اکنون دیگر تنها داراییها و منابع مالی بهعنوان سرمایه شناخته نمیشوند، بلکه ما با پدیدههای نوظهوری در نیروی انسانی مواجه هستیم، که از آنها تحت عنوان سرمایههای انسانی و اجتماعی نام برده میشود. همانطور که سرمایههای فیزیکی، با ایجاد تغییرات در مواد، برای شکل دادن به ابزارهایی که تولید را تسهیل میکنند، بهوجود میآیند، «سرمایههای انسانی» نیز با تغییر دادن افراد یک جامعه برای واگذاری مهارتها و معلومات به اعضایش پدید میآیند و انسانها را قادر میسازند تا به شیوههایی جدیدتر، مطلوبتر و کارآتر رفتار کنند. درحالیکه «سرمایه اجتماعی« به مجموع منابعی که در بنیاد روابط خانوادگی و در سازمان اجتماعی جامعه وجود دارد و برای رشد شناختی و اجتماعی افراد آن سودمند است، اطلاق میشود. باید توجه داشت که سرمایههای اجتماعی با وجود اینکه اکتسابی است، ولی در بسیاری از موارد، در حوزه یادگیریهای ارادی قرار نمیگیرند، بلکه طی جامعهپذیری یا تعاملات اجتماعی در ذهن افراد درونی میشوند. آنها به روابط اقتدار، اعتماد و هنجارهای یک جامعه بر میگردند. تفاوت عمده سرمایههای اجتماعی با سرمایههای فیزیکی و انسانی در آن است که همچون آنها کاملاً تعویضپذیر نیستند. باید توجه کرد که شکل معینی از سرمایههای اجتماعی که در تسهیل کنشهای معینی ارزشمند است، ممکن است برای کنشهای دیگر بیفایده یا حتی زیانبار باشد. از این روی شناسایی و برنامهریزی برای این سرمایههای نوظهور در جامعه ما نیاز به مطالعات و پژوهشهای متعددی دارد.
امروز پس از سرمایههای انسانی و بهدنبال آن سرمایههای اجتماعی، سخن از سرمایههای فرهنگی رفته است. هر گونه اهداف و استراتژی فرهنگی تنها با کمک سرمایههای فرهنگی است که عملی شده و تحقق و تداوم آن تضمین میشود. تعاملپذیری، ارتباط پذیری، مشارکتپذیری، میزان پذیرش دیگری و ارزشهای اخلاقی از این جملهاند. سرمایههای انسانی، اجتماعی و فرهنگی نیز که میبایست در برنامهریزیها تقویت شوند، به قرار ذیلاند: مسئولیتپذیری، مدیریت، سازمانپذیری، نقشپذیری، وجدانکاری، تعهدات و روابط اعتباری از آن جملهاند.
وضع سرمایههای انسانی
و اجتماعی در کشور ما
مسأله اساسی در استفاده از سرمایههای انسانی و اجتماعی در جامعه ما آن است که نیروی کار و حتی فعال جامعه ما در کارهایی سازماندهی شده و تعریف شده با مشکل عدم سازمانپذیری و بیبرنامگی مواجه است، چه به جای اینکه در فعالیتهای اجتماعی به شکلی سازمان یافته به کارهای فرهنگی و عامالمنفعه روی آورند. جایی که از رده کارگران جزء تا مدیران عالیرتبه در فعالیتهای اقتصادی درحال فرار از کارهای سازمان یافته و تحت نظارت هستند، سازمانپذیری در ابعاد اجتماعی و فرهنگی بسیار دور از دسترس است. این همان علت اساسی عدم موفقیت سازمانهای غیردولتی در سالهای کنونی در جامعه ما است. در یک نگاه کلیتر میتوان گفت مسئولیتپذیری و آموزشپذیری بسیار پایین در جامعه ما حکایت از ضعف در سرمایههای انسانی و اجتماعی دارد. چنین رفتاری یک عارضه زودگذر نیست، بلکه سالهاست که به رفتاری غالب در جامعه بدل شده است و نهتنها تغییر ناگهانی آن مقدور نیست، بلکه حتی با در نظر گرفتن راهکارهای گذشته که با موفقیت توأم نبوده نیز دشوار، هزینهبر و وقتبر است و مستلزم برنامهریزی بلندمدت و با نگاهی چندجانبه به ابعاد اجتماعی و فرهنگی است. سرمایههای انسانی، اجتماعی و فرهنگی ما در عرصههای اجتماعی و فرهنگی همچون زمینی کویری است که با وجود سرشار بودن از مواد کانی، برای تولید نیاز به برنامهریزی بلندمدت برای احیاء دارد. آن سرمایه نهفته در جامعه که از آن سخن میگفتیم، درست جلوی دیدگان ما است. بسیج که با میلیونها عضو در شرایط صلح نباید بلااستفاده باقی مانده و به حال خود رها شود یا به کارهای حاشیهای بپردازد و با آنها مشغول باشد. انرژی بالقوهای از خیل جوانان که میبایست در راه نوع دوستی و همیاری به همنوع بشتابد، چرا که اکنون وظیفهای خطیرتر از جنگ، یعنی حفظ و گسترش دستاوردهای پس از جنگ را برعهده دارد. حالا او باید بیاموزد که کاری دشوارتر از مرگ در راه آرمانهایش دارد، «او میبایست با آرمانهایش زندگی کند». اینک او وظیفهای به مراتب دشوارتر از جنگیدن، یعنی پاسداری و سازندگی را بر دوش میکشد. در مواجه با تجارب و دشواریهاست که آنان معنای واقعی شأن نزول بسیاری از آیات کتب مقدس را به روشنی حس کرده و میفهمند. هنگام عمل است که آنان مصادیق واقعی دستورات دینی را به درستی درک میکنند. آن گاه است که در مییابند، عمل کردن با اخلاقیات دینی چقدر دشوار است و این آنها را از تندرویهای جوانی محافظت میکند و از آن طریق وارد تجربه زندگی معنوی میشوند؛ راهی که برای سیر کمال هر رهروی دین ضروری است.
بسیاری از کشورها آرزوی آن را دارند که از چنین سرمایههای آماده به خدمتی برخوردار باشند تا بتوانند از آنها در راه سازندگی جامعهشان بهره برند. بسیج میتواند برای مددکاری و مددکاری اجتماعی بسیار مفید و راهگشا باشد و توجه به بازنشستگان در این میان از اهمیتی خاص برخوردار است، چون احترام و غمخواری بزرگسالان نیز از دیگر توصیههای دینی ماست؛ اگر خواهان انقلابی به معنای واقعی کلمه در عرصه مددکاری و مددکاری اجتماعی هستیم، این ظرفیت موجود سازمان یافته است و باید آن را جدی گرفت و جهتدهی و برنامهریزی کرد. بسیج در شرایط بحرانی و حوادث غیرمترقبه نیز میتواند بسیار موثر باشد؛ به شرط اینکه برای رویارویی با چنان شرایطی آموزش دیده و آماده باشد. در میانِ ما به ازاءهای بیرونی، بسیج کاملترین مصداق مددکاری اجتماعی است و بیشترین تطابق را با نفس مددکاری داراست.