چهار تصویر از خانواده ایرانی(1)
 
آرامش، گمشده‌ای که در همین نزدیکی است!
 

 

موفقیت خواهرم!

1- خواهرم کلاس موفقیت می‌رود. موفقیت یا یک چیزی در همین مایه‌ها. او می‌گوید که یک‌شبه عوض شده است! مربی‌شان می‌گوید از تکنیک بازی درمانی استفاده می‌کند. مربی آنها تحصیلاتش معلوم نیست که چیست؟ می‌گویند در کیش بساط هتلداری دارد. برای رفتن به کلاسش اول باید به موبایلش زنگ بزنید و مصاحبه تلفنی‌اش که انجام شد، شرط و شروطش را که پذیرفتید، مصاحبه حضوری. حتما هم باید معرف داشته باشید. مربی هر موقع زنگ زد باید حاضر باشید. مربی اگر گفت برنامه‌ات امروز این است که به هر درخواست که از تو می‌شود، نه بگویی! باید این کار را بکنی و شب تلفنی گزارش کار را از تو می‌گیرد. بعد برای کلاس جمعی در هفته و آشنایی با دیگر شاگردان با تو قرار می‌گذارد. هر دوره ماهانه مربی بالغ بر 300‌هزار تومان آب می‌خورد. شرط ورودت به دوره بعدی، این است که بتوانی یک نفر دیگر را توجیح کرده و به مربی برای ثبت‌نام در دوره قبلی معرفی کنی. این نشانه این است که تو اجتماعی شده‌ای و در آزمون موفقیت قبول شده‌ای. مربی برای تو آرزوهایت را می‌سازد. این‌که بتوانی بر خودت مسلط باشی. این‌که قدرت تخیلت را بالا ببری. این‌که منظم بشوی. این‌که خوابت را تنظیم کنی. این‌که بتوانی روی افراد اثر بگذاری و خواست و اراده خودت را بر آنها تحمیل کنی. در جلسات گروهی تو باید بتوانی هم دیکتاتور بشوی و هم دیکتاتور ‌بودن دیگران را بشکنی.
خواهرم از وقتی این کلاس‌ها را می‌رود، فکر می‌کند آدم موفقی شده است. اما همه خانواده، از دست انزوا و خودخواهی‌های جدید او کلافه شده‌اند. خواهرم برای رفتن به دوره بعدی کلاسش، دارد روی من کار می‌کند تا بروم و در دوره اول کلاس ثبت‌نام کنم. او فردا باید برای پایان دوره‌اش علاوه‌بر معرفی یک نیروی تازه نفس، هشت ساعت در جلسه بازی درمانی گروهی شرکت کند. جلسات در منزل اعضا برگزار می‌شود. استاد، دفتر و دستک ندارد. فکر می‌کنم، جلسات گروهی، چیزی مثل بازی مافیا باشد. هیچ‌کس اجازه ندارد از محتویات جلسات حرف بزند. اینطوری اگر وسوسه بشوی که بفهمی بازی درمانی چیست؟ حتما باید شهریه را پرداخت کنی و فرامین مستبدانه استاد را به گوش جان بخری! خواهرم تازگی‌ها افسرده و درونگرا شده است. او دیگر لام تا کام از کلاس‌هایش حرف نمی‌زند. نگران او شده‌ام. تلفنی از یکی از اساتید که با سابقه است و در محل کلینیک خود بازی درمانی می‌کند پرس و جو می‌کنم. او می‌گوید هفت اصل و قدم را مدنظر می‌گیرد و به درمانگری می‌پردازد اما از این بازی‌های غیرمجاز چیزی سر در نمی‌آورد.
گفته‌هایش را ضبط می‌کنم. چند‌قدم برای سرعت بخشیدن به رسیدن به اهدافتان وجود دارد که بزرگان موفقیت از آن سخن می‌گویند:  
قدم اول: چنین فکر کنید که گویی به موفقیتی که می‌خواهید رسیده‌اید. همه چیز از طرز تفکر شما آغاز می‌شود. بعضی‌وقت‌ها ما می‌خواهیم به چیزی برسیم و به خودمان می‌گوییم حالا من تلاشم را می‌کنم تا ببینم چه می‌شود. این یعنی به موفقیت خود ایمان ندارید و باعث می‌شود تمرکز لازم برای انجام کارهایی که باید بکنید، نداشته باشید.
قدم دوم: هدف‌های خود را اولویت‌بندی کنید و روی اهداف اولیه تمرکز کنید. می‌دانم که کارهای زیادی برای انجام‌دادن دارید ولی کدام یک در درجه‌اول اولویت هستند و کدام یک پله‌ای برای رسیدن به موفقیت‌های بعدی می‌شوند؟ اول آنها را شناسایی و روی رسیدن به آنها برنامه‌ریزی کنید. گذاشتن هدف‌های معدود و دست‌یافتنی در اول کار به شما احساسی واقعی از انجام‌پذیر بودن امور می‌دهد و اهداف بزرگتر را نزدیکتر جلوه می‌دهد. درحقیقت شما هدف نهایی را می‌توانید به اهداف کوچکتر تقسیم کنید و پله‌پله به هدف نهایی نزدیک شوید. مثلا اگر هدفتان رسیدن به موقعیت شغلی خوب است ممکن است از شرکت در دوره‌های آموزشی مناسب یا تحصیلات شروع کنید سپس پله‌پله مسیر را طی کنید تا به هدف اصلی دست یابید.
قدم سوم: ارزش‌ها و باورهای خود را مشخص و اگر لازم می‌بینید تصحیح کنید.گاهی‌اوقات ارزش‌ها و باورهایی که در ذهن دارید با هدفی که دنبال می‌کنید مطابقت ندارند و خود یک مانع مهم بر سر راه هدف به حساب می‌آیند. پس یکی از مهم‌ترین گام‌ها شناسایی و تصحیح آنهاست.
قدم چهارم:  مراحل رسیدن به هدف را شناسایی کنید و آگاهانه نسبت به طی مسیر اقدام کنید. این مرحله مهمی است که بسیاری از آن غافل می‌شوند. باید مرحله به مرحله بدانید که چه باید بکنید و بدانید کی از مرحله یک وارد مرحله دو شده‌اید. درست مانند مراحل پختن شیرینی یا مراحلی که یک نامه اداری باید طی کند. با چشمان بسته و ناآگاهانه مسیر طی نمی‌شود.
قدم پنجم: خلاقیت‌های خود را بشناسید و پرورش دهید. خلاقیت و ایده‌هایی که به ذهن شما خطور می‌کنند ابزارهای مهمی برای سرعت بخشیدن به پیشرفت شما هستند. آنها را نادیده نگیرید و کورشان نکنید. به خود اعتماد کنید و از نداهای درونی خود پیروی کنید. یک دفترچه کوچک داشته باشید و هر روز ایده‌هایی که به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید و ببینید کدام یک برای پیشرفت در مسیری که می‌خواهید به درد می‌خورند. دکتر به من می‌گوید: رسیدن به هدف، نیازمند فضای ذهنی مطلوب و انجام کار درست است و مهم‌تر از همه این‌که موفقیت یک شبه به دست نمی‌آید و باید برای آن زمان کافی بگذارید. برای همین داشتن انگیزه جهت ادامه مسیر یکی از ارکان بسیار مهم است.

درمانگری برادرم

2- برادرم کلاس عرفان می‌رود. آن هم عرفان حلقه. اسمش را گذاشته‌اند فرادرمانی! او می‌گوید که تمام بیماری‌ها و سستی‌های تو بر اثر این است که وجودت را پرورش نداده‌ای. وجودت دارای یک خلأ است و این خلأ باعث می‌شود که موجودات شیطانی که حاوی ویروس تنهایی، گناه و مریضی هستند بیایند و در وجودت لانه کنند. این مانند همان بیماری انگلی است که در زیست‌شناسی دبیرستان خوانده‌ای! این موجودات که ما به آنها می‌گوییم غیرارگانیک را باید از وجودت خارج کنی. این کار را استاد انجام می‌دهد و عمل خروج در کلاس انجام می‌پذیرد. تو باید قوی شوی تا آنچه از جسم و جان دیگری خارج می‌شود، داخل بدن تو نشود. تو باید به حلقه متصل شوی تا حلقه از مسیر کائنات برای تو انرژی بفرستد. شب‌ها یک ساعت را مشخص می‌کنی تا در همان ساعت استاد به تو فکر کند و به حلقه بگوید که برایت انرژی بفرستد.
برادرم از طریق برادر دوستش به این کلاس معرفی شده است. او پس از طی دوره‌هایی، خودش به مقام استادی می‌رسد و بعد می‌تواند شاگرد داشته باشد و شاگردهایش استاد شوند و خودشان شاگرد داشته باشند و شاگردهای شاگردها هم به همینطور!
البته کلاس‌های برادرم گاهی در دفتر کسی و گاهی در خانه اعضا برقرار می‌شود. آنها انرژی درمانی هم‌ می‌کنند. کافی است که من به برادرم بگویم سرم درد می‌کند. او حتی تلفنی برای من انرژی می‌فرستد. بعد اگر بگویم خوب نشده‌ام می‌آید و دستش را روی سرم می‌گذارد و درخواست می‌دهد که چشمانم را ببندم و بعد متمرکز می‌شود روی حلقه و سرم را خوب می‌کند. یعنی سرم خوب نمی‌شود، ولی برای این‌که از شر برادرم خلاص شوم، می‌گویم خوب شدم و او می‌گوید که اگر عرق کرده‌ام یا سرم گیج می‌رود، نشانه خروج است. احتمالا یک غیرارگانیک گردن‌کلفت در جسمت لانه کرده بوده و من بیرونش کرده‌ام. بعد می‌گوید هزینه ثبت‌نام در دوره اندک است. با 50‌هزار تومان تو متصل به حلقه می‌شوی و حلقه خودش اتوماتیک وار تو را شارژ می‌کند و تو ضدضربه می‌شوی!
بسیاری به بهانه فرادرمانگر شدن جذب این کلاس‌ها شده‌اند. برادرم می‌گوید: فرادرمانی از زیرمجموعه‌های عرفان کیهانی است که با آموزه‌های عرفانی خاص خود می‌تواند بیماران جسمی و روحی را مداوا کند. در این شاخه درمانی، بیمار توسط فرادرمانگر به شبکه شعور کیهانی (شبه آگاهی و هوشمندی حاکم بر جهان هستی، روح‌القدس و ...) متصل شده و ضمن ارایه اطلاعاتی از نحوه اتصال خود از طریق دیدن رنگ‌ها، نورها، احساس حرکت و فعالیت نوعی انرژی در درون بدن و همچنین از طریق گرم‌شدن، سرد شدن و...، اعضای معیوب و تنش‌دار بدن او مشخص شده و با حذف علایم، روند درمان آغاز می‌شود.
فضولی‌ام گل کرده است. به کتاب‌های برادرم در یک روز که خانه خالی است، شبیخون می‌زنم. کتاب عرفان کیهانی (دفتر اول)، نوشته محمدعلی طاهری (موسس این عرفان)، را به صورت گذرا مورد ارزیابی قرار می‌دهم:  
1- این عرفان، خودش را در ابتدا وامدار عرفان ایرانی و سپس اسلامی می‌داند، اما در اصول، ذکر شده و در دیگر مباحث، چگونگی رابطه با این دو عرفان و استفاده از آنان روشن نشده است. اصولا منسوب کردن این عرفان به عرفان ایرانی یا اسلامی چه معنایی دارد؟
2- در بخشی از این اصول آمده است که زبان عرفانی هر ملتی با زبان عرفانی دیگر ملل فرق دارد، پس چرا در یکی دیگر از اصول، این عرفان را عرفانی جهانی و فرا ملیتی و فرادینی می‌دانند!؟ آیا رسیدن به کمالات فردی و... هیچ ربطی به دین شخص یا مذهب یا اعتقادات او ندارد؟ آیا، رسیدن به همه مراحل کمال ممکن برای اشخاص، با مذاهب و ادیان مختلف، یکسان است؟
3- اگر یک عرفان فرا دینی و فرا ملیتی است (به‌طوری‌که شامل بی‌دین‌ها هم می‌شود)، صحبت از طریقت و شریعت، چه معنایی دارد؟
4- تعریفی که از عالم کثرت ارایه شده است، مطابق با تعریف مصطلح نیست. در این‌باره گفته شده است: «در عالم کثرت هیچ دو انسانی نمی‌توانند یکدیگر را تحمل کنند»!
5- در یکی از اصول این عرفان چنین آمده است: «جهان از حرکت آفریده شده و هر جلوه‌ای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است. در نتیجه؛ جهان هستی وجود خارجی ندارد و تصویر مجازی از حقیقت دیگر است.» تقریبا همه این گزاره‌ها نامفهوم، اشتباه یا حداقل احتیاج به تبیین دارد. قبول نداشتن حقیقت خارجی برای دنیای بیرونی، اثرات مخربی دارد. در یونان قدیم هم عده‌ای بودند که حقایق خارجی را انکار می‌کردند. بعد از آن نیز عده‌ای، سعی در انکار حقیقت داشتند، که مورد انتقاد شدید دانشمندانی مانند بوعلی سینا قرار گرفتند.
6- آخرین مطلبی که از این اصول استخراج شده این است که گفته شده: «هر عملی که انسان را از کمال دور کند، گناه و هر عملی که انسان را به کمال نزدیک سازد، ثواب محسوب می‌شود.» در این مطلب، چند سوال اساسی وجود دارد. اول آن که آیا همین معیار در این عرفان که خود را فراملیتی و فرادینی می‌داند، برای تشخیص گناه و ثواب کافی است؟!
ثانیا: امروزه در دنیا، هر مسلک یا مذهبی اعمال و افکار خود را برتر و به کمال نهایی، نزدیک‌تر می‌داند. این اختلاف فراوان دیدگاه‌ها در این عرفان چگونه حل می‌شود؟
به برادرم می‌گویم که جوابم برای این کلاس‌ها منفی است و اصلا خوب شده که قوه‌قضائیه بساط این کلاس‌ها را برچیده و او الان با حضور در کلاس‌های غیرمجاز به چیزی نمی‌رسد. برادرم از من شاکی شده است.

خوشبختی مادرم

مادرم اما تمام تاب و توانش را در زندگی ما به کار گمارده است. او آرامشش را در فعالیت‌های خیریه می‌بیند. در بازارچه‌های خیریه به نفع افراد بی‌بضاعت شرکت می‌کند و ما را تشویق به دستگیری از نیازمندان می‌کند. او آرامشش را در آرامش دیگران پیدا کرده است، چه در خانه و چه در بیرون از خانه.
مادرم می‌گوید خیلی‌ها، مادران امروزی را مادران خوبی نمی‌دانند. از نگاه آنها مادر خوب کسی است که وقتش را صرف فرزندش کند و طبق اصولی که آموخته او را خوب تربیت کند. اما مادری که سرش به تبلت و تلفن همراه گرم است و عضو گروه‌های صد من یک غاز است و در شبکه‌های ظاهرا اجتماعی فعالیت می‌کند، شاید مادر خوبی نباشد. برای همین مادر من تمام شبکه‌های متصل به موبایلش را قطع کرده است. اما آیا مادر امروزی مادر واقعی نیست؟ یا آن‌طور که گفته شد حقیقتا مادر خوبی نیست؟ آیا مادران در گذشته خوب بودند؟ مادران دیروز با امروز چه تفاوتی دارند؟ دهه‌های گذشته روزگاری بود که هر چیز جای خود را داشت. ارزش‌ها مشخص بود. جایگاه مادر مشخص بود. مادران گذشته جایگاه زمینی‌شان خانه و جایگاه آسمانی‌شان بهشت بود، اما مادران امروز بین زمین و آسمان معلق‌اند.
مادرم می‌گوید: در جامعه شهری امروز مادرها اسیر شتاب زمان‌اند، بیشتر وقت‌ها دیر می‌روند، دیر باز می‌گردند و از طرفی دچار مادی گرایی افراطی شده‌اند. از مدل وسایل بازی و مارک لباس فرزندانشان گرفته تا مهدکودک و مدرسه و معلم خصوصی سعی می‌کنند بهترین‌ها را فراهم کنند.
او می‌گوید بهترین چیزها را باید با قناعت ترکیب کرد. او معتقد به سبکی از زندگی است که در بین تمام طبقات اجتماعی مقبول واقع باشد. الگوی ساده‌زیستی، الگوی مادر من است.
مادرم می‌گوید یک مادر زمانی از حیطه مادری خارج می‌شود که عشق را از فرزندش دریغ کند. مسأله بهتر و بدتر بودن مادر نیست، مسأله فقط مادر بودن است

نماز پدرم

4- پدرم اما هیچ‌کدام از این ادا و اصول‌ها را قبول ندارد. او اذان صبح که می‌شود نمازش را می‌خواند و از خانه می‌زند بیرون. تا شب سه شیفت کار می‌کند و برای خوابیدن به خانه می‌رسد. او می‌گوید فقط یاد خداست که آرامش می‌کند. او خانواده‌اش را دوست دارد. دوست دارم درمورد این مسائل با پدرم صحبت کنم. اما او حتی روزهای تعطیل هم کار می‌کند...


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/30406/آرامش،-گمشده‌ای-که-در-همین-نزدیکی-است!