شیگو رابان معمار
مردم نیاز به خانههای موقتی دارند، اما هیچ معماری روی آنها کار نمیکند چونکه ما زیادی درگیر کار برای افراد ممتاز هستیم. خب من فکر کردم، بهعنوان معمار، ما میتوانیم درگیر ساختوساز دوباره خانههای موقت شویم. ما میتوانیم این خانهها را بهتر کنیم. خب به همین دلیل بود که من تصمیم گرفتم در مناطقی که فاجعه رخ داده کار کنم.
در سال ۱۹۹۴، در رواندا در آفریقا فاجعه بزرگی رخ داد، دو قبیله، هوتو و توتسی با یکدیگر جنگیدند و بیش از 2میلیون نفر پناهنده شدند. اما من وقتی پناهگاه پناهندگان را که سازمانملل ایجاد کرده بود دیدم، بسیار متعجب شدم. مردم بسیار فقیر بودند و در فصل بارندگی آنها با پتو در پناهگاههای ساخته شده توسط سازمانملل درحال یخزدن بودند. آنها فقط یک تکه پلاستیک داشتند و پناهندگان باید درختان را میبریدند، اگر بیش از 2میلیون نفر درختان را ببرند، محل وسیعی درختانش قطع میشد و مشکلات محیطزیستی ایجاد میکرد و به همین دلیل بود که شروع کردند به تهیه لولههای آلومینیومی برای احداث خانههای موقت آلومینیومی. ولی چون بسیار گرانقیمت بودند، پول زیادی بابتش باید میدادند، پس دوباره شروع به قطع درختان کردند.
بدین ترتیب من ایدهام را برای استفاده از لولههای مقوایی بازیافتی برای این وضع پیشنهاد کردم، چونکه بسیار ارزانقیمت و همچنین خیلی مقاوم است، اما بودجه من فقط ۵۰ دلار آمریکا برای هر واحد بود. ما ۵۰ خانه را بهصورت آزمایشی برای بررسی دوامشان در برابر رطوبت، موریانهها و موارد دیگر ساختیم.
سپس سال بعد در سال ۱۹۹۵، در کوب ژاپن، زمینلرزه بسیار بزرگی داشتیم که حدود ۷هزار نفر کشته شدند و تمام شهر بعد از زلزله در اثر آتشسوزی کاملا سوخت. همچنین فهمیدم که تعداد زیادی پناهنده ویتنامی در کلیساهای کاتولیک گردهم آمدند که در عذابند. همه ساختمانها کاملا از بین رفته و تخریب شده بودند.
من به آنجا رفتم و به کشیش پیشنهاد دادم «چرا ما کلیسا را با لوله مقوایی نسازیم؟»
و او گفت، «آه خدای من، مگر دیوانهای؟ بعد از یک آتشسوزی، تو چه پیشنهاد میکنی؟»
خب او هرگز به من اعتماد نکرد، ولی من ناامید نشدم و شروع کردم با مردم کوبه گفتوگو کردن، من با افرادی در جامعه ویتنامیها ملاقات کردم. آنها اینطوری در زیر یک تکه پلاستیک در پارک زندگی میکردند. خب من پیشنهاد کردم که کلیسا را دوباره بسازم. من اعانه جمعآوری کردم و یک پناهگاه برایشان ساختم، برای اینکه ساختن و همچنین تخریب آن را ساده کنم از دانشجویان استفاده کردم، از جعبه نوشابه برای فونداسیون و پی آن استفاده کردم. ما 50 واحد پناهگاه ساختیم و آخر سر، کشیش به من اعتماد کرد تا ساختمان را دوباره بسازم. او گفت، «تا زمانی که خودت پول جمعآوری کنی و دانشجویانت را برای احداث آن بیاوری، میتوانی این کار را بکنی.»
خب برای احداث کلیسا ما پنج هفته وقت صرف کردیم. بدین معنی که برای سهسال آنجا باشد، ولی درواقع این برای 10سال آنجا ماند چونکه مردم دوستش داشتند. سپس در تایوان، یک زلزله بزرگ اتفاق افتاد و ما پیشنهاد کردیم که این کلیسا را هدیه کنیم، بنابراین ما آن را برچیدیم و برای آنها فرستادیم تا توسط افرادی داوطلب دوباره ساخته شود و این هنوز در تایوان بهعنوان یک کلیسای دایمی هست. خب این بنا به یک بنای دایمی تبدیل شد.
سپس فکر کردم که چه ساختمانی دایمی و چه ساختمانی موقتی است؟ حتی ساختمانی که از کاغذ درست شده میتواند پایدار و دایمی باشد در صورتیکه مردم دوستش داشته باشند. حتی یک ساختمان بتونی هم میتواند موقتی باشد اگر فقط برای بهدست آوردن پول ساخته شده باشد.