مصطفی تبریزی روانشناس اجتماعی
صلح واژهای که همه از آن، سخنها گفته و شعرا در مدحش شعرها سرودهاند ولی متاسفانه با دنیایی که ما شاهدش هستیم، این آرزو تا به امروز دستنیافتنی بوده اما با توجه به رشد انسان در طول تاریخ، میتوان امیدوار بود که بشر روزی به صلح دلخواه خود خواهد رسید اما با این روند چه زمانی این اتفاق بیفتد، هنوز مشخص نیست.
با مرور تاریخ میتوان متوجه شد که در دورانی انسانها یکدیگر را میخوردند یا میکشتند، حتی در دورانی شکنجهکردن افراد نوعی افتخار محسوب میشد، مانند کاری که شاه قاجار زمانی که با زندیه در جنگ بود با مردم کرمان کرد- در آن دوران شاه قاجار مردمان کرمان را سربرید و چشمهایشان را از حدقه درآورد و از آن تپهای ساخت و مردم را به تماشای آن دعوت کرد- امروزه اگر شکنجهای هم انجام شود، تلاش در کتمان آن است، چون به زشت و ناپسند بودن آن واقف هستند و این نشان از رشد جامعه بشری دارد اما برای پاسخ به اینکه چرا اینهمه جنگ در دنیا وجود دارد، باید به نظریهانگیزش مراجعه کرد، چون افرادی هستند که احساس بودن و ارضا شدن نیازهای خود را نمیکنند یا از هرم طبیعی نیازها بیرون آمدهاند و دلشان میخواهد دیکتاتوری کنند و برتر باشند و این برتری را بهصورت برتری در سرمایه، قدرت و... میجویند، بنابراین جنگها دو دلیل اساسی دارند؛ یک دلیل به روانیات انسانها برمیگردد؛ افرادی که روانیات سالمی ندارند و یاد نگرفتهاند برای حل مشکلات و رفع ناکامیهایشان راه و مسیر منطقی و درستی را انتخاب کنند و علت دوم سرمایهداران بزرگ جهان هستند که برای منافع بیشترشان جنگها را راهمیاندازند و در بدبختی و رنج و اشک دیگران، تنها سود بیشتر خود را میبینند. این سرمایهداران جهت فروش تولیدات خودشان یا وابستهکردن ملتها به خودشان برای جنگها برنامهریزی میکنند، البته قابل ذکر است که اولین جایی که افراد با خشونت آشنا میشوند، خانواده است و در مراحل بعدی در دوران تحصیل و بعد از سیستمهای حکومتی این خشونت را فرا میگیرند. فطرت بشری با صلح آشنای دیرینه است، فطرت واژه عربی است به معنای خمیرمایه؛ ما بهعنوان انسان در خمیرمایه خود مجموع عوامل را داریم و مسأله مهم این است که فرد در چه بستری رشد کند و آموزشهایی که به وی منتقل میشود کدامیک از زوایای فطری او را شکوفا کند.
افراد خشن شاید به این دلیل که بخش مهربانی فطریشان رشد نکرده و بیشتر آموزشهایی که به او منتقل شده جنبه خشونت را در وی پرورانده، درحقیقت بستر نامناسبی برای رشد داشتهاند.
فطرت مانند دانه گیاهی میماند که هم احتمال شکوفا شدن و هم احتمال خشکیدن و پوسیدن را میتوان برای آن متصور بود. اگر مراقبت و نیازهای آن به شیوه درست تهیه شود، رشد را شاهد خواهیم بود و بالعکس اگر شرایط مهیا نباشد، باید پوسیدگی و زوال را برای آن نتیجهگیری کرد.
درحقیقت میشود گفت لازمه تحقق فطرت، مهیا بودن امکانات محیطی است. به نوعی میتوان گفت متولی آموزشها و بسترسازیهای لازم مسئولان و مهندسان اجتماعی باشند. کار مهندسان اجتماعی، طراحی برنامههایی است برای شکوفایی و توانمند کردن آدمها تا در سایه آن زندگی آرامی را تجربه کنند و با پیش گرفتن این برنامهها جامعه را ارتقا دهند، البته خود افراد نیز در این زمینه نقش دارند، اینکه آیا خود افراد از لحاظ روانی همبستگی لازم را با طرحها و برنامههایی که منجر به شکوفایی میشوند دارند و یا نه حقیقتی است که ریشه و اساس هر جامعهای، خانواده است و حتی میتوان گفت فرهنگ هر جامعهای هم در خانوادههای آن جامعه شکل میگیرد؛ پس برای ساختن جهانی مملو از صلح باید فرهنگ صلح و نوعدوستی را در خانوادهها آموزش دهیم تا افرادی که از این نهاد وارد جامعه میشوند، دیگردوست و صلحطلب باشند و تنها به فکر منافع و رفع نیازهای خودشان نباشند.