رضا نامجو خبرنگار گروه طرح نو
در دنياي امروز تحقق توسعه اجتماعي در گروی تسريع فرآيند توسعه اقتصادي و محققشدن عدالت اجتماعي است. در اين بين اگر به نقش زن بهعنوان نيروي فعال و سازنده توجه شود، افزايش كمي و كيفي معناداري در حوزه نيروي انساني اتفاق خواهد افتاد. باتوجهبه اينكه نيمي از كل جمعيت جهان را زنان تشكيل ميدهند و دو سوم ساعات كار انجام شده توسط زنان پرمیشود، تنها يك دهم درآمد جهان و فقط 01/0 مالكيت اموال و داراييهاي جهان به زنان اختصاص يافته است. اين مسأله در ايران هم به نحو ديگري جريان دارد. اخيرا علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در مراسم بزرگداشت ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) به وضعيت اشتغال زنان در ايران اشاره كرد و گفت: «کار بزرگی که باید در این وزارتخانه صورت بگیرد این است که بنیانهای درستی برای سیاستگذاریهای معطوف به جنسیت انجام بدهیم. سن زنان سرپرست خانوار پایین آمده و نرخ بیکاری زنان دو برابر مردان شده که این امر ضرورت برنامهریزی شایسته در این زمینه را میطلبد». دو برابر شدن ميزان بيكاري زنان در مقايسه با مردان ميتواند پيامآور هشدارهاي جدي اقتصادي و اجتماعي به حساب بيايد. اما مسأله اصلي اين است كه سياستگذاريهاي كلان اقتصادي- اجتماعي، باورهاي اجتماعي جاري در جامعه ايران، تغيير و تحولات خواستها و نيازهاي خانواده ايراني و مسائلي از اين دست، هر كدام چه نقشي در بروز اين وضعيت ايفا كردهاند. افسر افشار نادري، استاد دانشگاه و جامعهشناس با ما است تا در اينباره به سوالات «شهروند»پاسخ دهد:
اخيرا وزير تعاون، کار و رفاه اجتماعی از دوبرابر شدن ميزان بيكاري زنان در مقايسه با مردان خبر داده است. بهنظر شما چه دلايلي به بروز اين وضعيت كمك كردهاند؟
اگر منطق اشتغال را بررسي كنيم، متوجه ميشويم اين موقعيت بايد براساس تخصص شكل بگيرد. هركس بتواند از عهده دارا بودن اين تخصص بر بيايد، واجد شرايط استخدام است. با اين وجود بهنظر ميرسد درست مثل بسياري از مسائل ديگر، شرايط دارا بودن تخصص هم سياسي شدهاند. ما افراد را نه براساس تخصص بلكه براساس جنسيت استخدام ميكنيم. بنابراين تخصص در اولويت قرار ندارد. اين مسأله موضوع در اولويت قرار داشتن افراد متأهل، بچهدار و ... را كه سالها اجرايي ميشد به ذهنها يادآور ميشود. اين كار يعني سياسيكردن بچهدار شدن و ازدواج.
با اين وجود اما ميدانيم معناي اشتغال چيز ديگري است. استخدام بر مبناي شرايط احراز در حوزه جنسيت و تفاوت جنسيت معنا پيدا نميكند. احراز شرايط بايد برمبناي نوع تخصص صورت بگيرد. اگر بخواهيم نگاهي عقلاني به جامعه داشته باشيم بايد از مردانه يا زنانهكردن عوامل اجتماعي پرهيز كنيم. اجراییکردن استخدام بر مبناي بچهدار شدن، ازدواج كردن، زن بودن يا مردم بودن به اين معناست كه ما از منطق تخصصگرايي در جامعه دور شدهايم. رئيسجمهوری اخيرا در اينباره گفت: «بايد بين استخدام زنان و مردان و استفاده از نوع تخصص آنها برابري وجود داشته باشد». ما نميتوانيم تخصص زنان را ناديده بگيريم، آنها را از كار بركنار كنيم و افراد را براساس مرد بودن در موقعيت شغلي متناسب قرار دهيم. داشتن رويكرد اجتماعي در جامعه در نگاه برنامهريزي ما وجود دارد. حتي دورهاي بود كه چنين رويكردي بدون اشاره مستقيم در قانون، اعمال ميشد. امروز اما عملا در شرايط استخدام اعلام ميكنند موقعيتهاي شغلي فلان حوزه بايد با 2 زن و 14 مرد اشغال شود. اين يعني تبعيض جنسيتي در جامعه. زنان به صرف استخدام از سوي دولت يا غير آن حاضر به بازگشتن به خانه نيستند. اين موضع را عملا در جامعه ديدهايم. اعمال اين سياستها باعث نميشود زنان از اشتغال يا تحصيل رويگردان شوند. بنابراين چه اتفاقي خواهد افتاد؟ ما با اعمال برخي سياستهاي غلط زنان را به سمت كارهاي نه چندان مشروع و نهچندان مناسب سوق دادهايم. در چنين شرايطي زنان مشغول به كار ميشوند اما نه در كارهاي مولد اقتصادي. امروز بسياري از زنان جامعه ما به سمت رومانتسيم اشتغال سوق پيدا كردهاند. برخي از كارهايي كه امروز زنان ايراني از ناچاري به انجام آن تن ميدهند هيچ تاثير مثبتي در چرخه اقتصادي كشور ندارد. اگر اعمال سياستي خاص باعث شود شرايط كاري به مسيري برود كه به نفع خانواده باشد قطعا هيچ كس مخالف آن نيست. اما اگر طوري شرايط را تعريف كنيم كه زنان در معرض شغلهاي نامناسب قرار بگيرند و مردان نيز بگوييم با وجود آنكه برخي از شما تخصص كافي را نداريد به صرف مرد بودن ميتوانيد به جايگاه خاص اجتماعي دست پيدا كنيد فرجام كار چه خواهد شد؟ آيا عواقب اين سياستگذاريهاي نادرست را در نظر گرفتهايم؟ بايد بدانيم قرار گرفتن در چنين مسيري آيندهاي نه چندان خوب را براي كل جامعه در بر خواهد داشت. اگر نميخواهيم پيامدهاي اين سياستگذاريها را در نظر بگيريم، احتمالا شرايط جامعه نابسامان ميشود و دلايل نابساماني به وجود آمده هم پس از تحقق شرايط نامناسب مشخص ميشود.
خيلي از آمارها و ارقام استخداميهايي كه منتشر ميشود تا اندازهاي متأثر از ديد اجتماعي موجود هم هست. اگر خاطرتان باشد همين چندسال پيش بود كه در مورد پذيرش در كنكور و تفاوت دغدغههاي دختران و پسران بحثهايي در فضاي جامعه در گرفت و باعث شد قبولي در كنكور پذيرش دانشگاهها نیز سهميهبندي جنسيتي اعمال شود از سوي ديگر بهنظر ميرسد باور عمومي در مورد نقش زنان در مقوله اقتصاد خانواده و جامعه هنوز به تعیين عيني نرسيده است...
باور جامعه تحت تاثير ادبيات اجتماعي است. نحوه تعريف ادبيات اجتماعي در ادامه، شكلگيري باورهاي اجتماعي را در پي خواهد داشت. بنابراين وقتي ادبيات حاكم بر عرصه اجتماعي استخدام 2زن و 14 مرد باشد، به صورت خود به خودي باور عمومي در اين راستا شكل ميگيرد كه حق مردان بيشتر است زيرا آنها نانآور هستند. با اين وجود اما به نظر من اين قاعده امروز به هم خورده است.
امروز ما ديگر نميتوانيم بگوييم مرد نانآور است و زن خانهدار است. امروز نانآوري وظيفه هر زن و مردي است كه در جامعه زندگي ميكنند. از سوي ديگر شايد يك زن نخواهد تا آخر عمرش ازدواج كند. آيا او نبايد از عهده تامين معيشت خود بر بيايد؟ امروز با توجه به شرايط اقتصادي بسيار بد زن و مرد هر دو دارند براي تامين نيازهاي اقتصادي خانواده در جامعه كار ميكنند با اين وجود اما هنوز هم در تامين معيشت خود با مشكلاتي مواجه هستند. آيا دولت ميتواند اقداماتي انجام دهد كه به تبع تحقق آنها يك مرد به تنهايي كار كند و بدون مشكل از عهده تامين معيشت خانواده بربيايد؟ نميشود در يك جامعه سياستهايي اعمال شود كه فقط مردان كار كنند و آنها هم به دليل وجود مشكلات عديده اقتصادي نتوانند از عهده معيشت خانواده خود بر بيايند. تكليف جامعهاي كه در آن تصميمات بدون درنظر گرفتن پيامدها گرفته ميشوند چه خواهد شد؟ اگر دولت خودش را نسبت به وضع افراد جامعه موظف بداند و البته توانايياش را هم داشته باشد، درآمد را به سطحي ميرساند كه مردان بتوانند از عهده تامين مخارج خانواده خود بر بيايند، آنوقت ميتوان انتظار داشت زنان در خانه بنشينند و تمام ساعتهاي روز را به كارهاي خانه بپردازند. باور كنيد بسياري از زناني كه هماكنون شاغل هستند، از كارشان رضايت كافي ندارند. سوالي كه با توجه به صحبتهاي شما در ذهن ايجاد ميشود آن است كه آيا واقعا در ايران امروز تامين هزينههاي خانواده با يك عموميت قابل اتكا به عهده مردان و زنان به صورت توأمان است؟ شما از عموميت صحبت ميكنيد يا از چيزي كه با توجه به شرايط كنوني ميرود تا در سالهاي بعد به يك رويه تبديل شود؟
ازنظر من اين مسأله عموميت دارد زيرا تمام زناني كه توانمندي كار كردن را دارند، يا درحال كار كردن هستند يا ميخواهند كار كنند اما موقعيتش در جامعه برايشان ايجاد نميشود. اگر بنا باشد رضايت را بسنجيم، همه اين زنها ميخواهند كار كنند.
بهنظر برخي افراد اما اينطور نيست. آيا در اين زمينه مطالعه آماري صورت گرفته كه بتوان به آن استناد كرد؟ برخي از زنان با وجود تحصيلات دانشگاهي، دوست ندارند كار كنند زيرا معتقدند بنا بر شرايط موجود حضور آنها در خانه مثمر ثمرتر خواهد بود.
تاحدود زيادي اين مسأله عموميت دارد. البته نميتوانم بگويم آماري دارم كه تمامي زنان را در نظر گرفته است. اما نمونههايي كه از جامعه هدف داشتهايد مبين اين موضوع است كه زنان ميگويند اگر كار باشد ما ميخواهيم كار كنيم و البته مستقل باشيم. اين خواست زنان است. البته حرف شما مثال نقيض هم دارد. يعني به همان اندازه كه برخي زنها ميگويند ما نميخواهيم در خارج از خانه كار كنيم، مردهايي هم هستند كه ميگويند ما دوست نداريم برويم بيرون و كار كنيم. البته وقتي ميشود گفت اين مسأله عموميت دارد يا خير كه تحقيق كرده به جوابهاي قطعي رسيده باشيم.
باوجود توضيحات شما كه تا حد زيادي به ايجاد يك رويه منجر شده، باز هم باور عمومي به سالهايي برميگردد كه يا جمعيت زنان آماده كار نبوده يا گمان ميکرده كه آمادگي حضور موثر در فضاي اقتصادي جامعه را ندارد. اينطور نيست؟
ما در اين موضوع بايد فراواني را در نظر بگيريم. بههرحال امروز كساني كه ميخواهند كار كنند بيشتر از آنهايي هستند كه نميخواهند كار كنند. با اين وجود من بهصورت كلي باور درست را در نظر ميگيرم. باور درست آن است كه جمعيت موجود در جامعه جمعيت فعال باشد. امروز زنان خانهدار جمعيت فعال به حساب نميآيند زيرا امروز همهچيز در خانهها آماده شده. غذاها آماده، ابزارها و مواد خام آماده است. زنان در خانه بنشينند و چه كنند؟ بچهها هم چه در خانوادههايي كه زن و مرد هر دو شاغل هستند و چه در خانههايي كه مرد به تنهايي سر كار ميرود در مهدكودك هستند. بنابراين زن به صرف زن بودن بايد در خانه بنشيند و مرد به تنهايي زير فشارهاي اقتصادي خانواده خرد شود. آيا چنين منطقي درست است؟
فرض ديگري هم وجود دارد. بخشي از زنان شاغل هنوز هم كه هنوز است براساس همان باور غلط پيشين وقتي بعد از تمام شدن ساعت كاري به خانه بازميگردند به خانهداري هم ميپردازند و اين يعني فشار دوچندان. در اين مورد چه نظري داريد؟
البته در بخشي از موارد اين فشار وجود دارد اما بهنظر ميرسد به تدريج وقتي زنان به سمت فعاليت در خارج از خانه رفتند مردان آرامآرام در كارهاي موجود در منزل كمكرسان آنها شدند. به همان اندازه كه اين گرايش پيدا شده تعدادي از مردان هم هستند كه وقتي ميبينند زن در فضاي خارج از خانه كار ميكند به سمت انجام كارهاي خانه تمايل نشان ميدهند. زنان اما بهخاطر اثبات خود كارهاي خانه و فرزندپروري را هم انجام ميدهند. قصد زنان از انجام اين كارها آن بود كه خود را بهعنوان يك انسان اجتماعي مطرح كنند. در گذشته هم فشار اجتماعي باعث شد آنها وارد جامعه نشوند و الا خيلي از آنها از گذشته دوست داشتند وارد عرصه اجتماعي شوند. هنوز هم هستند زناني كه از اين تفكر سنتي برخوردارند اما نميدانند هيچكس بهخاطر تنبلي هيچكس ديگري را تحسين نميكند. افراد اجتماع ما چه مرد و چه زن بايد كاري باشند. حتي اگر زنان در خانه كار ميكنند در خانه بايد يك فرد فعال و اجتماعي شوند نه اينكه به تنبلي تشويق شوند. در سالهايي كه مردان به تنهايي در خارج از خانه كار ميكردند هم داشتند يك فشار مضاعف را تحمل ميكردند. امروز هم اگر زني، هم در خانه و هم در جامعه كار ميكند متحمل يك فشار مضاعف است. اين مسائل در جامعه جا ميافتد به شرط آنكه ادبيات جامعه به سمتوسوي ناصواب هدايت نشود.
بهنظر ميرسد در اينجا صحبت بر سر يك اجبار و يك انتخاب است. برخي معتقدند فرق زيادي است بين اينكه شرايط اجتماع و به بيان شما ادبيات جامعه يك فرد را از حضور در عرصه اقتصادي محروم كند يا اينكه آن فرد باتوجهبه شرايطي كه دارد دست به يك انتخاب هوشمندانه و فكر شده بزند...
حق انتخاب به اين مورد بستگي دارد كه آيا شرايط همسر بهگونهاي است كه من بتوانم با يك انتخاب آزاد در بيرون از منزل مشغول به كار باشم يا فقط خانهداري كنم. انتخاب بايد تحت تاثير عوامل محيطي باشد نه اينكه فردگرايي نقش تام و تمامي در اين انتخاب داشته باشد. به بيان ديگر اگر وضعيت معيشت خانواده به صورتي است كه حضور زن در فعاليت اقتصادي را لازم ميكند، انتخاب درست آن است كه زن بهعنوان يكي از اعضاي اصلي خانواده وارد اجتماع شود. اگر در شرايط ذكر شده انتخاب زن، ماندن در خانه باشد، خودخواهي و فرد گرايي در خانواده را موجب ميشود و اصلا قابل تاييد نيست. البته نبايد كسي را وادار كرد كار نكند. نباید ادبيات اجتماعي به سمتي برود كه افراد وادار به نوعي تصميمگيري خاص شوند. موضوع اين است كه منطق عقلانيت و انتخاب را نميشود از اين موضوع حذف كرد. البته اگر شرايط بهگونهاي باشد كه فرد بين دو انتخاب قرار بگيرد و يكي از انتخابها به نفع بقاي خانواده باشد، در اين صورت زن ميتواند نفع خانوادگي را به خواست خود ترجيح دهد و مورد تحسين قرار بگيرد. كسي كه به خاطر شرايط خانواده يا فرزندش و حتي ساير شرايط خانوادگي حضور در خانه را ترجيح دهد كاملا قابل تحسين است اما به شرطي كه خودش دست به انتخاب زده باشد. با اين وجود و با فرض انتخاب آزادانه هم به واسطه نقش غير قابل انكار زن در خانه، او دست به هر يك از دوسويه اين انتخاب بزند ديگري را از دست داده است. مثلا اگر به خاطر حفظ آرامش فرزندنش و البته وضعيت بسامان اقتصادي خانواده، در منزل بماند ممكن است دچار تناقضاتي شود كه برخي از آنها تلاشي است براي پاسخ دادن به اين سوال كه پس «چرا سالها در دانشگاه درس خواندم؟». با اين مسأله چگونه بايد برخورد كرد؟
ما داريم درباره يك انسان كاملا آگاه صحبت ميكنيم. يعني زني كه بهخاطر مسائل خانوادگي كنار گذاشتن كار را انتخاب ميكند، بايد به انتخاب خويش احترام بگذارد. اگر همسر او را محبور كند بهخاطر مشكلاتي كه از نظر شوهر حلشان داراي اهميت است در خانه بماند، ميتواند مسائلي كه شما در سوال به آنها اشاره كرديد را در پي داشته باشد اما در مورد يك انتخاب آزادانه و فكر شده اينطور نيست. به همين دليل است كه ميگويم خود فرد بايد انتخاب كند. انتخاب يك انسان آگاه نتايجي دارد كه يكي از آنها احترام گذاشتن خود فرد انتخاب كننده به انتخابي است كه انجام داده است.
با پذيرش اين موضوع كه ادبيات اجتماعي مرسوم در جامعه هنوز نقش موثر زنان در اقتصاد را نپذيرفته است، بهنظر شما چگونه ميشود در درازمدت زنان را بهعنوان بخش مهمي از بدنه مولد اقتصادي وارد عرصه جامعه كرد؟ نقش زنان، مردان و مسئولان در اين حوزه به چه ميزان است؟
رسانهها و نهادهاي مدني در سطح مياني جامعه نقش بسيار تعيين كنندهاي دارند. انجمنهاي علمي و اجتماعي در دانشگاهها فعال هستند. بسياري از دانشگاهها انجمن مطالعات زنان دارند. اين انجمنها در برخي حوزهها فعاليت و آگاهسازي را در دستور كار خود قرار دادهاند. البته نميشود اقدامات آنها را خيلي تاثيرگذار دانست اما از سوي ديگر بيتاثير بودنشان هم برداشت ناصوابي است. حضور رسانهها ديگران را هم به بحث دعوت ميكند. همين بحثها و گفتوگوها از رسانه شروع ميشود و به داخل فضاهاي عمومي در رسانه كشيده ميشود مبناي روشنسازي و آگاهيبخشي قرار ميگيرد و باعث ميشود دولت نقش افكار عمومي را در سياستهايي كه قصد اتخاذ آنها را دارد، لحاظ كند. در زندگي مدرن، افكار عمومي يكي از ابزارهاي اصلي قدرت به حساب ميآيد. بنابراين هر دولتي كه بخواهد افكار عمومي را جدي نگيرد، عملا مشروعيت خود را زير سوال برده است. رسانهها در اين فضا ميتوانند فعاليت كنند و افكار عمومي را به ميدان تصميمگيري بياورند. فعالانه عملكردن در اين ميان نقش تعيينكنندهاي دارد. از سوي ديگر خانوادهها و افراد مختلف جامعه هم در اين بين تاثير خود را دارند. خانوادهها ميتوانند آگاهيسازي را در فرزندانشان بالا ببرند. همه با هم در سه حوزه كلان، ميانه و خرد بايد گفتوگو در اين زمينه را ادامه دهند. به اين صورت است كه روشنگري در سطح جامعه رخ ميدهد زيرا وجود چنين فضايي باعث ميشود كسانيكه در حوزه سياستگذاريهاي كلان نقشآفریني هستند از نظرات مردم آگاهي پيدا كنند و در ادامه اين نظرات را در سياستگذاريهايي كه در آينده قرار است اتخاذ شود،
دخيل كنند.
برخي از كارهايي كه امروز زنان ايراني از ناچاري به انجام آن تن ميدهند هيچ تاثير مثبتي در چرخه اقتصادي كشور ندارد. اگر اعمال سياستي خاص باعث شود شرايط كاري به مسيري برود كه به نفع خانواده باشد قطعا هيچ كس مخالف آن نيست. اما اگر طوري شرايط را تعريف كنيم كه زنان در معرض شغلهاي نامناسب قرار بگيرند و مردان نيز بگوييم با وجود آنكه برخي از شما تخصص كافي را نداريد به صرف مرد بودن ميتوانيد به جايگاه خاص اجتماعي دست پيدا كنيد فرجام كار چه خواهد شد؟