| آگ ماندینو |
هنگامی که بحث به اینجا کشید، او به افزایش فقدان خودشناسی انسان اشاره کرد و اینکه انسان به مرحلهای از زندگی میرسد که دیگر مولد نیست و فقط مانند مردهای است که راه میرود .چیزی که او را بیشتر از همه رنج میداد، زیستن مرده واری بود که در آخر عمر نوعی خود کشی محسوب میشد . او میگفت که به اندازه کافی رفتگرهای انسانی وجود ندارند که انسانها را از زندگی زباله وار خود نجات دهند و او هم نمیتوانست در همه جا حضور داشته باشد .
- آقای آگ به ساعتت نگاه کن ، ساعت را در ذهنت تنظیم کن و به یاد داشته باش . از همین موقع تا فردا شب همین موقع 950 نفر تصمیم به خود کشی میگیرند ! فکر کن ! و می دانی چیست؟ بیش از 100 نفر آنها موفق می شوند .او با مشت، چند ضربه به دسته های صندلی کوبید و ادامه داد : تمام نشد . تا فردا شب همین موقع، چهل نفر به شمار معتادین به هروئین افزوده می شود، 37 نفر در اثر بیماریهای وابسته به الکل جان خود را از دست میدهند و چهار هزار نفر بیچاره، دچار اولین مشکل روحی و روانی خواهند شد و ببین که ما از چه راههایی سعی میکنیم از اینکه چنین مخلوقی هستیم قدردانی نکنیم .تا بیست وچهار ساعت آینده، 6000 نفر به جرم مستی و عواقب آن دستگیر خواهند شد و صدو پنجاه نفر با رانندگی بد باعث مرگ خویش یا افراد دیگر می شوند و نشان می دهند که چقدر زندگی خود و دیگران را بی ارزش میدانند .
- آقای آگ ، آیا می دانی چرا چنین شرایطی در اینجا یا در سراسر دنیا وجود دارد و هر زمان رو به افزایش است ؟سرم را خشک و خالی تکان دادم و منتظر شدم .
- چون همه ما این را می دانیم که می توانیم بهتر از این که هستیم باشیم .
برشی از «راه بهتر آموختن، بزرگترین معجزه در جهان»