«تاها بهبهاني» نقاش و مجسمه‌ساز از گره‌هاي جامعه ايرانی مي‌گويد
 
در امور فرهنگی كوتاهي كرده‌ايم!
 
طرح نو- رضا نامجو| هم نقاشي مي‌كشد و هم مجسمه‌ساز است. «تاها بهبهاني» در 5 دهه‌اي كه از فعاليت هنري‌اش مي‌گذرد، نمونه‌هايی را (که عده‌ای معتقدند جزو نمونه‌های درخشان هنر ايرانی است) به جهانيان معرفي كرده است. از گفته‌هایش به نظر می‌رسد، شناخت خوبی از ادبيات و عرفان ايراني دارد که راه را برای ورود اين شناخت به هنرش هموار کرده است. با اين وجود اما قرائت او از عرفان، خاص و البته قابل احترام است. بهبهاني در اين‌باره مي‌گويد: «هميشه به شاگردانم مي‌گويم تاثير فرد در جامعه غيرقابل انكار است. برخلاف تزهايي كه در گذشته وجود داشت و در آن درباره حركت توده‌ها و... داد سخن مي‌دادند، تاثير فرد در هنر دوران خودش، غيرقابل انكار است و با مطالعه اندكي در تاريخ هنر، صحت اين موضوع نيز برای ما ثابت مي‌شود». او در‌ سال‌گذشته نيز به‌عنوان سفير سازمان جهاني غذا در ايران انتخاب شد و ماموريت يافت براي كمك به اين سازمان، كمك‌‌هاي بشردوستانه جمع‌آوري كند. «وسط هفته» این شماره، به گفت‌وگو با او هم اختصاص یافته است.
 

شما در‌ سال 93 در خلال مراسمي كه در سالن همايش‌هاي كتابخانه ملي برگزار شد، به‌عنوان سفير سازمان جهاني غذا در ايران انتخاب شديد. به‌نظرتان چرا شما را انتخاب كردند؟ این نوع سفير بودن، چه حسي دارد؟
اجازه دهيد در آغاز اين بحث درباره موضوع تكان‌دهنده صحبت كنم. متاسفانه سالانه رقم بسيار بالایی  از مردم جهان در اثر گرسنگی می‌میرند. من هميشه از اين ماجرا آزرده خاطر بودم. سعي من در طول 20‌سال‌گذشته در نمايشگاه و آثار چاپي و فروش آثار نقاشي و مجسمه محدود به بيماران سرطاني شده ‌بود. امروز اين فرهنگ را دخترم پيش‌گرفته و هر ساله نمايشگاهي براي كمك به كودكان سرطاني در محك برگزار مي‌كند. اين تفكر هميشه در ذهن من وجود داشت كه اين فرهنگ را بين شاگردانم جا بيندازم تا بخشي از درآمد حاصله از مسير هنر را به كمك‌كردن به بيماران خاص مبتلايان سرطان اختصاص دهند. شايد دليل انتخاب شدنم به‌عنوان سفير سازمان غذا هم همين بود. امروز به‌عنوان يار سازمان جهاني غذا وظيفه دارم كمك‌هايي را براي گرسنگان جهان بگيرم و توجه مردم را به اين سمت جلب كنم. ممكن است اين كار را به صورت كامل با استفاده از كمك‌هاي مردم ايران انجام دهم و ممكن است به كشورهاي ديگر بروم و اين كمك‌ها را براي سازمان جهاني غذا جمع‌آوري كنم. در هر صورت بسيار خوشحال مي‌شوم در اين مسير هم كارهايي انجام دهم. یادمان نرود وقتي‌درصد قابل‌توجهی از مردم دنيا در طول ‌سال به دليل گرسنگي از دنيا مي‌روند. باید بدانيم 3برابر آن هم در ‌سال به دليل سيري بيش از حد از دنيا مي‌روند. اگر دستيابي به غذا به ميزان متعادلي برسد نه‌تنها هيچ‌كس گرسنه نمي‌ماند بلكه افراد به اين دليل از دنيا نخواهند رفت.
شما به‌عنوان يك هنرمند كه البته كارتان با كلام و انديشه عرفاي ايراني گره‌خورده چه ارتباطي ميان آن ديد‌ هاي عارفانه با چنين وضعي كه جهان امروز در آن گرفتار است برقرار مي‌كنيد؟
اگر تفكر عارفان ايراني (خاصه كتاب تذكره‌الاوليا عطار نيشابوري) را مورد بررسي قرار دهيم، متوجه مي‌شويم عرفاي ما از چند قرن پيش (حتي قبل از آن‌كه عطار متولد شود يعني قرن دوم و زماني‌كه رودكي پدر شعر ايران اين تفكر را آغاز كرد) بر مفهوم كمك به همنوع تاكيد كرده‌اند. كمك به همنوع جزو فرهنگ غني ايرانيان بود و در اين مسير نهادينه شده بود. ما كشور نوپايي چون آمريكا يا ساير كشورها نيستيم كه سابقه 2 تا 3 قرني دارند. ما كشوري هستيم كه شاعر قرن دوم، سوم و چهارمش با استفاده از داستان‌هاي مختلف مردم را تشویق كرده‌اند به همنوعانشان كمك كنند. اگر از همين مسير هم بتوانيم تفكر عرفا، شعرا و ادباي ايراني را به‌عنوان شعارهاي انسان‌دوستانه براي مبارزه با گرسنگي در جهان مطرح كنيم، از دو سو كار كرده‌ايم: هم در مسأله رفع گرسنگي كار كرده‌ايم و هم مردم دنيا را با ادبياتي آشنا كرده‌ايم كه از ابتدا اهل صلح، دوستي و رفاقت بوده و از جنگ بيزاري جسته ‌است. در دوره‌اي كه همه عليه ما ناجوانمردانه شمشير كشيده‌اند تا ايران را جنگ‌خواه معرفي كنند اين مسأله اقدام مهمي به حساب مي‌آيد.
شما سال‌ها در دانشگاه و در كلاس‌هاي آزاد به تدريس هنر مشغول بوده‌ايد. احتمالا در تمامي اين سال‌ها با مسائلي مواجه بوده‌ايد كه به نوعي در دوراني كه در آن زندگي مي‌كنيم به پاشنه‌آشيل هنر و به تبع آن فرهنگ اين سرزمين مبدل شده‌اند. اين‌طور نيست؟
قطعا همينطور است. با توجه به اينكه سال‌ها در دانشگاه تدريس كردم به نظرم مي‌رسد يكي از مهم‌ترين مشكلات ما آن است كه ارزش‌هاي واقعي هنر ايران به نسل جوان معرفي نمي‌شود. درنتيجه موج‌هايي كه به صورت همه‌روزه از خارج از ايران وارد مي‌شود، خيلي راحت جوان‌هاي ما را به سمت خود مي‌برد. يك دوره زماني همه سرگردان موج ايجاد شده مي‌شوند بعد از مدتي كه تب‌وتاب موج ايجاد شده خوابيد، جوان‌ها دوره سردرگمي را آغاز مي‌كنند و به انتظار اتفاق بعدي مي‌مانيم تا سمت‌وسوي هنر ايران در يك جهت ديگر حركت مي‌كند. اين بلاتكليفي سال‌هاي‌ سال است كه در زندگي جوانان ما به چشم مي‌خورد. به‌نظر من اگر هنر واقعي ايران را معرفي مي‌كردند هيچ‌گاه اين اتفاق براي جوان‌ها نمي‌افتاد.
با اين وجود در عرصه جهاني و بازارها و حراج‌هاي بين‌المللي كار هنرمندان ايراني مورد توجه قرار گرفته است. پس دليل اين اتفاق چيست؟
در اينجا لازم است درباره آثاري که در بازارهاي جهاني مورد استقبال قرار مي‌گيرند، صحبت كنيم. به اعتقاد من در آن بازارها به آثاري از هنرمندان ايراني توجه مي‌شود كه به هنر ريشه‌دار و اساسي اين سرزمين مي‌پردازند. بنابراين آثار مدرن حاصل از امواج وارداتي و زودگذر در آن بازارها مورد توجه قرار نمي‌گيرند. به عبارت ديگر خارجي‌ها تا به امروز براي
«كنسرچوال آرت» پول هنگفتي نداده‌اند اما براي «نقاشي- خط» مبالغ فراواني پرداخت مي‌كنند. با اين توضيح اگر ما توجه كارمان را به جوان‌ها اختصاص دهيم و بگوييم در ايراني زندگي مي‌كنند كه روزگاري پايگاه هنر جهان به حساب مي‌آمد، وضع فرق خواهد كرد. كافي است به كشورهاي جهان و حتي به بسياري از كشورهاي بزرگ سفر كنيد تا متوجه شويد آنها تا چه ميزان از نظر بنيه صنايع‌دستي فقير هستند و برعكس ايران براساس ذوق مردمان سرزمينم تا چه اندازه در اين زمينه قدرتمند است.
اين مسأله نشان از يك سابقه بيروني در هنرهاي مختلف دارد. عكاسي روي فلز، عكاسي روي سنگ، كار چرم، طلاكاري و نقره كاري و ... نشان‌دهنده سابقه ديرينه ايران و تبحر ايرانيان در همه اين زمينه‌هاست. ما چنين پشتوانه‌اي داريم بنابراين دليلي ندارد پايمان را در جاي پاي كشورهايي بگذاريم كه بدون وجود چنين سابقه‌اي، حرف‌هاي زودگذر و مد روز مي‌زنند. البته پس از چند صباحي آن حرف‌ها اعتبارشان را از دست مي‌دهند اما مسأله سروقتي و هزينه و استعدادي است كه بر سر اين موضوعات زودگذر به هدر مي‌روند.
مي‌توان توضيحات شما را تحت عنوان واژه سرگرداني صورت‌بندي كرد. شما با عبارت سردرگمي جوانان ايراني موافقيد؟
البته. بگذاريد در اين‌باره يك مثال ساده بياورم. تبلور سرگرداني جوان‌هاي ايراني را مي‌توان در نحوه لباس پوشيدن جوان‌هايمان هم ديد. ما كشوري هستيم كه از نظر قدمت لباس ريشه‌هاي تاريخي تناوري داريم. پروفسور «پپ» در كتابي درباره قدمت لباس در ايران، به همين موضوع اشاره دارد. او مسائلي درباره طراحي لباس در ايران نوشته كه هر خواننده‌اي را شگفت‌زده مي‌كند. علت شگفت‌زدگي آن است كه متوجه مي‌شويم اين كشور از نظر پارچه‌بافي و آرايش لباس چه كشور غني‌ای بوده و به چه روزي افتاده است. امروز تي‌شرت‌هايي بر تن جوان‌هاي ما است كه عين آنها در كره، تایلند، مالزي و ... هم بر تن جوان‌هاست و خالي از هر نوع هويتي است. ما كوتاهي كرده‌ايم! وقتي مي‌گويم ما، مرادم كساني است كه در مقوله شناساندن فرهنگ واقعي ايران به جوانان كم‌كاري كرده‌اند. امروز وقتي جوان وارد دانشگاه مي‌شود قبل از شناختن پايه و اصول، نقاشي و طراحي به او آموخته شود، چون در نمايشگاه جهاني فلان پرداخت مدرن مد است، همه جوان‌ها به آن سمت سوق داده مي‌شوند. از زماني هم كه دغدغه جهاني هنر مطرح شده ‌است، وقتي كار فردي با اقبال مواجه شد، مد يك‌سال هنر مملكت مي‌شود تقليد از همان كار. به عبارت ديگر تقليد از كاري كه در فلان حراج به رقم خوبي فروش رفته ‌است يك‌سال از هنر مملكت را شامل مي‌شود و اين اصلا خوب نيست. ظاهرا قرار نيست كسي به ناپايداري و گذرا بودن اين حركت‌ها توجه كند.
 اگر بخواهيم از منظر ريشه‌شناسي اجتماعي دلايل بروز اين سرگرداني نسبتا بلندمدت را بررسي كنيم، توجه شما بيشتر معطوف به چه بخش‌هايي  مي‌شود؟
از نظر من در نظام‌هايي كه اقتصاد ناپايدار دارند، جامعه خواسته يا ناخواسته دچار فرهنگ ناپايدار هم مي‌شود. يعني فرهنگ به طرز بسيار تنگاتنگي با اقتصاد پيش مي‌روند. شما نمي‌توانيد بگوييد يك جامعه صرفا فرهنگي است و ربطی به بنيان‌هاي اقتصادي ندارد. اين مسأله غير ممكن است و اين نگاه غير واقعي. از سوي ديگر در نظام‌هايي كه از منظر اقتصادي با نوسان‌هاي هولناكي دست به گريبان هستند، نوسان ايجاد شده بر نظام فرهنگي و معنوي مملكت نيز تاثير مي‌گذارد. بنابراين در دوره‌اي كه كشور به لحاظ مالي در وضع خوبي قرار دارد، حس مي‌كنيد كارهاي فرهنگي عرضه شده هم از غناي فرهنگي برخوردار است، اما در دوره‌اي كه كشور با بحران‌هاي شديد اقتصادي مواجه است، احساس مي‌كنيم كارها كيفيت سابق را ندارند. بنابراين مي‌خواهم بگويم اين يك امر طبيعي است. نتيجه بحث اينكه در كشورهایي كه نظام اقتصادي ناپايدار است، فرهنگ هم دچار تشنج مي‌شود. ايران هم از اتفاقاتي كه در دنيا مي‌افتد، مستثني نيست.
  مسأله تكراري و البته غيرقابل انكاري كه در اين شرايط مطرح مي‌شود راه برون‌رفت است.
كشورهايي با وضع به مراتب سخت‌تر از ما هستند كه امروز موقعيت‌شان را به صورت خودخواسته تغيير داده‌اند...
با كليت حرف شما موافقم و مي‌خواهم درباره يكي از همين كشورها صحبت كنم. من در بينال پكن (دوسالانه) با يك حادثه خاص مواجه شدم. در روز دوم اين بينال به ما پلاكي داده بودند كه روي گردنمان قرار داشت و رفت و آمدمان را در ساختمان هنرهاي زيباي پكن آسان‌تر مي‌كرد. دانش‌آموزان مدارس را براي بازديد از اين بينال به محل برگزاري نمايشگاه آورده بودند. چيزي در حدود 500‌هزار نفر دانش‌آموز به آن‌جا آمدند. مربي يكي از اين مدارس پلاك را در گردن من ديد و متوجه شد هنرمندي ايراني هستم. او از من خواهش كرد اين بچه‌ها را به محلي كه اثر هنري‌ام به نمايش درآمده بود، ببرم. همه به سراغ من آمدند و من درباره مجسمه‌اي كه به نمايشگاه برده بودم توضيح دادم، مربي هم آن توضيحات را براي بچه‌ها ترجمه مي‌كرد. وقتي داشتم توضيحاتم را ارایه مي‌دادم تمام بچه‌ها كيف‌شان را باز كردند و دفتر مشق‌شان را بيرون آوردند تا به آنها امضا بدهم. خلاصه در همان مدت‌كوتاه رابطه زيبا و عاطفي با اين بچه‌ها پيدا كردم. يكي از آنها به من گفت: «من بعدا كار شما  را خواهم ساخت!» از خانم مربي پرسيدم منظور اين دانش‌آموز چيست؟ او در پاسخ گفت: «در اين نمايشگاه براي به نمايش درآمدن آثار هنرمندان كشورهاي مختلف هزينه زيادي كرده‌ايم. دليل همه اين كارها آن بود كه كودكانمان آثار شما هنرمندان را ببينند و بعد بتوانند به‌عنوان تكليف درسي اين آثار را كاربردي كنند. ممكن است نقش مجسمه شما توسط يكي از همين دانش‌آموزان تبديل به يك مدادتراش شود. اين خاطره را نقل كردم تا به اينجاي بحث برسم: جامعه چين كه براي سر پا ماندن، به غذا نياز دارد، از هر راهي وارد مي‌شود تا بتواند درون جامعه خود، فكر تزريق كند. جامعه‌اي چون ايران كه به خاطر ادبيات غني از فكر اشباع است، اگر در يك بستر اقتصادي درست قرار بگيرد، مسلما جواب بسياري از كشورهاي دنيا را مي‌تواند با هنرش بدهد. از نظر من هنر اين سرزمين زيربناي اجرايي لازم را دارد. شما ممكن است ايده داشته باشي اما نتواني آن را پياده كني. وقتي هم هست كه ايده را داري و زمينه‌هاي اجرايي آن ايده را هم داري. ما امروز اساتيد بزرگي در ايران داريم كه هر چه جلوتر مي‌رويم يكي‌يكي دارند از ميان ما مي‌روند. اين اساتيد بايد هنر خود را به نسل بعدي منتقل كنند. اين وظيفه دولت است كه زمينه مورد نياز را براي رسيدن به چنين هدفي فراهم كند.
 همان‌طور كه مي‌دانيد بارها درباره انتظار هنرمندان از دولت‌ها صحبت شده اما به راستي انتظار شما و بقيه هنرمندان از دولت چيست؟
ما اساتيدي در هنرهاي دستي داريم كه در دنيا بي‌نظير هستند. اين افراد بايد تقويت و حمايت شوند. در كار نقاشيخط اگر نجنبيم، عرب‌ها با سرقتي كه پيش از اين روي ساير آثار هنري و مصادره شخصيت‌هاي ايراني داشته‌اند، اين هنر را هم از آن خود خواهند كرد. آنها پيش از اين ابوعلي‌سينا را به نام خود زدند و ترك‌ها هم مولانا را مال خود كردند. اخيرا در دبي كتاب خيلي قطوري تحت عنوان بادگيرها منتشر كرده‌اند و تمام تلاش‌شان را انجام داده‌اند تا اين المان معماري كه متعلق به يزد ايران است را، به نام خود بزنند. آنها خودشان را مبتكر و مبدع بادگيرها معرفي كرده‌اند. اگر چند كتاب در همين موضوع منتشر كنند، بعد از مدتي موضوع ريشه و پايه راه‌اندازي بادگيرها در يزد لوث مي‌شود. شخصيت‌هاي ما مصادره شدند، حالا نوبت المان‌هاي معماري ما است. ما امروز نيازمند جنبش منسجمي هستيم كه بخش‌هاي مختلف و مسئول با استفاده از آن، براي حفظ شخصيت‌ها و المان‌هاي فرهنگي كاري انجام دهند.  

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/31470/در-امور-فرهنگی -كوتاهي-كرده‌ايم!