سعدی، بیتردید بزرگترین شاعری است که بعد از فردوسی، آسمان ادبفارسی را به نور خیرهکننده خویش روشن ساخت و آن روشنی چنان بود که هنوز پس از گذشت 7 قرن از تأثیر آن کاسته نشده است و این اثر تا پارسی برجاست، همچنان برقرار خواهد ماند. زبان فصیح او زبان دل، و عشق و محبت او خود نشانه تمامعیاری است از «آدمیت» به همان معنی که خود بیان کرده است.
سخن گفتن از ترجمه احوال، مسافرتها، تحصیلات و حوادث ایام و هنر سعدی در پروراندن نثر مسجع زیبا و اشعار دلپذیر سهل و ممتنع و پند و اندرزهای دلنشین شاعر را بهوقتی دیگر میگذاریم و تنها از سجایای اخلاقی شاعر، به کوتاهی، یاد میکنیم که چکیده و حاصل عمر پربار اوست. ازجمله سجایای اخلاقی سعدی که آن را در کمتر شاعر و نویسندهای میتوان یافت، شهامت او در بیان حقایق و لحن عتابآمیزش در برابر حاکمان و قدرتمندان زمان و دنیاداران از خدا بیخبر و زاهد نماهای بیبصیرت است. هرچند در میان آثار او قصایدی که به سنت شاعران ستایشگر سروده شده است، اندک نیست، اما تفاوت این مدایح با سایر آثار مشابه در این است که سعدی بهرغم دیگر گویندگان مداح متملق، بهجای چاپلوسی و مبالغه در اوصاف ممدوح، غالبا بهعنوان ناصحی دلسوز و بیمدهنده، صاحبان زر و زور و تزویر را به بیثباتی دنیا و زوالپذیری قدرتهای مادی و بدفرجامی ستمگران متوجه میکند و با تازیانه هوشیاریبخش ملامت و نصیحت، به تأدیب ممدوحان خویش میپردازد و به دینداری و خداپرستی و عدالت و نیکوکاری دعوتشان میکند. سعدی به خلق جهان که همه یکسره نهال خدایند، مهر میورزد. او مبشر صلح و بشردوستی است. در چشمانداز جهان آرمانی او، «بنیآدم اعضای یک پیکر و در آفرینش از یک گوهرند» و چون کرامت انسانی و آزادی او در نظرش اهمیت فراوان دارد، غایت آرزویش تفاهم میان ملتها و از بین رفتن خصومتها و کدورتها است و در این عرصه با احساس مسئولیت و غمخواری نسبت به ناتوانان، خطاب به مصلحان و خیراندیشان، چنین سفارش میکند: تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی
انساندوستی و شفقت به همنوع و توصیه به مراعات حال محرومان و یاریکردن درماندگان و ناتوانان، گوهر دیگری است از گنجینههای عالم معنا که از فروغش آثار سعدی رونق و جلایی جاودانه یافته است. ابیات فراوانی در این خصوص میتوان شاهد آورد و مشهورتر و معروفتر از همه ابیات زیر است:
بنیآدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی
اندیشههای بشردوستانه سعدی که از فروغ انسانیت آکنده است، متاثر از اصول اخلاقی و تربیتی مکتبی است که از دیدگاه پیشوایان آن، جامعه انسانی بهمثابه پیکرهای واحد است. در نظر سعدی، احسان و نیکوکاری از هر عبادتی شریفتر است و والاتر، چنانکه به عابدی در راه حجاز ندا رسید، «به احسانی آسودهکردن دلی/ به از الف رکعت به هر منزلی» یا در جایی دیگر مردی را میبینم از پیروان حق که خریدار دکانی بیرونق است و به همسر خود که میگوید، دیگر از بقال کوی نان مخر، پاسخ میدهد: «به امید ما کلبه اینجا گرفت». دیگری شخصی است جوانمرد ولی تنگدست که برای رهایی مردی بدهکار و زندانی، خود ضامن او میشود و به زندان میافتد. گاه از حاتم سخن میرود که اسب بینظیر و گرانبهای خود را- که سلطان روم گمان نمیکرد آن را به کسی ببخشد- برای میهمانی ناشناس کشت و نیز در برابر فرستاده حکمران یمن- که برای کشتن او آمده بود- از سر میهماننوازی سر نهاد و گفت: «سر اینک جدا کن بهتیغ از تنم» دور از ذهن نیست اگر دختر حاتم نیز جوانمرد باشد و اهل ایثار و روزی که افراد قبیلهاش گرفتار جنگ میشوند، رهایی خود را نپذیرد و به شمشیرزن بگوید: «مرا نیز با جمله گردن بزن» بوستان سعدی انسان را تصفیه میکند، هرجا بهنوعی. عواطف انسانی، همدلی و محبت و پیوستگی افراد بشر به اشکال گوناگون جلوهگر است. آفریننده بوستان- که خود در طفلی پدر را از دست داده و از درد طفلان خبر دارد- نهتنها شفقت به یتیمان را دستور میدهد بلکه با نگرانیای که از کمال انسانیت سرچشمه میگیرد ما را چنین هوشیار میکند:
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش/ مده بوسه بر روی فرزند خویش/ الا تا نگرید که عرش عظیم/ بلرزد همی چون بگرید یتیم
براساس این گونه جهان بینی متعالی است که در برخی از منظومههای اخلاقی فارسی نظیر بوستان سعدی که دنیایی است آکنده از بشردوستی و شفقت به همنوع، آنچه درخشندگی دارد نیکی و زیبایی است و کرامت و جوانمردی درخور تحسین.
به ایثار، مردان سبق بردهاند/ نه شب زندهداران دل مردهاند/ کرامت جوانمردی و ناندهی است/ مقالات بیهوده طبل تهی است / به معنی توان کرد دعوی
درست /دم بیقدم تکیهگاهی است سست.