1- سبد خواهرم در صف کنسرت
خواهرم اعتقاد دارد که سبد کالاهای فرهنگی خانواده باید حاوی چند بلیت کنسرت در ماه باشد. او نام خوانندههایی را ردیف میکند که تا حالا نشنیدهام. من با کنسرت مخالف نیستم اما به خواهرم متذکر میشوم که کنسرت رفتن یکی از بخشهای سبد خانوار است اما او میگوید که فرهنگ یک موضوع جمعی است و کنسرت یک شور و نشاطی دارد که نگو و نپرس! او حتی یکبار بلیت کنسرتی را در تالار وزارت کشور خریده بود که صندلیاش در مقابلش یک ستون داشت و تنها چیزی که دیده نمیشد، قیافه خوانندهها بود!
خواهرم میگوید باید در کنسرت دستهجمعی حضور داشت. آنجا دوستانش را میبیند و موبایلهای روشنشان را در فضا با هم تکان میدهند. او شور و نشاط کنسرت را بیشتر از خود کنسرت دوست دارد. مخصوصا آنجا که در ته کنسرت همه با هم دست میزنند و گروه را مجاب میکنند که یک اجرای دیگر داشته باشند و بعد در انتها آنقدر دست میزنند تا رهبر گروه از رو برود. از خواهرم در میمانم که علت اصلی کنسرت را نه ارایه یک اثر هنری که وعدهای برای شورآفرینی اجتماعی میداند. او میگوید اگر یک سالن متناسب داشتیم و ابزار نوازندگی خوب، آنوقت میشد برویم و غرق در اجرا بشویم اما حالا که نداریم، پس بگذار برویم و دستمان را بزنیم و اگر شد جیغمان را بکشیم. خواهرم عاشق موسیقی پاپ است و من درک نمیکنم که چرا؟ هر چند تاریخ موسیقی پاپ نشان میدهد برخلاف تصور عدهای این موسیقی، موسیقی مبتذل نیست و موسیقیای نیست که توسط افراد غیرحرفهای ساخته شده باشد، بلکه بالعکس افراد در این عرصه بسیار حرفهای بودهاند و در عین حال رواج آن نزدیکی زیادی با مسائل اجتماعی و خردهفرهنگهای موجود در جامعه داشته است.
ماندهام که چرا نمیتوانم درک خوبی از خواهرم داشته باشم. من شنیدن موسیقی را در تنهایی بیشتر دوست دارم و همین نکتهای است که خواهرم به من گوشزد میکند. او میگوید موسیقی در دنیای امروز، بدل به یک امر هر جایی شده است، به سختی میتوان جایی را سراغ گرفت که در آنجا موسیقی جاری نباشد؛ مهمانیها، عزاداریها، رستورانها، ایستگاههای مترو، تاکسیها، اتاقهای انتظار، آسانسورها، تبلیغات تلویزیونی، سینما و... موسیقی در زندگی روزمره امروزی بهعنوان پیشزمینه در پس تمام کنشهای افراد قرار دارد. پس حالا که موسیقی هست، باید رفت جایی که علاوه بر موسیقی نیازهای اجتماعی آدم هم باشد. وقتی که نشاط اجتماعی از آدم دریغ میشود، آن را باید در هر فرصتی به وجود آورد. داخل ورزشگاه که نمیتوانیم برویم اما حتی اگر تیم فنرباغچه ترکیه هم در بازی دستهچندم ببرد، میریزیم به خیابان تا قدری بخندیم. به حرفهایش فکر میکنم. ما خواه ناخواه در جاهای مختلف موسیقی را مصرف میکنیم اما هیچگاه آن را نمیشنویم اگر در جایی نیز آن را همراهی و زمزمه میکنیم مبنی بر شنیدن آن نیست، بلکه تنها یک «عادت واره» است. موسیقی امروزه از یک امر جدی، تبدیل به یک امر غیرجدی شده است، در اینجا منظور از موسیقی جدی برخلاف نظر «جان راک ول» اندیشمند آمریکایی، موسیقی کلاسیک و کهنه نیست بلکه موسیقیای است که شنیده میشود. در بسیاری از زمانها، ما خیره به کسی نگاه میکنیم ولی هیچیک از صحبتهای او را نمیشنویم و غور در فکر دیگری هستیم، گویا تا زمانی که آن شخص صحبتهایش را تمام نکند ما از اندیشیدن به امر دیگر در آن «نگاه خیره» رهایی نمیجوییم، یک رابطه دوسویه بین گوینده و اندیشیدن به امر دیگر وجود دارد، نوعی تمرکزدهی در شخص سخنگو نهفته است که شنونده درواقع چیزی نمیشنود با آنکه به آن گوش میسپارد. موسیقی در دنیای امروز مانند سخنان آن گوینده است که ما غرق در اندیشه و رفتار خود آن را نمیشنویم. موسیقی در اینجا واسطی است که ما نمیتوانیم آن دیگری بزرگ را از فراسوی آن مشاهده کنیم، دیگری که نظم نوین را ساماندهی میکند.
2- یک آنتن برای برادرم کافی است
برادرم با آنکه رپباز است اما خیلی به سبد فرهنگی اعتقاد ندارد. او میگوید هزینه سبد فرهنگی باید خرج ماهواره و اینترنت شود. آنجاست که فرهنگ بهروز میشود!
به اعتقاد او، موسیقی یعنی موسیقی رپ و این یک نوع موسیقی است که چون زیرزمینی است، هزینهاش برابر با صفر است! میدانم که در ایران تولید موسیقی رپ عمدتا به صورت زیرزمینی صورت میگیرد. در چشمانداز جهانی موسیقی زیرزمینی به آن نوع موسیقی اطلاق میشود که برخلاف جریان تجاری رایج در صنعت موسیقی حرکت میکنند. بدین معنا که گروههای فعال در این حوزه ترجیح میدهند استقلال هنری خویش را حفظ کرده و از نظر ذائقه هنری دنبالهروی شرکتهای بزرگ موسیقی نشوند. برادرم میگوید در ایران موسیقی زیرزمینی تعریف دیگری دارد. درواقع در ایران هر قطعه موسیقی که نتواند مجوز وزارت ارشاد برای ورود به بازار رسمی را بگیرد، موسیقی زیرزمینی نام میگیرد و گروههای تولیدکننده این نوع موسیقیها را گروههای زیرزمینی میگویند. البته عدم اعطای مجوز به یک قطعه موسیقی و زیرزمینیشدن آن، دلیلی بر تکثیر و توزیع آن موسیقی در تعداد محدود و کممخاطب بودن آن نیست، بلکه برعکس بعضی قطعات موسیقی زیرزمینی رکورد تکثیر در کشور را شکستهاند.
او میگوید حالا که اجرای رپ نداریم، میرویم و هزینه ماهواره و اینترنت را بالاتر میبریم تا قابلیت فرهنگیمان بالا برود. او میگوید حتی اگر کتاب را هم بخواهد بخرد، میرود داخل اینترنت و میخرد و دانلود میکند و حتی بعضیهایش را میشنود. او میگوید، تکنولوژی وقتی فرهنگ را تحت سیطره خود گرفته، اشتباه است که هزینه آن در سبد فرهنگی خانواده دیده نشود.
قبول میکنم که در روند پرشتاب جهانی، تکنولوژی ارتباطی با سرعتی غیرقابل تصور پیشرفت کرده و چهره جهان را دگرگون کرده. گستره و ژرفای این دگرگونی به حدی است که جامعه نوینی در حال پیدایش، شکلگیری و دوره جدیدی در حیات بشر آغاز شده. عنصر شاخص و تأثیرگذار بر این روند تحول و دگرگونی، تکنولوژی است که در عرصه رسانهها، هر روز جلوه تازهتر و بدیعتری پیدا میکند. رسانهها، وسیله انتقال پیام و اطلاعات هستند و به کمک تکنولوژی، تمام سطوح اجتماعی را در همه سرزمینها، تحت سیطره قرار میدهند.
برخلاف گذشته، تکنولوژی ارتباطات صرفا در اختیار متخصصان نیست و در زندگی روزمره مردم معمولی، در زمره نیازهای اساسی درآمده است. تکنولوژی ارتباطی این امکان را فراهم کرده است که انسانها بدون واسطه دیگران با یکدیگر سخن بگویند، ارتباط برقرار کنند، از افکار و دیدگاههای هم مطلع شوند و بر یکدیگر تأثیر بگذارند. همین قدرت جادویی رسانههای نوین است که آن را به یک سلاح موثر فرهنگی بدل کرده است. سلاحی که توسط کشورهای قدرتمند با هدف تثبیت و گسترش سلطه خویش به کار گرفته میشود تا در ساختار فرهنگهای ملی و بومی اختلال ایجاد کنند و پندار و کردار ملتها را بر گونه الگوها و معیارهای تبلیغ و ترویج شده، شکل دهند.
به برادرم میگویم که چگونه مواظب خواهد بود، تحتتأثیر قرار نگیرد. برادرم میگوید من به فرهنگ ملی و بومی خودم وفادارم. من دنبال ریزاطلاعات علمی، ادبی و هنری هستم. اگر بهدنبال سیاست یا خشونت یا لمپنیسم بخواهم باشم، کمهزینهترینش این است که پایم را از خانه و حوزه سیطره ماهواره و اینترنت بگذارم بیرون و بروم داخل جامعه. او اعتقاد دارد که داخل یک آرایشگاه یا صف یک نانوایی احتمال دارد آدم بیشتر مورد هجوم فرهنگی قرار بگیرد تا داخل خانه!
3- یک کیلو فرهنگ در سوپرمارکت
مادرم اعتقاد دارد که علاوه بر خرید کتب درسی و دیدن تلویزیون، ما باید مبلغی را صرف خرید محصولات فرهنگی از سوپری محل کنیم. به اعتقاد او، آن چیزی که خانواده احتیاج دارد، خنده و شادمانی است و این روزها سریالهای طنز که کارگردانهای معروف شده در تلویزیون در بیرون تلویزیون میسازند و میفروشند، غنیمت است.
او حتی اعتقاد دارد که میتوان این کالاهای فرهنگی را بارها و بارها و بهویژه در مهمانیها برای مهمانان گذاشت و بر صحت و سلامت این محصولات فرهنگی هم که نظارت کامل وجود دارد. مادر میگوید، سینمارفتن هم خوب است. او همیشه خاطرات جوانی خود با پدر را مرور میکند که سینما میرفتهاند و شام هم بیرون میخوردهاند و تمامش شندرغاز میشده اما الان اگر بخواهد با ما راهی سینما بشود و بیرون هم شام بخوریم، باید یا دور بازپرداخت قسط مسکن مهر را خط بگیرد یا از خرید یکی از مایحتاج زندگی صرفنظر کند. شاید برای همین است که با خرید یک سیدی چند هزارتومانی از سوپری محل، سروته سینمارفتن را به هم میآورد و دل خشنود از چیزی میشود که نشان میدهد او هنوز نسبت به فرهنگ بیتفاوت نیست.
رویم نمیشود که به مادرم بگویم همچنان که پرده سینماهای کشور، غالبا به نمایش آثار نهچندان فاخر اختصاص دارد، بخش اعظم قفسههای فروش فیلم سوپرمارکتها را نیز آثار سینمایی نازل و بیبهره از ارزشهای هنری و محتوایی پر کرده است. تجلی سلطه سینمای تجاری بر شبکه نمایش خانگی را نیز میتوان در عکسها و پوسترهای این فیلمها بر ویترین مغازهها دید که بسیاری از آنها در شأن جامعه ما نیستند و فضای بصری معابر عمومی را زشت میکنند.
غالب فیلمهای شبکه نمایش خانگی که در سوپرمارکتها به فروش میرسند، هرچند از نظر تخریب اخلاق و فرهنگ، قابل مقایسه با فیلمهای خارجی نیستند اما در مجموع، نقش چندان مثبتی هم در فرهنگسازی متعالی ندارند.
علاوه بر این، گسترش شبکه نمایش خانگی، زمینه را برای کمفروشی برخی تولیدکنندگان و سطحیتر کردن فیلمهای سینمایی فراهم میکند. یعنی، بعضی از تولیدکنندگان سینمایی که صرفا به دنبال اهداف اقتصادی هستند، با این شرایط میتوانند قید توقیف در اکران سینماها را بزنند و با کمترکردن هزینه ساخت فیلمها، زرقوبرق ظاهری آنها را افزایش دهند و با طراحی پوسترهای کذایی، تنها به دنبال فتح شبکه نمایش خانگی بروند.
به مادرم لبخند میزنم و میدانم که فکر میکند با خرید فیلم از سوپرمارکت بچههایش را به راه راست هدایت میکند.
4- زندهمانی پدرانه
پدرم اعتقاد دارد که آسیاب به نوبت. او میگوید داخل هر خانهای باید محصولات فرهنگی باشد. مهم این است که آدم بهروز باشد. یعنی اگر آثار ماندگار و فاخری وجود دارد، بد نیست که در خانه داشته باشیم. اگر دیوان حافظ و شاهنامه داریم، خوب است که کلیدر هم که بزرگترین رمان فارسی است، داشته باشیم. اگر موسیقیهای قدیمی را داریم، خوب است که از شجریان و شهرام ناظری و لطفی هم داشته باشیم. اگر سریال داییجان ناپلئون را داریم، خوب است که چند تا سریال خارجی مثل لاست را هم داشته باشیم. پدرم دوست دارد در دیالوگها با همکارانش و در مهمانیهای خانوادگی، نشان بدهد که از چیزی عقب نیست. او اعتقاد به گزینش بهترینها دارد اما دوست دارم به او بگویم که بهترین موسیقیها فقط موسیقی سنتی نیست و بهترین کتابها فقط کتب معروف نیست و...
میخواهم بگویم که در این سبد فرهنگی جای خیلی چیزها خالی است؛ ازجمله تئاتر، از جمله... اما میدانم که بضاعت اقتصادی بر تمام اولویتها خط بطلان میکشد. هر خانوار بنا بر الگوی تولید و مصرف، کالایی تولید و کالاهایی مصرف میکند. سبد هزینههای انجام گرفته هر خانوار شامل تمام امکانات و محصولاتی است که برای خانوار در دسترس بوده یا آن خانوار توان دسترسی بدان را داشته است. با مطالعه سبد هزینههای هر خانوار و محاسبه دستههای هزینههای همسان با یکدیگر، به یک گروهبندی هزینههای مصرفی خانوار میرسیم که بهصورت یک الگوی خطی عبارت است از: مسکن- خوراک- بهداشت و درمان- آموزش- خدمات و حملونقل- پوشاک- فرهنگ- حوادث غیرمترقبه- هزینههای غیرضروری و تجملی- هزینههای ورزشی و سلامتی. اختصاص میزانهای متفاوتی از درآمد حاصله خانواده به هر کدام از مقولات زیربنا بر اولویتبندیهای خاص هر خانوار است که در طبقه متوسط و متوسطرو به پایین شهروند شهرنشین ایرانی، سه موضوع اول ثابت و هزینه ضروری برای زندهمانی و مرتبههای بعدی امکان جابهجایی و در مواقعی قطع هزینه را دارا هستند. به خودم تأکید میکنم هر مصرف و هزینه فرهنگی لزوما به ارتقای فرهنگی شخص کاربر و هزینهزای فرهنگی، نمیانجامد. هزینه فرهنگی میتواند «مفید به فایده» و در جهت «بازتولید فرهنگی» باشد که آگاهانه، عقلانی و هدفمند (سیستماتیک) انجام شود. از این روست که سبد هزینههای فرهنگی را لزوما با کمیتدادن و حجیمکردن نمیتوان مفید اعلام کرد، بلکه کیفیت آگاهانه مصرف فرهنگی خود مولفهای جدا برای محاسبه و مطالعه در بازتولید فرهنگ همگانی در مرحله اول و در مرحله بالاتر فرهنگ آموزشی کشور است.