| مصطفی عابدی |
هر پديده و فنآوري جديدي كه به بازار وارد ميشود، به ناچار سود و زيانهايي دارد، پدیدهای كه بهطور کامل مطلق و بيضرر باشد وجود ندارد. خير مطلق، فقط خداست. بنابراين موضع ما نسبت به يك پديده يا فنآوري از روي زيانهاي آن تعيين نميشود. بلکه در درجه اول باید موازنه سود و زیان را در نظر داشت و سپس اختیاری یا الزامی بودن را. الان كه به وضعيت خود نگاه ميكنيم، وسايل نقليهاي چون خودرو و موتورسيكلت يكي از پرهزينهترين وسايلي بوده كه به ايران وارد شده. تا چندسال پيش روزانه بهطور متوسط 70 نفر بر اثر استفاده از اين وسيله كشته و بيش از 10 برابر اين رقم مجروح و مصدوم ميشدند. ولي آيا كسي هست كه بگويد استفاده از خودرو را به كلي كنار بگذاريم؟ اگر كسي چنين حرفي بزند او را مسخره نخواهيم كرد؟ اگر خودرو را ممنوع كنيم، ضررهاي عظيمي وارد خواهد شد. البته روزهاي اول ورود خودرو به کشور چنين ضررهایي نبود، ولي مگر ميتوان در مقابل ضرورتهاي زندگي مقاومت كرد؟ از اين گذشته ضررهاي خودرو ذاتي آن نيست، بلكه بيكفايتي ما در استفاده از آن نقش مهمتري دارد. اگر از چارپايان هم درست و به نحو صحيح استفاده نكنيم دچار خسارت خواهيم شد. چه فرقي ميان پورشه و بي.ام.و ما با پورشه و بي.ام.و يك نفر آلماني هست كه در اينجا طي دو تصادف 5 نفر كشته ميشوند، ولي در آنجا شاخص مرگومير ناشي از تصادف بسيار اندك است. بنابراين اصرار بر منع و نهی در استفاده و نگاه كردن از موضع منفي به فنآوريهاي جديد جز اينكه بيثمر است، نشاندهنده موضع ضعف و انفعالي نیز است و از همه مهمتر اينكه فرصت مناسب را براي آموزش و يادگيري فرهنگ استفاده از اين تكنولوژيها از ميان ميبرد و پس از مدتي مقاومت بیهوده در برابر آن تكنولوژي، خسته ميشويم و مثل كسي كه به سنگ مشت ميزند، خسته و درمانده و زخمی تسليم ميشويم، آن هم تسليم منفعلانه و بدترين عوارض را هم به جان خود ميپذيريم و اينجاست كه ميبينيم بيشترين عوارض و زيانهاي تكنولوژيهاي جديد را ما تحمل و در عین حال همچنان هم با ولع تمام از آن استفاده ميكنيم. نحوه برخورد ما در برابر اينترنت، شبكههاي اجتماعي و نسل جديد تلفن همراه، نشان میدهد كه برخي از افراد گمان ميكنند با نهي و نفي ميتوان به مقابله با اين فنآوريها رفت. گمان نميكنم كه هيچ فنآوري در طول تاريخ ايران به سرعت تلفنهاي هوشمند همگاني شده باشد، به طوري كه در عرض مدت كوتاهي، حدود 20 ميليون دستگاه آن فروش رفته باشد. اگر واقعاً مقامات رسمي از ابتدا هم با اين فنآوري و الزامات آن مثل شبكههاي اجتماعي موافقت ميكردند، آيا، اكنون تعداد آنها بيش از اين بود كه هست؟ گمان نميكنم. بر فرض هم كه 10درصد در اين رقم اثر منفي گذاشته باشد، ولي مخالفت با آن نهتنها عوارض زيادي نزد 20 ميليون نفر ديگر داشته، بلكه فرصت طلايي جامعه را براي انطباق يافتن با اين فنآوريها و رفتار بهتر با آن به طوري كه زيانهاي آن را كم كند، از دست داده است. ضمن اينكه اين وضعيت نشان از يك شكست سخت ديگر براي معترضين به فنآوريهاي جديد است. اينها بدان معنا نيست كه نبايد محدوديت گذاشت. اتفاقاً برعكس. وقتي ميتوان محدوديت موثر و کارا گذاشت كه اصل ماجرا پذيرفته شود، آنگاه ميبايد كوشيد كه عوارض آن را كم كرد و همه نيز با آن همراه خواهند شد، ولي وقتي كه از ابتدا اصل ماجرا با مخالفت روبهرو شود، چگونه ميتوان عوارض سوء آن را شناسايي كرد؟ تجربههاي مكرر گذشته درباره اينترنت، ماهواره، تلفنهاي هوشمند و... همگي نشان ميدهد كه زمان آن فرا رسيده كه تجدیدنظری اساسي در نحوه مواجهه رسمي ما با اين پديدهها صورت گيرد. این نحوه رفتار ما یادآور نام کتابی در تحلیل تاریخ چند قرن اخیر ایران به نام «مقاومت شکننده» است گویی هنوز هم درحال تکرار چندباره تجربه شکست خورده گذشته هستیم.