گزارش «شهروند» از زندگی و پوشش زنان ورزنه، شهر پنبه و آفتابگردان که با تیتر
« سفیدترین شهر ایران دیگر سفیدِ سفید نیست» ازجمله گزارشهای صفحه اجتماعی بود که در هفته گذشته منتشر شد. کاربران سایت روزنامه شهروند نظرات خود را درباره این گزارش برای روزنامه ارسال کردند. مهناز محمدزاده در دیدگاه خود به تحلیل تیتر این گزارش اشاره میکند: اینکه روزنامهنگار این گزارش نوشته« این شهر پنبه و آفتاب» به نظرم درسته و انتخاب درستی هست چون ورزنه به معنای کشت دانه و کار روی زمین است که این مطلب با این خصوصیات و موقعیت شهر ورزنه انطباق دارد. کلمات همخانواده بسیاری که از ریشه کلمه رزیدن میآید. ورز: کشت و کار، ورزنده: کشاورز، برزگر، ورزکار: کشاورز، ورزداد: گاوی که با آن زمین را شخم میزنند. دوم اینکه: در کتاب ادبیات داستانی ایران نوشته محمد قائمی در صفحه ۸۹ اینگونه آمده است: زرتشت یاران خود را به سه گروه تقسیم کرده است. ختیو یا خودمانی که بیاندازه به او نزدیک بودند. (ورزنه) یا ورزندگان که کشاورزان و دامپروران بودند و آریامنش که از دوستان او به شمار میآمدند.
گزارشی از واکنشهای اجتماعی مردم در فضای مجازی که با تیتر«افکار عمومی خشمگین از حادثه فرودگاه جده» منتشر شد، مطلبی دیگر از صفحه اجتماعی است. این گزارش به واکنشها در صفحات اجتماعی درباره حادثه تعرض ماموران سعودی در فرودگاه جده به دو نوجوان ایرانی میپردازد.
در همین رابطه نظرات مختلفی برای روزنامه ارسال شده است. علیرضا دینی با ذکر خاطرهای در اینباره مینویسد: من در حج سال 66 شرکت نمودهام و تحقیرهای مقامات دولتی سعودی و بخصوص شرطهها را از نزدیک لمس نمودهام، حتی در زمان برگشت شاهد ضربه باتوم در کانال ورودی به هواپیما بودهام. در آن زمان مفتیهای عربستان خونمان را مباح دانسته و حالا هم مباح میدانند. فقط پول ایران است که آنها میخواهند و مردم ما هم پول برایشان خرج میکنند.
گفتوگو با سعید خراطها با تیتر«آفتهای تربیتی نسل مادیگرا» در صفحه اجتماعی منتشر شد. خراطها معتقد است، ارزشهای تربیتی گذشته و امروز دگرگون شده است؛ زمانی نگاهها بیشتر به آسمان و مفاهیم ارزشی، اخلاقی مثل گذشت و نیکی و مروت بود، اما امروز نگاهها به زمین است؛ به سود و درآمد و پول. دیدگاهی که برای این مطلب ارسال شده از این قرار است: کاربری با شناسه ناشناس نوشته: جناب دکتر عالی بود. واقعا لذت بردم. معنویات رنگ باخته و شرایط امروز به تشدید این روند کمک میکنه، مخصوصا در خانوادهها.
«وزیر بهداشت: نباید حاشیهسازی کنیم» تیتر گزارشی از ادامه حاشیههای سریال در حاشیه است که هفته گذشته در صفحه اجتماعی روزنامه شهروند منتشر شد. کاربری با شناسه آمیز هاشم درباره این گزارش نوشته: من یک معلمم، بنا بر اقتضای شغل و رشتهام 30 سال با خانوادهها سر و کار داشتهام . گاه به پای درد دل پدری مینشستم که نداری و ناتوانی در برآوردن حداقل خواستههای فرزندش عرق شرم بر چهرهاش مینشاند و گاه اشکهای مادری را میدیدم که بر شیارهای چهره رنجورش مینشست و آرزویش که بچهاش به جایی برسد و هم افرادی را میدیدم که غبغب میانداختند و طلبکارانه فرزند خود را تافته جدا بافته عالم خلقت میدانستند و سنگ دانشکده پزشکی به نام نامی آقازاده ایشان کار گذاشته شده بود و غیر از او کسی را لایق آن منصب والا نمیدانستند. در میان موضوعات گوناگون انشا، یکی این بود که « در آینده میخواهید چه کاره شوید؟» در میان پاسخهای گوناگون، لااقل 90درصد پاسخشان این بود که میخواهم پزشک شوم تا به همنوعانم خدمت کنم. بگذریم از اینکه این خواسته چقدر میل باطنی خودشان بود و چه اندازه تحت تاثیر جو جامعه و تلقینات خانواده. اما هر چه بود مشهودات دانشآموز آرزوهای او را به سمتی هدایت میکرد که هم پول داشت و هم احترام. هم رفاه دنیوی و هم اجر اخروی. بالاخره آقازادهها به زور پول پدر و استخدام معلمهای خصوصی و شرکت در کلاسهای گوناگون و... و طبقه متوسط هم گاه با پشتکار و مطالعه و ...خودکار وارد جامعه علم الأ بدان میشدند. سالهای اول شعار خدمت و فداکاری سرمیدادند/میدهند . اما وقتی وارد سالن تشریح میشوند و تیغ بر اجساد بیکسانی (که لابد به علت نداشتن هزینه کفن و دفن از بهشتهای زهرا، رضا، جواد الائمه و... راهی سالن تشریح میشوند که هرچه در زندگی کم زخم خوردند دراین جا جبران کنند)هنگام بازگشت و تعویض لباس همه البسه خود را میپوشند، جز ردای وجدان را که در جالباسی فراموشی، جا میگذارند. البته این مطالبی که نوشتم عام نیست و هستند طبیبانی که جان بر سر مداوا و نجات بیمار میگذارند و حتی در خیلی موارد هزینه بیمار را هم تقبل میکنند؛ اما تعدادشان به اندازه انگشتان دست است. مهران مدیری عزیز خوشسخن، سرافراز زی که سخن از زبان ما میگویی.
«کاهش سهمیه زنان در آزمون استخدامی دولت تبعیض و محرومیت آشکار است» تیتر گفتوگو با معاون امور زنان رئیسجمهوری در اولین واکنش به کم شدن ظرفیت زنان در برنامه استخدامی دولت است که در صفحه اجتماعی منتشر شد.
« برج آزادی همچنان چکه میکند» تیتر گزارشی است که به نفوذ آب در برج آزادی میپردازد. کاربری با شناسه امیر درباره این خبر نوشته: یکی از مهمترین علتهای نشت آب و چکه کردن آزادی به خاطر تعویض سنگهایی است که در کف برج آزادی کار شده است. سنگهایی که مهندس حسین امانت، طراح برج آزادی به کار گرفته بود بسیار ضخیم بوده که تا سالهای طولانی مانع ورود آب به مجموعه برج آزادی میشد، ولی شهرداری تهران و مجموعه سازمانهای دولتی در چندین سال گذشته این سنگهای ضخیم را عوض کرده و به جای آن سنگهایی با ضخامت بسیار کمتر استفاده کردهاند که علمی نیست و باعث ورود آب به این محوطه میشود.
« ریاست محترم سازمان نظام پزشکی ایران، من به اعتراض شما معترضم!» تیتر یادداشتی از دکتر علی نصر اصفهانی است که هفته گذشته در صفحه اجتماعی روزنامه شهروند منتشر شد. کاربران سایت روزنامه نظرات زیادی را برای این یادداشت ارسال کردند. نسرین از ونکوور نوشته: عالی بود. آقایون پزشک از هر نکته منفی خودشون رو مبرا میدونند، درحالیکه اصلا اینطور نیست . 31سال تجربه کاری بهعنوان نرس دارم و ایمان دارم که حقوق بیماران تنها چیزی است که به آن توجه نمیشود. پزشکان ما بیشتر تجارت میکنند تا طبابت!! همیشه تمام کمی و کاستیها متوجه پرستاران است؛ درحالیکه حقیقت ماجرا چیز دیگری است. بارها اهمالکاری و دستور غلط یا دیر رسیدن یک پزشک بر بالین بیمار؛ منجر به مرگ بیمار شده اما با حمایت و پشتیبانی همکارانشون که در سمتهای بالاتر نشستهاند و در عمل میبایستی اعمال قانون کنند نه حمایت، تبرئه شدهاند. کسی نیست بهشون بگه اگه ریگی تو کفشتون نیست، چرا ناراحت میشین؟
پدرام هم درباره این یادداشت چنین نظری داشته: مطمئنا در کشورمان پزشکان با شرف و انسان مانند شما کمند، اما هستند برخی به ظاهر سپیدپوشانی هم که به جای مرهم دردهای مردم، چونان تاجری با سلامت مردم معامله میکنند. انگار تا بخواهی بهشان هم بگویی بالای چشمتان ابروست هم ناراحت و دل آزرده میشوند و آسمان ریسمان میکنند و با استدلالهای بیربطشان میخواهند دهان هر منتقد و راستگویی را ببندند. امیدوارم که این مجموعه همچنان پخش شود و رو سیاه شوند آنان که نتوانند دید.
آمیز هاشم همچنین نوشته: من بهعنوان بیماری که سالهاست چون توپ فوتبال لگد خور این طایفه طبیب نام تاجر مآب بوده و هستم و نهتنها دردم درمان نگردیده که هر روز بر آن افزوده شده . اکنون خسته و درمانده بیزار از هر چه پزشک و داروساز و آزمایشگاه و رادیوگرافی و هزار کوفت و زهر مار و دیگر، هم طنز مهران مدیری را مرهم زخم دل بیمار میدانم و هم حقیقتگویی جناب د کتر نصر اصفهانی را میستایم و هم به رئیس نظام پزشکی هم به دکتر فاضل (رئیس انجمن جراحان که سال گذشته وضع معیشت پزشکان تیغ به دست [جراحان والامقام را] زیر خط فقر میدانستند!! !!! )میگویم. آینه گر عیب تو بنمود راست// خود شکن آیینه شکستن خطاست.
رضا سرکشیان هم بر سایت روزنامه نوشته: جناب آقای دکتر نصر اصفهانی ظاهرا نوشتار شما نشان از این دارد که خود شما علت اصلی مشکلات جامعه پزشکی ما را از خود پزشکان ندانسته و به زیبایی به آسیبشناسی این موضوع پرداختهاید. بنده نیز بهعنوان یک پزشک سالها گرفتار ندانمکاریهای سازمانهای بیمه و وزارت بهداشت و در نتیجه دچار شدن به آسیبهای نهایی آن چه بهعنوان پزشک و چه حتی بهعنوان بیمار بودهام. اما در مورد نقد جنابعالی: درست است که رئیس محترم نظام پزشکی شاید به اندازه کافی در جهت حل مشکلات سعی ننمودهاند یا سعیشان به جایی نرسیده است ولی آیا انتقاد ایشان به صداوسیما که با پخش این برنامه سعی در نشان دادن پزشک بهعنوان مقصر اصلی به عوض بررسی مقصرین اصلی نظیر وزارت بهداشت (سیستمهای غلط در افزایش کمی پزشک و کادر درمان و نه کیفی. ساخت داروهای بعضا بیکیفیت و ورود کالاهای پزشکی نامعتبر و...) و سازمانهای بیمه (عدم وجود یک سیستم کارآمد بهدلایل مالی و مدیریتی) منجر به تخریب بیشتر سیستم پزشکی جامعه و انحراف افکار عمومی از آگاهی به علل اصلی به نتایج سوءمدیریتها و بدتر شدن این سیکل منفی میگردد اشکالی دارد؟