوب و حرکت به سوی آن نیز با پشتوانه دانش صورت می‌پذیرد.
از این‌رو پذیرش مسئولیت آنچه که هستیم و بر دوش کشیدن بار گران خودآگاهی و خودسامانی با وظیفه‌ای گره می‌خورد و آن دانستن است.
دانستن وظیفه‌ایست برای کسانی‌که نمی‌خواهند هویت‌شان و آنچه که هستند، برمبنای متغیرهایی تصادفی تعیین شود. خروج از چنبر بسته‌ تاثیرهای تصادفی محیط و دستیابی به نظامی منسجم و یکپارچه از عناصر و روابط که شخصیت خودمختار و راستینی را در «من» بیافریند، تنها با برگرفتن توشه‌ای از دانش ممکن می‌شود. با دانستن است که ساختن هویت ممکن می‌شود و این کار به بنیاد کردن جهانی مقابل با او گاه در تقابل با- جهان آشوبزده و تصادفی بیرون ممکن می‌شود. هویت هنگام ساخته‌شدن، شکل و سامان می‌یابد و ضمن انسجام یافتن و به امری سنجیده و نقد شده و انتخابی بدل می‌شود. وگرنه همان آمیزه‌ درهم و برهم از تاثیرهای محیطی است که بنا به طبیعت هستی، ماهیتی کاتوره‌ای، بی‌سروته و بی‌برنامه دارند و به همین ترتیب به شبه‌هویتی پوک، پوچ و سطحی ختم می‌شود که شده‌. هویت در این حالت تاریخی طبیعی است، یعنی لایه‌هایی از سابقه‌ها و پیشینه‌های واگرا، پراکنده و بی‌ارتباط با هم است که بردوش هم سوار می‌شود و روی هم رسوب می‌کند تا پیکره‌ای خالی از معنا با نظمی برونزاد را پدید آورد.  ساختن هویت به‌معنای دخل و تصرف‌کردن در این انباشت دایمی رخدادها و چیزهاست. روند خودآگاهانه و سنجیده‌ نقد و بازخوانی و خواستن یا طرد کردن عناصری است که قرار است در شبکه‌ برسازنده‌ «من»، همنشین شوند. اگر اراده‌، خواست و انضباطی برای انجام این کار دشوار ولی ضروری وجود داشته باشد، تاریخ تحول «من» به تاریخی معنادار و روایتی منسجم بدل می‌شود، وگرنه به تقلیدی پراکنده‌ از هویت پراکنده‌ دیگری‌ها، بسیار فروکاسته می‌شود و در مرتبه‌ ادامه‌ موضعی و شخصی از همان تاریخ طبیعی گنگ و بی سر و ته بیرونی باقی می‌ماند.

ایرانیان باتوجه‌به تاریخ دیرپا و پرفراز و نشیب‌شان، انبوهی از داشته‌ها دارند که می‌توانند برای ساخت هویت خویش از آن بهره ببرند. تاریخ تمدن ایرانی، تاریخ معنادار است، چراکه با خوداندیشی‌های مداوم، بازتعریف‌های پیاپی و مقاومت‌هایی جانانه در برابر پوچی و واگرایی و پراکندگی همراه بوده است. در هر دوره‌ تاریخی، ایران‌زمین به طبقه‌ای از افراد و لایه‌ای از نخبگان فرهنگی مجهز بوده که هویت خویش را می‌ساخته‌اند و از پیروی جریان‌های تصادفی بیرونی سرباز می‌زده‌اند. غنای زبان و ادب پارسی و محتوای چشمگیر حکمت، خرد و اندیشه‌ای که در این تمدن انباشت شده، مدیون حضور و فعالیت این نخبگان است که در درازای هزاره‌ها مشعل ساختن هویت را روشن نگه داشته‌اند و همچون سرمشقی برای نسل‌های پس از خویش عمل کرده‌اند.  نگرانی‌هایی که امروزه درباره‌ چهل‌تکه شدن هویت ایرانیان وجود دارد، از بحران در نقش‌آفرینی این نسل از هویت‌سازان برمی‌خیزد. در دو قرن گذشته، همزمان با عقب‌نشینی تدریجی تمدن ایرانی در حوزه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی، نرم‌افزار معنایی و بافت فرهنگی این کانون تاریخ‌ساز نیز به‌تدریج دستخوش انهدام و تباهی شد و دلیل آن نیروی زورآور و قاهر تمدن فرنگی بود که دست بر قضا خود در ابتدای کار براساس تأمل در خویش و کوشش برای ساختن هویت بنیاد شده بود و از آن نیرو یافته بود.
امروز ایرانیان بر سر دوراهی نمایانی ایستاده‌اند. یک راه که سرازیر است و رو به نشیب، در عین حال آسان، هموار و مناسب برای تنبلان، وا نهادن مسئولیت دشوار|
 «خود بودن» است و تبعیت از نیروها، فشارها و تاثیرهایی که از بیرون عارض می‌شوند. این همان تداوم آشنای هویت کودکانه‌ایست که با گلچین‌کردن چیزهایی از این‌سو و آن‌سو و انباشتن‌شان در قالبی پراکنده و ناهمگون همراه بود. این همان هویت چهل‌تکه‌ایست که نه‌تنها در ایران زمین بحران‌زده امروزین، که در همه‌جای دنیا بدنه‌ جمعیت بدان بسنده می‌کنند و در آن جایگاه توقف می‌کنند. گاه نتیجه در جامعه‌ای سامان‌یافته و مدرن و کامیاب به کلکسیونی پرزرق و برق از داشته‌های بی‌ربط و نامنسجم منتهی می‌شود و گاه در جامعه‌ای توسعه نیافته و حاشیه‌نشین به انبانی زشت و نازیبا و فقیرانه از تحقیرها و سرافکندگی‌های وارداتی.
راه دوم، دشوار است، سربالا و نفسگیر و این همان مسیر ساختن هویت است. این راه نه نقشه‌ از پیش تعریف شده‌ای دارد و نه تضمینی برای پیمودن‌ پیروزمندانه‌اش در دست است. اما تنها راه ساختن هویت همین است. راهی‌که با بازخوانی و بازاندیشی در داشته‌ها و بوده‌ها، با ارزیابی مداوم و پیاپی کردارها، اصل‌ها و باورها و با نقد و واسازی هویت پیش‌نهاده و پیش‌تنیده و بازسازی و بازآفرینی خلاقانه‌ هویتی نو همراه است. این راهی است که خواندن، اندیشیدن و دانستن، ضرورت‌هایش هستند. همان نقشی که غفلت و قناعت در راه سرازیر ایفا می‌کند، در این راه سربالا بردوش دانستن و فهمیدن است.
فهم این نکته که هویت امری ساختگی است، برای بسیاری از ما دشوار و دردناک است. از این رو که با قبول این واقعیت از غلاف به ظاهر امن و گرم و نرم هویتی موجود و آشنا و معتاد بیرون می‌آییم و ناگزیر می‌شویم پیله‌ تنگ و تاریکی را که به حکم موروثی بودن، ارجمند پنداشته می‌شد، ترک کنیم. اما ترک این پیله به معنای طرد این پیله نیست که با بازبینی و بازاندیشی در تار و پود آن پیوند دارد و به بافتن طرحی‌نو و درانداختن نقشی‌نو راه می‌برد، که چه‌بسا اجزای آن پیله نیز عناصری از آن را تشکیل دهند. این را همگان می‌دانند که هرکس باید پایش را به اندازه‌ گلیمش دراز کند. اما تنها دانایان راز آگاهند که قد و قامت مردمان با درازای گلیمی تعیین می‌شود که خود آن را از تار و پود دانش و تأمل و انتخاب، تولید می‌کنند.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/33029/دوراهی-- هویت