مهدی افروزمنش| «نازک خیلی زیبا بود، مثل ماه کامل در یک شب بهاری، مثل دریاچه گهر وقتی تابستانها خورشید روی آن میتابد، موهایی مثل گندمزارهای منطقه داشت و چشمهایش قصه مردان و زنان سرزمینمان را تکرار میکرد. هزار تا بیشتر خواستگار داشت، پسر خان، دکتر، مهندس، رئیس ایل و طایفه و خلاصه هر که فکرش را بکنی، اما هیچکدام را نمیخواست، یکی را پیر میدانست، آن یکی را جوان، میگفت این فقیر است و آن یکی کچل. خلاصه که سالها گذشت، ییلاقها و قشلاقها آمدند و رفتند، گوسفندها بره زاییدند و برهها خودشان مادر شدند اما نازک هنوز کسی را نگاه نمیکرد، تا اینکه سنش بالا رفت و خواستگارها کم شدند، مجبور شد یکی را انتخاب کند، مرد بدی نبود، یک عشایر ساده، اما مردش کمی بعدتر بر اثر یک دعوا کشته شد، نازک نمیتوانست برگردد، خانواده مرد نازک را برای برادرش گرفتند. شد زن برادر شوهرش، اما از بخت سیاهش او هم چند وقت بعد معتاد شد. نازک دیگر چاره نداشت، بچهدار شده بود و باید میماند سر خانه و زندگیاش، پدر شوهرش خوبیها کرد اما شوهر که نمیشد. بعد از آن دیگر کسی نازک را ندید، کسی چیزی ازش نشنید. دیگر کسی از زنی که اسمش سر زبان همه طایفهها بود چیزی نشنید».
این معروفترین روایت در میان عشایر استان لرستان است. روایتی که سالهاست سینهبهسینه 83هزار عشایر استان میچرخد و بهعنوان نمادی از غرور بیجا به جوانترها گفته میشود.
قصه نازک البته تنها روایت موجود نیست، هزاران هزار قصه و روایت دیگر سالهای سالهای در بین درهها و دشتهای این استان چرخیده و از سینه پدر به پسر و از زبان مادر به گوش دختر خوانده شده است. در نبود ابزارهای تکنولوژیک و در شبهای طولانی بعد از کار تنها این نقلهاست که خانوادههای عشایر را در ییلاق و قشلاق سرگرم میکند.
خانواده عشایر یعنی خانوادهای متشکل از همه مرتبطان خونی، برادر، خواهر، عمو، عمه و... که بنابر تصمیم پیشترها خان ایل و در سالهای اخیر بزرگ طایفه و خاندان کوچ خود را شروع میکنند. کوچها در استان لرستان به دو صورت کوچ عمودی و کوچ افقی انجام میشود و هر کدام از این کوچها ویژگیهای خود را دارد. کوچ عمودی بیشتر درون استانی است و طی آن مسیری بین 10 تا 30 کیلومتر طی میشود. این کوچ در ارتفاعات صورت میگیرد و از همین رو بیشتر با حیوانات است که به گفته شجاع دریکوند، مشاور امور اقوام و عشایر استان لرستان بهرغم مسیر کمش کوچ دشواری محسوب میشود. کوچ افقی اما از ویژگیهای استان لرستان است. ویژگیای که ناشی از قرار گرفتن این استان در نقطهای استراتژیک برای عشایر است. کوچ افقی جابهجاییهایی است که بین استان همدان و خوزستان صورت میگیرد و استان لرستان در میانههای مسیر میزبان عشایر است. این کوچ به صورت رفت و برگشت مسیری بالغبر 800کیلومتر میشود.
زندگی عشایر زندگی مبتنی بر سرگذشتهاست و به همین خاطر تمامی تجربههای این شکل زندگی از طریق خاطرهگویی به جوانترها نقل میشود. قصههایی که گذشته از بار سرگرمی تلاش میکنند نظام اخلاقی مناسبی را پایهریزی کنند. قصهسازیها البته ریشه در نحوه زندگی هم دارد. در جامعهای که تمام آنچه اساس زندگی خوانده میشود در دسترس و قابل لمس است، از آب گرفته که اصل آن است تا زمین، مرتع، دام و... نظام اخلاقی نیز باید عینیت داشته باشد. برای همین است که تمام ارزشهای این نوع زندگی در سرگذشتها نقل میشود، قصه نازک، قصه غرور است و قصه حاجی بارانی قصه عاقله مردی که با صبر و درایت خان فریبکار را شکست داد. پرویز گراوند، پژوهشگر خرمآبادی که سالهای زیادی در بین عشایر زندگی و مطالعه کرد میگوید: «زندگی عشایر هر نسل درواقع تجربه زندگی نسل گذشته است، آنها درست مانند طبیعت از گذشته الگو میگیرند و آن را ارتقا داده و زندگی میکنند».
زندگی عشایر
عشایر لرستان در دو قالب لرها و لکها قابل دستهبندی هستند که هرکدام نیز در زیر شاخههای خود به ایلها، طایفهها، تیرهها و هوزها تقسیم میشود.
رضا عطاییپور از عشایر منطقه پاپی لرستان میگوید: «بزرگترها در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارند، آنها حتی اگر دیگر نتوانند کار هم کنند، مهم هستند چون تجربه دارند، از تجربه برپا کردن سیاه چادر بگیر تا روز کوچ و چگونگی کوچ».
زندگی در ارتفاع به واقع که نیاز به تجربه دارد، اینکه چطور دامها را بچرانی، چطور سیاه چادرها را از پشم بز ببافی و حتی چطور کوچ کنی.
فاطمه خانم از طایفه پاپی نسل اندر نسل عشایر بودهاند، خودش 56 ساله است و با 5 فرزندش در منطقه گریت زندگی میکنند، البته تا اواخر تابستان که فصل کوچ سر برسد. میگوید «کار زن عشایر از 5 صبح شروع میشود، وقتی که باید بلند شود و صبحانه را آماده کند». دوشیدن شیر، زدن آن و پختن نان که تقریبا هر روز انجام میشود. او میگوید: «جوانترها دیگر تمایلی به کوچ ندارند. از 3 فرزندش میگوید که بعد از ازدواج دیگر ساکن شدند و کوچ نکردند. درست میگوید. در کوههای زاگرس با هر کدام از اهالی طایفههای پاپی و سیدها که حرف میزنیم از اسکان حرف میزنند، بهخصوص جوانترها.
فاطمه خانم یکی از مهمترین دلایل را آسایشطلبی میداند. این زن عشایر میگوید: «با تلویزیون، کولر و موبایل جوانها دیگر تمایلی به سختیهای کوچ ندارند و میخواهند که ساکن شوند».
رضا عطاییپور هم که از جوانان کوچنشین است، میگوید: «کوچنشینی سخت است و هیچ سودی در ازای این سختی گیر نمیآید». این جوان 22ساله که به تازگی ازدواج کرده و به گفته خودش آخرین کوچاش را میگذراند در میان جنگلهای بلوط کوههای زاگرس میگوید: «پیشترها اوضاع بهتر بود اما با هدفمندی یارانهها بیشتر درآمدهای ما صرف هزینهها میشود، مثلا پیشتر ما هر کیسه آرد را بهصورت یارانهای میخریدیم 5هزار تومان اما الان همان کیسه 40هزار تومان شده و هر خانواده در ماه دستکم 5 تا 10 کیسه نیاز دارد، هزینههای کاه و علوفه حیوانات در فصل زمستان هم بماند».
او میگوید: من دقیق محاسبه کردهام که همین درآمد را در شهر هم میتوانم به دست بیاورم با این تفاوت که آنجا بالای سرم سقف هست و در خطر حمله گراز و گرگ هم نیستم».
بحث اسکان عشایر در استان لرستان قصه درازی است، سالهاست که عشایر حرف از اسکان میزنند و این بحث مخالفان و موافقان بسیاری حتی در خود عشایر دارد.
شجاع دریکوند یکی از این مخالفان است، به اعتقاد او فرهنگ عشایر نکتهای است که حتی مهمتر از بازدهی اقتصادی عشایر باید در حفظ و حراست آن کوشید.
مشاور استاندار لرستان میگوید: «باید گرفتاریهای عشایر را حل کرد تا آنها از این فکر خارج شوند، آنها حق دارند که نگران تلفات دام خود هستند یا تأمین امنیتشان برایشان مهم است و ما باید اینها را برایشان حل کنیم».
دریگوند یکی از عشایر ساکن شده نیز دراینباره میگوید: «زندگی عشایری سخت است و خیلی از جوانترها به همین خاطر به این سمت تمایل پیدا کردهاند».
او که به خاطر فشار پسرانش ساکن شد، ادامه میدهد: «البته نتوانستم دوام بیاورم و از 2 سال قبل باز هم کوچ کردن را شروع کردم. ولی اینبار به صورت تنهایی و خانوادهام را در خرمآباد گذاشتهام».
این تنها نظر اکبر آقا نیست بسیاری از اهالی تنها روستای عشایر اسکانیافته در منطقه پاپی هماکنون کوچ هم میکنند و نتوانستند ساکن بمانند. پرویز دریگوند، پژوهشگر لر در اینباره میگوید: «عملا به دلیل خصایص رفتاری و خوی جامعه عشایر مردمان این فرهنگ سخت بتوانند ساکن شوند.» او میگوید: «اول از همه اینکه جامعه عشایر به دلیل ذات زندگی کوچنشینی به زندگی فردی عادت کردهاند که این نکته تعامل در یک روستا یا شهر را برای آنها سخت میکند، این جامعه همچنین به دلیل نیازمندی به امنیت عموما جامعهای هیجانی تربیت شده است که سلاح بسیار موثری در کوهستان است اما در محیط شهری این امر خصیصه مشکلسازی است.»
او به نکته دیگری هم اشاره میکند، «جامعه عشایر به دلیل استفاده از طبیعت عموما جامعهای دست و دلباز و ولخرج محسوب میشود که این امر به هیچ عنوان با خصیصه حساب و کتابدار زندگی شهری سازگار نیست و آنها بعد از مدتی به مشکلات مالی برمیخورند.