مسعود رفیعی طالقانی دبیر گروه طرح نو
[email protected]
چند سالی بیشتر از یک قرن از انقلاب مشروطيت ايران گذشته است؛ يك قرن رهيافت و انسداد. اگرچه هنوز هم در محافل روشنفكري، سياسي و فلسفي ايران پرسش اين است كه سويه حركت اجتماعي- سياسي ايرانيان پس از مشروطه سويهاي تكاملي بوده است يا سويهاي ارتجاعي؟ هرچه هست اما - از اعتقاد به سويه تكامل و رهايي تا پنداشتن انطباق مسير حركت بر خط ارتجاع- همگان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه سرمايه اجتماعي در ايران از انقلاب مشروطه به بعد دستخوش تغيير ماهيت شده است و همچنان اين پرسش وجود دارد كه آيا ما درحال انباشت سرمايه اجتماعي هستيم يا برخلاف آن رفتار ميكنيم. پس از گذشت بيش از يكصدسال از انقلاب مشروطه كه گفتمانهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي تازهاي در كشور ايجاد كرد، انديشمندان، متفكران و روشنفكران ايراني به گونهاي دوچندان سخن از سرمايه اجتماعي ميگويند؛ اصطلاحي كه گرچه معناي دقيقي بر آن مترتب نيست اما به نظر ميآيد بيشتر معطوف به مفاهيمي روشن در نظامات اجتماعي است. به هر رو آنچه سرمايه اجتماعي خوانده ميشود در خلال گفتمانهاي رايج دوران جديد، دچار دگرديسي و تغيير ماهيت شده است. از سوي ديگر ايجادكنندگان گفتمانهاي رايج حاكم نيز بر اين عقيدهاند كه با آنچه تغييرات گسترده و صفر و صدي ميدانند توانستهاند جريانهاي فكري و عقيدتياي ايجاد كنند كه در سالهاي اخير آبشخور جريانات اجتماعي خاص باشد و مهمتر اينكه در محل تلاقي با آراي عمومي از اقبال چشمگيري برخوردار شود. اما در طول تمام سالهاي يكي، دو قرن گذشته و بسا بسيار دورتر از آن، اين صاحبان انديشه بودهاند كه تاثيرات بسيار سياسي، اجتماعي و فرهنگي در جوامع نهادهاند و نه قدرتهای حاكم. اين انديشمندان هستند كه با نقد يكديگر گفتمانهاي دروني و سپس گفتمانهاي مسلط را به چالش كشيدهاند نه قدرت، چراكه قدرت بيشتر خوش دارد نقد را برنتابد. اغلب انديشمندان امروز ايراني بر اين باورند كه سرمايههاي اجتماعي در ايران رو به افول نهاده و به همين دليل نياز است اين سرمايه به سرعت بازتوليد شود اگرچه دیدگاهی نیز وجود دارد که معتقد است در دو، سه سال گذشته، جامعه ایران در مسیر بازتولید و انباشت تازه سرمایه اجتماعی گام نهاده است. اين نوشتار در تلاش است آراي صاحبنظران برجسته را درخصوص سرمايهاجتماعي بازگو كند تا در خلال آن دريافته شود كه مفهوم مدرن سرمايه اجتماعي در ايران با چه شرايطي مواجه شده است.
یک مفهوم چند بعدی
مفهوم سرمايه اجتماعي ديرزماني نيست كه به عرصه علوم اجتماعي وارد شده است اما با سرعت چشمگير و قابل ملاحظهاي گسترش يافته است. رد پاي اين مفهوم را ميتوان در آثار بسياري از جامعهشناسان كلاسيك در مفاهيمي از قبيل اعتماد، همبستگي و انسجام اجتماعي، هنجارها و ارزشها مشاهده كرد. سرمايه اجتماعي در معناي مدرن خود ابتدا در سال 1916 در نوشتههاي «هانيفان» سرپرست وقت مدارس ويرجينياي غربي در آمريكا به كار رفت. اين سرمايه ناملموس بسياري از امور زندگي روزانه مردم مانند حق كسب و كار، معاشرت، همفكري و همدردي و داد و ستد اجتماعي ميان افراد و خانوادهها كه واحدهاي اجتماعي را ميسازند، دربر ميگرفت. وي سرمايه اجتماعي را حاصل ظرفيتهاي بالقوهاي ميدانست كه براي بهبود اساسي شرايط زندگي اجتماعي كفايت ميكند. بعد از هانيفان اما محققان و جامعهشناسان بسياري مطالعات و نظريههاي خود را در اين خصوص ارایه دادند؛ افرادي چون جين جاكوب، استاد مسائل شهري، گلن لوري اقتصاددان، ايوان لايت جامعهشناس، فرانسيس فوكوياما، جيمز كلمن جامعهشناس، رابرت پوتنام دانشمند علوم سياسي، پيير بورديو جامعهشناس و... اما از ميان آنها جيمز كلمن اولين كسي است كه به صورت منسجم و قوي به بحث سرمايه اجتماعي پرداخته است. او با مقاله «سرمايه اجتماعي در ايجاد سرمايه انساني»، اثر مهمي را در ادبيات جامعهشناسي توسعه پديد آورد. بعد از او رابرت پوتنام نيز در سال 1993 با چاپ كتاب «بناي دموكراسي كارآمد؛ سنتهاي مدني» و مقاله «بولينگ يك نفره، كاهش سرمايه اجتماعي آمريكا» در سال 1995 بود كه باعث توجه بيشتر عموم به ايده سرمايه اجتماعي و چگونگي افزايش و كاهش و بازسازي آن در آمريكا شد. اصطلاح سرمايه اجتماعي به گونهاي كه امروز مطرح است اما نخستين بار در اثر كلاسيك جين جاكوب، به نام «مرگ و زندگي در شهرهاي بزرگ آمريكايي»-1961- به كار رفته است. اين اصطلاح در دهه 1980 توسط جيمز كلمن جامعهشناس آمريكايي در معناي وسيعتري مورد استفاده قرار گرفت و رابرت پوتنام دانشمند علوم سياسي نفر دومي بود كه بحثي قوي و پرشور را در مورد سرمايه اجتماعي و جامعه مدني در ايتاليا و ايالات متحده برانگيخت. بعدتر اما پيير بورديو- 1985- جامعهشناس فرانسوي - نظريه بسطيافتهاي از سرمايه اجتماعي
مطرح كرد.
سرمايه در پيوند با قدرت
از نظر بورديو سرمايه همزمان هم مربوط به علم اقتصاد است و هم مجموعهاي از روابط مبتني بر قدرت كه قلمروها و تعاملات اجتماعي مختلفي را به وجود ميآورد و معمولا نامرتبط با علم اقتصاد تصور ميشود. سرمايه فرآيندي است كه ذاتا با قدرت پيوند دارد. درواقع استنباط بورديو از سرمايه به گونهاي است كه او تقريبا سرمايه و قدرت را مترادف با هم ميداند. او بين شبكههاي اجتماعي كه يك فرد در آنها جاي گرفته و از دل اين شبكههاست كه سرمايه اجتماعي پديدار ميشود و پيامدهاي روابط اجتماعي، تفاوت قائل ميشود، يعني شبكههاي اجتماعي را نبايد صرفا با توليدات روابط اجتماعي برابر دانست، زيرا چنين كاري شبكههاي اجتماعي را نامرئي ميسازد؛ شبكههايي كه ميتوانند بسيار متراكم باشند ولي در عين حال به دليل عدم دسترسي به آنها نميتوانند منابعي را توليد كنند. به نظر بورديو سرمايه هر منبعي است كه در عرصه خاصي اثر گذارد و به فرد امكان دهد كه سود خاصي را از طريق مشاركت در رقابت بر سر آن به دست آورد. سرمايه از نظر بورديو سه شكل اساسي دارد؛ اقتصادي كه قابل تبديل شدن به پول است و به شكل حقوق مالكيت قابل نهادينهشدن است، فرهنگي كه در برخي شرايط به سرمايه اقتصادي تبديل ميشود و به شكل كيفيت آموزشي نهادينه ميشود و اجتماعي كه از تعهدات اجتماعي ساخته شده و تحت برخي شرايط قابل تبديل به سرمايه اقتصادي است يا ممكن است در شكل يك عنوان اشرافي نهادينه شود.
پيير بورديو بر تبديلپذيري اشكال مختلف سرمايه به نوع اقتصادي آن تاكيد دارد. وي سرمايه اقتصادي را بهعنوان كار انساني انباشته شده تعريف ميكند. پس كنشگران از طريق سرمايه اجتماعي ميتوانند دسترسي مستقيمي به منابع اقتصادي داشته باشند. آنها ميتوانند سرمايه فرهنگي خود را از طريق تماس با كارشناسان يا افراد معتبر افزايش دهند يا به گونهاي ديگر آنها ميتوانند با موسساتي كه اعتبارات باارزش، عرضه ميدارند، مرتبط شوند.
به سوي سرمايه انساني
جيمز كلمن مانند بورديو مفهوم سرمايه اجتماعي را از اقتصاد به جامعهشناسي آورد. كلمن سرمايه اجتماعي را برحسب كاركردي كه دارد تعريف كرده است. به عقيده او اين مفهوم نه يك موجود منفرد، بلكه دربرگيرنده موجوديتهاي مختلفي است كه تمامي آنها در دو عنصر مشترك هستند، يعني همه آنها جنبهاي از ساخت اجتماعي را در خود دارند و واكنش معيني از كنشگران را در درون اين ساختار تسهيل ميكنند. سرمايه اجتماعي همانند ديگر اشكال سرمايه مولد است و رسيدن به اهدافي را امكانپذير ميسازد كه در نبود آن، دسترسي به آن اهداف ناممكن خواهد بود. سرمايه اجتماعي همانند سرمايه مادي و سرمايه انساني، كاملا قابل مبادله نيست اما ميتواند مختص به فعاليتهاي مشخصي باشد. شكل مشخصي از سرمايه اجتماعي كه در تسهيل بعضي از كنشها ارزشمند است، ميتواند براي كنشهاي ديگر بيفايده يا حتي مضر باشد. سرمايه اجتماعي برخلاف اشكال ديگر سرمايه در ذات ساختار روابط ميان كنشگران وجود دارد. كلمن پس از اين تعريف از سرمايه اجتماعي، مجموعههاي مختلفي از كنشها، پيامدها و روابط را سرمايه اجتماعي مينامد. از نظر او سرمايه اجتماعي ذاتا قادر به كار است و سرمايه اجتماعي هر آن چيزي است كه به مردم و نهادها امكان عمل ميدهد. بنابراين سرمايه اجتماعي يك مكانيسم، يك شيء يا يك پيامد نيست، بلكه بهطور همزمان هر يك يا تمامي آنهاست. سرانجام اينكه سرمايه اجتماعي از نظر كلمن به لحاظ هنجاري و اخلاقي خنثي است يعني نه مطلوب است و نه نامطلوب و صرفا با فراهم كردن منابع لازم، وقوع كنشها را امكانپذير ميسازد.
مجموعه هنجارها
فرانسيس فوكوياما تعريف ديگري از سرمايه اجتماعي ارایه داد. او سرمايه اجتماعي را اينگونه تعريف ميكند: «سرمايه اجتماعي را بهسادگي ميتوان بهعنوان وجود مجموعه معيني از هنجارها يا ارزشهاي غيررسمي تعريف كرد كه اعضاي گروهي كه همكاري و تعاون ميانشان مجاز است، در آن سهيم هستند. مشاركت در ارزشها و هنجارها به خودي خود باعث توليد سرمايه اجتماعي نميشود، چراكه اين ارزشها ممكن است ارزشهاي منفي باشد.
تاثير سرمايه اجتماعي
بر رژيمهاي سياسي
رابرت پوتنام اما نخستين كسي بود كه به لحاظ رشته كار آكادميك خود نزديكترين تعريف را آنچه امروز سرمايه اجتماعي خوانده ميشود، ارایه كرد. او بر نحوه تاثير سرمايه اجتماعي بر رژيمهاي سياسي و نهادهاي دموكراتيك تاكيد كرده است. از نظر او، سرمايه اجتماعي مجموعهاي از مفاهيمي مثل اعتماد، هنجار و شبكههاي ارتباطي ميان افراد يك اجتماع است. سرمايه اجتماعي وسيلهاي براي رسيدن به توسعه سياسي و اجتماعي در سيستمهاي مختلف سياسي است. پوتنام بر اعتماد تاكيد زيادي ميكند. از نظر او، اعتماد و ارتباط متقابل در شبكههاي اجتماعي بهعنوان منابعي هستند كه در كنشهاي اعضاي جامعه موجود است. نوع رابطه ميان رژيم سياسي و سرمايه اجتماعي در تئوري پوتنام اينچنين است: وجود رژيم دموكراتيك منجر به افزايش سرمايه اجتماعي و وجود رژيم اقتدارگرا منجر به كاهش سرمايه اجتماعي ميشود. وي معتقد است، رژيم اقتدارطلب، تمامي حوزهها و نهادها را زير نظر خود دارد و تفويض قدرت صورت نداده است و در تمامي موارد حضور دولت احساس ميشود كه خود مي تواند باعث كاهش سرمايه اجتماعي شود. به اين معني كه افراد در تمام زمينهها دولت را مقصر و مسئول ميدانند و خود مشاركتي در حل امور و مشكلات نميكنند و از طرف ديگر به دليل سنگين شدن وظايف دولت و عدم مشاركت مردم در وظايف شهروندي و سياسي، دولت نميتواند از عهده انجام وظايف به خوبي برآيد، در نتيجه با به وجود آمدن مشكلات و نقص در انجام امور مختلف، مردم اعتماد خود را به دولت از دست ميدهند و نسبت به تمام كارهاي اين دولت بدبين شده و او را از خود نميدانند. این درحالی است كه در شرايطي كه دولت دموكراتيك وجود داشته باشد و دموكراتيزاسيون به مرحله تثبيت رسيده باشد، با تفويض قدرت ميان بخش خصوصي و مردم، وظايفي كه برعهده دولت است، كاهش مييابد و دولت تنها در نقش ناظر ايفاي نقش ميكند و كنترل امور را به دست خواهد داشت.
انباشت سرمایه اجتماعی؛ برونرفت
از رکود جامعه
با توجه به همه آنچه گفته، آمد بالاخره ميتوان گفت: «سرمايه اجتماعي از مجموعه هنجارها و ارزشهاي موجود در سيستمهاي فكري، علمي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي جامعه منتج ميشود و اين هنجارها و ارزشها حاصل تاثير نهادهاي اجتماعي و اقتصادي ماست كه داراي ويژگي اعتماد متقابل، تعامل اجتماعي، احساس هويت جمعي، گروهي و... است. مفاهيمي همچون اعتماد، همكاري و همياري ميان اعضاي يك گروه يا جامعه شكلدهنده نظامي هدفمند است كه باعث دستيابي به اهداف ارزشمند گروه ميشود. از اينرو شناخت عوامل موثر در تقويت يا تضعيف سرمايه اجتماعي ميتواند به جوامع در گسترش ابعاد سرمايه اجتماعي كمك كند و موجب افزايش عملكرد اجتماعي و اقتصادي افراد در جوامع شود.
از جمله عناصر مهم سرمايه اجتماعي، اعتماد و مشاركت است. اعتماد مردم به يكديگر، مردم به حكومت و نهادهاي اصلي جامعه، اعتماد نهادهاي مذكور به يكديگر و اعتماد حكومت و اين نهادها به مردم، وجوه مختلف اعتماد اجتماعي را شكل ميدهند. آزادي فعاليت مدني و بسته نبودن راه و تشكيل نهادهاي مستقل از قدرت و حجيم نبودن دولت نيز مقوم و محرك مشاركت عمومي است. اكنون اما برخي از جامعهشناسان معتقدند در ايران شكل مدني سرمايه اجتماعي به صورتي كمرنگ به چشم ميخورد.
ايرانيان به كالاهاي عمومي از قبيل دموكراسي، امنيت اجتماعي و عدالت نياز دارند و بايد در توسعه اين كالاها همكاري كنند. به هر اندازه هم كه قانونهاي مناسب و دقيقي براي اينگونه كالاهاي عمومي وجود داشته باشد، تا اجتماع نخواهد و همكاري لازم را انجام ندهد حفظ اينگونه كالاهاي عمومي غيرممكن است. به نظر ميرسد در ايران مفهوم همكاري گروهي و سرمايه اجتماعي در روابط اجتماعي شناخته شده نيست. از سوي ديگر انباشت سرمايه اقتصادي و سيطره نظام ارزش افزوده در جهان مدرن با تمام پيشفرضهايش، وضعيتي سخت و محدود را براي انباشت سرمايه اجتماعي پديد آورده است چرا كه شايد بيراه نباشد اگر بگوييم سرمايه و نظام ارزش افزوده درست در نقطه مقابل سرمايه اجتماعي قرار دارد و البته هرگونه كنش آن در راستاي ارتقاي وضعيت انباشت سرمايه اجتماعي بهطورحتم در راستاي تثبيت نظام ارزش افزوده است. توليدات سرمايهداري پساصنعتي ميكوشند نخست به هيأت مطالبات اجتماعي، فرهنگي درآيند تا بتوانند به آساني آنها را به رنگ خواست خود درآورند و در اين رهگذر درغلتيدن به پهنه سرمايه اجتماعي يكي از مولفههاي همين رويكرد است. سويههاي كنش سرمايهداري بيشك معطوف به وضعيتي است كه به تثبيت خود ميانجامد و در اين مسير از تفكر اينهمانيكننده نيز بهرههاي بسيار ميجويد. نظام ارزش افزوده تمام تلاش خود را در اين راستا قرار ميدهد كه همه مولفههاي زيست اجتماعي را در خود هضم كند و از آن معجوني درآورد كه در خدمت سرمايه است نه چيز ديگر. بنابراين به نظر ميآيد تز انباشت سرمايه اجتماعي براي حصول وضعيت بهتر در نظام سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي خود به مثابه نوعي آنتيتز است، در برابر تز نظام ارزش افزوده. هر چند اين را نبايد از نظر دور داشت كه بالقوگي معطوف به كنش در سرمايه اجتماعي نيز خود ميتواند با كمترين فشار و نيرو به نظم نماديني درآيد كه نظام ارزش افزوده پديدآورنده آن است. بنابر این به نظر میرسد راهکار برونرفت جامعه ایرانی از وضعیتی که شکنندگی سرمایه اجتماعی در آن کاملا مشهود و مبرهن است، تلاش بیوقفه مدنی برای بازتولید این سرمایه و نیز حفظ آن توسط نهادهای مدنی است که سالیانی است در ایران شرایط خوبی را تجربه نمیکنند.
منابع و مآخذ:
1- پوتنام، رابرت، دموكراسي و سنتهاي مدني، محمدتقي دلفروز،1380
2-فوكوياما، فرانسيس، پايان نظم- سرمايه اجتماعي و حفظ آن، ترجمه غلامعباس توسلي، انتشارات جامعه ايرانيان، تهران، 1379
3- كلمن، جيمز، بنيادهاي نظريه اجتماعي، ترجمه منوچهر صبوري، نشر ني، تهران، 1377
ايرانيان به كالاهاي عمومي از قبيل دموكراسي، امنيت اجتماعي و عدالت نياز دارند و بايد در توسعه اين كالاها همكاري كنند. به هر اندازه هم كه قانونهاي مناسب و دقيقي براي اينگونه كالاهاي عمومي وجود داشته باشد، تا اجتماع نخواهد و همكاري لازم را انجام ندهد حفظ اينگونه كالاهاي عمومي غيرممكن است. به نظر ميرسد در ايران مفهوم همكاري گروهي و سرمايه اجتماعي، در روابط اجتماعي شناخته شده نيست.
ازجمله عناصر مهم سرمايه اجتماعي اعتماد و مشاركت است. اعتماد مردم به يكديگر، مردم به حكومت و نهادهاي اصلي جامعه، اعتماد نهادهاي مذكور به يكديگر و اعتماد حكومت و اين نهادها به مردم، وجوه مختلف اعتماد اجتماعي را شكل ميدهند. آزادي فعاليت مدني و بسته نبودن راه و تشكيل نهادهاي مستقل از قدرت و حجيم نبودن دولت نيز مقوم و محرك مشاركت عمومي است. اكنون اما برخي از جامعهشناسان معتقدند در ايران شكل مدني سرمايه اجتماعي به صورتي كمرنگ به چشم ميخورد.