دوستت دارم
 

 

| کریستین بوبن|

واقعه مرگ تو، تمام وجود مرا در هم ریخت...
تمام وجودم ، جز قلبم را.
آن قلبی که تو ساختی و هنوز می‌سازي، قلبی که تو، هنوز در نبودت هم با دست‌هاي گم شده‌ات، به آن شکل می‌دهی و با صداي گم شده‌ات، آن را به آرامش دعوت می‌کنی و با خنده‌هاي گم شده‌ات، به آن روشنی می‌بخشی.
دوستت دارم ...
جز این دو کلمه چیزي نمی‌توانم بنویسم، جز این دو کلمه چیزي براي نوشتن نمی‌یابم. این جمله اي است که تنها تو نوشتن‌اش را به من آموختی و صحیح بیان کردنش را به من یاد دادي، آن هم با تأملی بسیار، هر کدام جداگانه و به وسعت چندین سده و با همان آرامش و کندي که تنها مختص تو بود. با همان کندي که در همه کارهاي روزمره‌ات نشان می‌دادي: چمدان بستنت یا حتی مرتب کردن خانه‌ات. تو کند ترین زنی بودي که در طول عمرم دیده بودم...
کند ترین و در عین حال تندترین. چهل و چهار سال عمر تو مانند آذرخشی کند و آرام به سر شد، آذرخشی کند که در یک لحظه، سیاهی آن را بلعید.
ژیسلن، دوستت دارم ...
و این جمله‌اي است که هرگز آن را به زمان گذشته نخواهم نوشت... در سنت اندراس و ایزر، یک هفته بعد از خاکسپاري، گل‌ها بر سر مزارت پژمردند.
دوستت دارم...
این کلام زنده می‌ماند و تمام طول زندگی‌ام، مدت زمانی است که براي بیان آن لازم است ، نه کمتر و نه بیشتر.
برشی از کتاب «فراتر از بودن»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/28114/دوستت-دارم