دیوید از مزرعهداری در تگزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد ۲۴ ساعت دیگر دیوید الاغ را تحویل بگیرد، اما روز بعد مزرعهدار سراغ او آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مُرد.» دیوید جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم.» دیوید گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.» مزرعهدار پرسید: «میخوای باهاش چی کار کنی؟» دیوید گفت: «میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم.» مزرعهدار گفت: «ولی نمیشه یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت!» دیوید گفت: «معلومه که میشه. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده.» یک ماه بعد مزرعهدار دیوید را دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟» دیوید گفت: «به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و ۸۹۸ دلار سود کردم!» مزرعهدار پرسید: «یعنی هیچ کس شکایتی نکرد؟» دیوید جواب داد: «فقط همونی که الاغ رو بُرده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم!»