| حمیده ملکان |
شاید بسیاری از ما تصاویر گنگی از پدران خود را بهیاد بیاوریم. تصاویری مخدوش و ناخوانا! و شاید در همین زمان از وضوح بیشتر تصاویر مادرانمان در زندگی خود سخن به میان آوریم. چه بسا پدرانی که از یادها رفته باشند و چه بسا فرزندانی که قدر آنان را ندانسته باشند. گاه یک سرمایهاجتماعی در فقدانش بیشتر نمود پیدا میکند...
قصدم معیار قرار دادن برای اینکه وظیفه پدری سختتر است یا مادری یا اینکه کدامیک در زندگی فرزندان بیشتر نقش بازی میکنند؟ نیست! قصدم این است که به کندوکاو در نقش پدری بپردازم. (مقدمهای بر شکاف نسلی در خانوادهها) اصلا شاید در بسیاری از خانوادهها نقش پدر به مراتب پر رنگتر از مادر باشد و رابطه فرزندان با پدر به مراتب بیشتر از رابطهشان با مادر باشد.
پدران نابزهکار
در عالم روانشناسی میگویند، بیش از نیمى از مردان بزهکار با پدران خود ارتباط مناسبى نداشتهاند، بر این اساس بىتوجهى پدران در تربیت فرزندان، از عوامل مهم بزهکارى کودکان در آینده است. یعنی اگر کمکاری آنان نمیبود چه بسیار از آسیبهای اجتماعی که گریبان نسلی را نمیگرفت. البته نباید از انصاف هم دور بود که گاهی کمکاری پدران بهواسطه اجبار شرایط اجتماعی و اقتصادی تحمیلی بر آنان است. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید پدری که در سه نوبت کاری، برای خانوادهاش در تلاش است تا سر بیشام زمین نگذارند، همراه و همدم آنان باشد. دمی که او در خانه است، اگر به استراحت نگذراند، فردای بیمناکی را به خانوادهاش ضمیمه خواهد کرد!
حالا هی کارشناسان بیایند و نقش پدر را در تربیت کودکان در ۳ تا ۶سالگى، بهویژه در پسران بسیار مهم بدانند. اما آنان نیز به وظیفه خود عمل میکنند. آن کسی که به وظیفهاش عمل نمیکند، شاید نهادهای اجتماعی و رفاهیاند. حوزه این گزارش اکنون در تصویرسازی و اهمیت بخشی نقش پدر در خانواده است. شاید مقامی دولتی هم این گزارش را خواند و قدری در سیاستگذاری از وسواس خود کاست و در آینده یک پدر توانست با یک کار تماموقت، زندگی اهل و عیالش را به آبرومندی اداره کند و سایه سر آنان باشد و حرفهای کارشناسان تحقق پیدا کند! اصلا فکر میکنیم که روی سخن آنان با پدرانی است که درآمدشان کافی است و وقت کافی هم در خانه و خانواده دارند و متاسفانه در ارتباط با فرزندان خود خساست میکنند.
باری آنان (یعنی همان کارشناسان) معتقدند که همانندسازى کودک از پدر خود بیشتر از مادر است. شاید بهخاطر اینکه همیشه در دسترس نیست و جذابتر است. تحقیقات نشان مىدهد دخترانى که ارتباط مناسب با پدرانشان دارند، در همسرگزینى تمایل بیشترى به همسرانى با خصوصیات پدر خود دارند. این موضوع نشان میدهد که پدر ناخواسته مطلوبترین الگوی یک کودک است. الگویی که او را در سنین بالاتر از کودکی نیز همراهی میکند و سایه به سایهاش میآید. همچنین پسران از پدران خود مرد بودن، شوهر بودن و پدر بودن را مىآموزند. انگار پدر کتابی برای آموزش است. رسانهای است متحرک و در مقابل. حالا اما آنسوی سکه نیز دیدنی است. اگر پدر به فرزند، خانواده و همسر خود بىتوجه باشد، در این صورت همانندسازى صحیحى از سوى پسر با پدر انجام نمىشود و پسران از نظر شخصیتى دچار مشکلات بسیارى مىشوند و این اولین گام در جهت انحرافات هنجاری است. شاید بتوان گفت، مسئولیت پدرى، مسئولیت بسیار سنگینى است که با آگاهى، خلاقیت، فداکارى و اخلاق همراه است. باید درنظر داشت که تصور کودک از پدر، فردى مقتدر و شجاع است بهگونهاى که شغل، موقعیت پدر، پایگاه اقتصادى، نظریات و تحصیلات پدر در زندگى فرزندان نقش بسزایى ایفا مىکند. اگر پدرى دچار مشکلات اخلاقى شود، بر شخصیت کودک تأثیر مىگذارد و کودک با سرافکندگى به زندگى ادامه مىدهد. گویی چرخه پدر و فرزندی، چرخهای تکراری است. پدرهای پدران ما اگر پدران خوبی بودهاند، ما هم پدران خوبی داشتهایم و فرزندان ما نیز صاحب پدران خوبی خواهند بود.
پدرانى که بین عمل و گفتارشان تفاوت است، پدرانى که فرصت کافى براى ارتباط با فرزندان خود ندارند، الگوى مناسبى براى همانندسازى فرزندان نیستند. با این همه فرزندان در مسیر رشد از افراد بسیارى تأثیر مىگیرند که در این میان نقش پدر بسیار پررنگتر و با اهمیتتر است. نحوه استدلال پدر و بکارگیرى وسایل براى ارتباط با کودکان تأثیر مستقیمى روى رفتار کودک دارد. پدر با رفتار و حرکات خود به کودک جهت مىدهد و موجب رشد یا سقوط شخصیت فرزند خود مىشود. اما این ثبات پدری چگونه دچار خدشه میشود؟ آیا یک پدر نمیخواهد و نمیتواند همواره پدر خوبی باشد؟ شاید پاسخ در ارتباط با سبک و الگویی باشد که پدر در زندگی مشترک با همسر خود برگزیده است و براساس دورنمایی مشترک آینده فرزندان خود را رقم میزنند! یعنی اگر با برنامه، در مسیر فرزندآوری قدم نهادهاند. به بیان دیگر یعنی اگر بپذیریم که مادر هم، در کنار دست پدر، او را هدایت و حمایت میکند. یعنی...
پنهانسازی پدر
کارشناسان مسائلاجتماعى درباره نقش پدر در تربیت فرزندان، معتقدند: پدر و مادر در خانواده داراى جایگاه ویژهاى هستند. بار عاطفى خانواده برعهده مادر و رهبرى و مدیریت خانه برعهده پدر است. تحقیقات روى خانوادههایى که داراى پدر معتاد هستند، نشان مىدهد کودکان این خانوادهها همواره احساس تحقیر مىکنند. چراکه اقتدار پدر را از بین رفته مىبینند و همیشه پدر را از دوستان و اطرافیان خود پنهان مىکنند. شما شاید در عوالم کودکی زمانی شده باشد که پدر خود را در قیاس با پدر یکی از همکلاسیهای خود در درجهای پایینتر دیده و احساس ضعف کرده باشید و حتی بخواهید او را پنهان سازید. این تصوری کودکانه است، عیب هم نیست. کودک باید تجربه کند که آدمها در حد و توانشان با یکدیگر باید مقایسه شوند. جایگاههای اجتماعی براساس توانمندیها باید تعریف شود. حال کودکی را در نظر بگیرید که بهواسطه اعتیاد پدرش، او را همواره میخواهد پنهان سازد. این کودک چه خواهد کشید؟ کودکی که خودش، یارش را از بازی زندگی حذف میکند!
مدت حضور پدر در خانواده و رفتار مسالمتآمیز او در خانه سبب مىشود که کودکان در فراگیرى دروس مدرسه بسیار جدىتر عمل کنند. یک پدر در جایگاه پدر بودن براى تربیت فرزندش باید روانشناسى مربوط به نوجوانى و جوانى را به خوبى بداند و خود را به الگوهاى جوانان نزدیک کند. اما نگویید که این روانشناسی را چگونه باید بیاموزد؟ نگویید که هیچ نهادی متولی این آموزش در قبل از تولد و بعد از آن نیست! نگویید که نهاد خانواده، خودش باید دنبال کشف حقایق بهداشتی و رفاهی و روانی زندگی برود! نگویید که پدر مجبور است الگو شود، بیآنکه الگویی در مقابل او وجود داشته باشد. او فقط بهطور سنتی، آن کاری را میکند که پدرش کرده و...
میگویند باید پدران باتوجه به وضع اجتماعى امروز، بحث اینترنت و آموزشهاى غیرمستقیمى که از سوى رسانهها به کودک داده مىشود، سعى کنند دیدگاههاى خشک را براى تربیت فرزندان خود به کار نبرند. اما نمیگویند که کدام دیدگاه را بهکار ببرند؟ آیا به پدران دیروز و امروز دیدگاه و مشاورهای داده شده است؟ توسط چه کسی؟ وچگونه؟
شوخی است که بگوییم پدران باید شناخت مناسبى از ویژگىهاى دوران جوانى و نوجوانى فرزندان خود داشته باشند و خود را به وضع رفتارى آنان نزدیک کنند، اما برای آنان تسهیلاتی قایل نشویم. مثلا بگوییم پدری که در دوره تحصیلات متوسطه خود، مثلثات خوانده و علم هندسه میداند، آنوقت نمیداند که با بلوغ کودکش چه باید بکند! مگر میشود؟ تازه اگر تحصیلات دانشگاهی داشته باشد که دیگر هیچ!
مادران همراه
حالا بیایید و اوقات فراغت سالم را هم برای مناسبسازی ارتباط خانوادگی پدر و فرزند به موضوع بحثمان بیفزاییم. میگویند خانوادهها مسافرت خانوادگى را هرچندوقت یکبار در برنامه زندگى خود داشته باشند؛ مسافرت به خانوادهها فرصت گفتوگو و تعامل بیشتر را مىدهد و بهویژه براى پدران زمینهاى ایجاد مىکند که فارغ از مشغله کارى خود در محیطى صمیمى با فرزندان خود تعامل داشته باشند. مسافرت را البته خیلی بزرگ نباید کرد. در همین روزنامه شهروند بود که خواندیم جهانگیرالماسی به توصیه همسرش، بروبچهها را در روزهای تعطیل برمیدارند و میروند اتوبوسسواری. اتوبوس، اتوبوس است و مسافرت، مسافرت. حتی اگر مبدأ و مقصد یکی باشد، در ابتدا و انتهای سفر!
میبینید که پیشنهاد یک مادر تا چه حد میتواند سازنده باشد؟ همین کارشناسان محترم میگویند که محبت مادر براى یکسالونیم ابتداى زندگى کودک بسیار ضرورى است و احساس اعتمادبهنفس کودک نیز به دلیل همین محبت مادر شکل مىگیرد. پدر بهعنوان واسطه بین دنیاى بیرون و خانواده، نقش اصلى در شکلگیرى ارزشهاى اخلاقى و وجدانیات کودک دارد. گاهى مادر بیشازحد به کودک محبت مىکند که منجر به تربیت فرزندان زیادهخواه و بىمسئولیت مىشود. بعضى وقتها هم مادر از همان ابتدا به کودک بىتوجهى مىکند. این امر هم سبب مىشود تا کودکان عزت نفس کافى نداشته باشند. تبادل نقشها و تعامل پدر با مادر میتواند این نقیصه را برطرف کند.
فراموش نکنیم که بىتوجهى به کودکان و مشغله زیاد پدر و مادر سبب مىشود کودکان بدون توجه به ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى و غیرمتعهد بزرگ شوند. هرچقدر پدران در تربیت فرزندان خود هماهنگ و همگام باشند، فرزندان از تعادل روحى- شخصیتى بیشتر برخوردار مىشوند. والدین باید نسبت به شرایط روحى - روانى فرزندان خود توجه داشته باشند. تمام آنچهکه گفتیم در جهت تقویت نقش پدری بود آنهم با مماشات و رفتارهای حاکی از حسننیت. پدر نباید از قدرت خود براى کنترل فرزند استفاده کند. شخصیت پدر، تحصیلات، دیدگاه وى، شغل، نگرش و سطح درآمد پدر متغیرهایى است که کودک در آینده از آنها تأثیر مىپذیرد. براساس تحقیقات، پدران بیکار نسبت به پدران شاغل بیشتر رفتارهاى خشن از خود نشان دادهاند که تأثیر این موضوع در رفتار کودکان در جوانى و نوجوانى مشخص شده است. اگر پدران نسبت به روحیه فرزندان خودآگاه باشند، توانمندى کودک خود را بشناسند، کودک شرایط رشد مناسبى را طى خواهد کرد و رفتارهاى پرخطر او در سالهاى آینده نیز کاهش پیدا مىکند. پدر باتوجهبه قدرت و اقتدار خود در خانواده، براى هدایت اعضا تلاش مىکند تا آرامش و آسایش در خانه و خانواده فراهم شود.
شکاف یا گسست؟
اما آیا موضوع شکاف نسلی را هم باید به این پرونده اضافه کنیم. اینکه اگر ابر و باد و مه و خورشید فلک دست به دست هم دادند و پدر و مادر به فکر فرزندان خود افتادند، آنها را درک میکنند یا بالعکس! آیا شکاف برطرف میشود یا شاهد یک گسست در خانواده خواهیم بود. گسستی که پدران و مادران نمیتوانند به هر قیمتی که شده جلوی آن را بگیرند!
دکتر ساروخانی با بیان اینکه شکاف نسلی همهجا و در همهزمانها مطرح بوده و مسأله جدیدی نیست، میگوید آنچه که امروز شکاف نسلی را مهمتر جلوه میدهد، تغییرات سریع و عمیق این موضوع است. اگر وجود این شکاف نسلی در جامعهای که در معرض عمیقترین و سریعترین تغییرات است محرز شود، نهتنها شکاف، بلکه میتوان به آن انقطاع و گسست نیز گفت که این موضوع را حادتر خواهد کرد.
این جامعهشناس دو دیدگاه متفاوت درخصوص شکاف نسلی را مطرح میکند: دیدگاه خوشبینانه و دیدگاه بدبینانه به مسأله شکاف نسلها. معمولا میان آنچه در تحقیقات گفته با آنچه رفتار میشود، تفاوت وجود دارد و جوانان در تحقیقات صورتگرفته اغلب به خاطر احترام به بزرگتر، قداست پدر و مادر و ساحت خانواده چندان شکاف نسلها را قبول نمیکنند. اما آنچه که در شکاف بین نسلها نمود پیدا میکند این است که دو نسل، زبان گفتار و رفتار یکدیگر را متوجه نشده و همین موضوع مشکلساز میشود. در این مواقع است که ما با پدیدهای به نام فرزند بیرونی مواجه میشویم؛ بدان معناکه فرزندان از شبکههایاجتماعی، رسانه و مدرسه تأثیر بیشتری میپذیرند تا از خانواده. جوانان از نظر فیزیکی نزد خانواده خود هستند، اما حوادث بیرون را دنبال کرده و از نظر ارزشی به بیرون تعلق دارند.
شاید کار جامعهشناس اینجا مهم جلوه کند تا حداقل انسجام را میان نسلها ایجاد و کاری کند که از افراط جوانان و تفریط بزرگسالان جلوگیری شود. پدر و مادر حرکات و تغییرات جامعه را بپذیرند، جوانان نیز دچار از خود بیگانگی نشوند و فرهنگ خود را خوار ندانند اما این فقط نظر است. یکی باید بیاید و این نظر را عملیاتی کند. اگر هم بگوییم که خود پدر و مادرها باید این موضوع را عملیاتی کنند، آقا و خانم جامعهشناس از طریق کدام رسانه باید به آنها اطلاعرسانی کنند؟ شکاف نسلی که مخصوص فقط ایران ما نیست که آن را هم بخواهیم مانند بسیاری از پدیدهها پنهان کنیم.
ایران یا جهان؟
دکتر عالیه شکربیگی میگوید، شکاف نسلی پدیدهای جهانی است و طرح مسأله شکاف نسلی نشاندهنده اهمیت و ارزش نهاد خانواده است که در این زمینه هم انسجام و هم کشمکش وجود دارد. چراکه تحقیقات بهطور واضح نشان نمیدهند که آیا در همه خانوادهها شکاف نسلی داریم یا خیر، البته در بسیاری از خانوادهها این معضل وجود دارد. این موضوع نشان از تحولات ارزشی و تغییرات اجتماعی سطح کلان جامعه است که همسو با تغییرات و تحولات دنیا درحال حرکت است. شکاف نسلی پدیدهای جهانی است که جامعه را به سوی دگرگونی و تحول میبرد.
آنچه که به ترتیب برای جوانان امروزی اهمیت دارد تحصیل، اشتغال، اوقاتفراغت و سپس خانواده است. جوانان بیشتر به سمت مادیگرایی سوق پیدا کردهاند و این پدیده نهتنها در ایران که پدیدهای جهانی است. خانواده ایرانی در جامعه در معرض اطلاعات و ارتباطات اینترنتی قرارگرفته و این خود عاملی برای شکاف نسلی است. گاهی شکاف نسلی در خانواده به بیگانگی نسلی تبدیل شده و نسلها زبان یکدیگر را نمیفهمند.
به نظر شکربیگی درحال حاضر اوضاع جامعه به گونهای است که گروه مرجع جوانان، در بسیاری موارد، خانواده نیست بلکه افراد دیگر حتی در آن سوی مرزها، گروه مرجع جوان ایرانی شدهاند و این خود نشاندهنده شکاف نسلی است.
سبک زندگی جوان امروز مانند سبک غذاخوردن، بازی کردن، گذران اوقاتفراغت، پوشش و آرایش و به عبارتی مدیریت بدن نیز یکی دیگر از عوامل شکاف نسلی است. توقعات و انتظارات فزاینده جوانان از خانواده که عامل آن امروز در مواردی خود خانواده بوده نیز باعث شکافنسلی شده است. اطلاعات و معلومات زیاد جوانان در مقابل خانوادهها نیز عامل دیگر شکاف نسلی است ولی سوال اساسی این است که آیا بایستی جلوی تغییرات نسلی را بگیریم یا با راهکارهایی روند این تحولات را به تعویق بیندازیم؟
شکاف نسلی، امروز حاصل شکاف بین فرزندان تربیت شده در مهدکودکها و والدین شاغل است، مادری که ساعات پرانرژی خود را به دلایل زیادی در بازار اشتغال صرف میکند، چه توقعی باید از فرزندش داشته باشد که زبان او را بفهمد و در آینده سرمایهاجتماعی او در خانواده و جامعه باشد؟ جامعهپذیری فرزندان ما امروز به دست نهادهای مکمل خانواده افتاده است و کنش نوجوان و جوان ایرانی امروز، حاصل جامعهپذیری اوست، همچنین باید این نکته را در نظر داشت که در مواردی امروزه، خانه به یک استراحتگاه برای اعضای آن تبدیل شده، نه یک محل برای تولید معنا، معرفت و هویت. در کنار این مسأله باید به نقش رسانهها در تخیل فرهنگی و شکاف نسلی اشاره کرد که عامل به وجود آمدن نوعی بیگانگی نسلی در خانواده است و هر راهکاری در ارتباط با مسأله شکاف نسلی فقط باید در بستر پژوهش بومی و در خانواده ایرانی صورت گیرد.
فن به جای تجربه
دکتر مهرداد آقاجانی میگوید، جدایی به وجود آمده میان نسلها به دلیل تخصص جوانان است که باعث پدیده فنسالاری شده است. بدین معنی که بزرگسالان در مقابل جوانها کم میآورند. درواقع تکنولوژی جایگزین تجربه شده است، اما سالمندان نمیخواهند این موضوع را قبول کنند.
دکتر امیدعلی احمدی، با اشاره به نتایج پژوهش خود با عنوان «شکاف نسلی یا تأخر فرهنگی» میگوید: در این تحقیق با طرح موضوع مدرنیسم بهعنوان عامل متحولکننده جامعه ایرانی، به این مهم پرداختهام که سرعت تحولات در ایران بسیار بالا بوده، اما در تمام گروههای اجتماعی یکسان نیست. البته علت شکاف نسلی نیز به خاطر عدمتمایل نسل گذشته در همراهی این تغییرات نیست، بلکه به دلیل عدمتوانایی آنهاست.
من در این تحقیق با مقایسه سهنسل مختلف در شهر تهران، تفاوتهای آنها را از حیث ابزارهای گذران اوقاتفراغت مورد بررسی قرار دادم و نتایج نشاندهنده این بود که این تفاوت چندان آشکار و چشمگیر نیست. تنها در بعد ماهواره و چت و اینترنت، این تفاوت معنیدار میشود، اما در سایر موارد مانند تمایل به بودن در طبیعت، یا شرکت در کلاسها و بحثهای مذهبی و... تفاوت چندان چشمگیر نبوده که منتهیبه شکاف نسلی شود.
نتایج بهدست آمده در این تحقیق را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار دادهام؛ یک دیدگاه تعامل دروننسلی در مقایسه با گذشته بوده که منجر به تفاوت عرصههای ذهنی و تفاوت در معناشناسی بین نسلی شده است. دیدگاه دوم نارضایتی نسل قدیم از سبک زندگی و فراغت نسل گذشته است که در مواردی در سبک فراغتی تلاش داشته با نسل جدید همراهی داشته باشد، اما نتوانسته و همین امر منجر به تأخر فرهنگی آنان شده است.
چه باید کرد؟
همه میدانیم که دولت، مردم و سازمانهای مشاوره باید یک عزم جدی به کار گیرند. همه میدانیم که دانشگاه و رسانه باید در خدمت این امر باشند. همه میدانیم اما فرصتهایمان دارد دود میشود. شکافی که گسست نیست دارد گسست میشود...
بیش از نیمى از مردان بزهکار با پدران خود ارتباط مناسبى نداشتهاند، بر این اساس بىتوجهى پدران در تربیت فرزندان، از عوامل مهم بزهکارى کودکان در آینده است. یعنی اگر کمکاری آنان نمیبود چه بسیار از آسیبهای اجتماعی که گریبان نسلی را نمیگرفت.
پدرانى که بین عمل و گفتارشان تفاوت است، پدرانى که فرصت کافى براى ارتباط با فرزندان خود ندارند، الگوى مناسبى براى همانندسازى فرزندان نیستند. با این همه فرزندان در مسیر رشد از افراد بسیارى تأثیر مىگیرند که در این میان نقش پدر بسیار پررنگتر و با اهمیتتر است.
تحقیقات روى خانوادههایى که داراى پدر معتاد هستند، نشان مىدهد کودکان این خانوادهها همواره احساس تحقیر مىکنند. چراکه اقتدار پدر را از بین رفته مىبینند و همیشه پدر را از دوستان و اطرافیان خود پنهان مىکنند.
میگویند باید پدران باتوجه به وضع اجتماعى امروز، بحث اینترنت و آموزشهاى غیرمستقیمى که از سوى رسانهها به کودک داده مىشود، سعى کنند دیدگاههاى خشک را براى تربیت فرزندان خود به کار نبرند. اما نمیگویند که کدام دیدگاه را بهکار ببرند؟ آیا به پدران دیروز و امروز دیدگاه و مشاورهای داده شده است؟ توسط چه کسی؟ و چگونه؟
آنچه که امروز شکاف نسل را مهمتر جلوه میدهد، تغییرات سریع و عمیق این موضوع است. اگر وجود این شکاف نسلی در جامعهای که در معرض عمیقترین و سریعترین تغییرات است محرز شود، نهتنها شکاف، بلکه میتوان به آن انقطاع و گسست نیز گفت که همین موضوع را حادتر خواهد کرد.
آنچه در شکاف بین نسلها نمود پیدا میکند این است که دو نسل زبان گفتار و رفتار یکدیگر را متوجه نشده و همین موضوع مشکلساز میشود. در این مواقع است که ما با پدیدهای به نام فرزند بیرونی مواجه میشویم؛ بدان معناکه فرزندان از شبکههایاجتماعی، رسانه و مدرسه تأثیر بیشتری میپذیرند تا از خانواده.