موانع توانمندی جامعه ایرانی در گفت‌وگو با مصطفی اقلیما
 
برای توانمندی برنامه نیاز است که نداریم
 
نگاه‌هایی که از آسمان به زمین افتاده است
 

طرح نو| توانمندسازی جامعه و حرکت در مسیر توسعه‌یافتگی با برنامه‌ریزی کلان در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ارتباط مستقیم دارد و بدون برنامه‌ریزی و ترسیم نقشه راه، نمی‌توان برای رسیدن به جامعه‌ای توانمند گام برداشت. «مصطفی اقلیما» رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران در گفت‌وگو با «شهروند» موانع جامعه ایران در مسیر توانمندی را بررسی کرده است.

توانمندی در جامعه ایرانی چه تعریفی دارد؟ چه شاخصه‌هایی در توانمندی جامعه تاثیرگذار هستند؟
افراد جامعه ایران به لحاظ توانایی‌های فردی نسبت به جوامع دیگر بسیار توانمندتر هستند؛ اما توانمندی در جامعه به زیرساخت‌هایی برای شکوفایی استعدادها و توانمندی‌های افراد نیاز است که در جامعه در این حوزه ضعف داریم. درواقع زیرساخت‌هایی که برای استفاده از توانمندی‌های فردی اشخاص نیاز است، وجود ندارد.
به عبارتی آن ثباتی که باید در جامعه وجود داشته باشد که افراد بتوانند به واسطه آن از توانایی‌های خود برای بهبود زندگی و رسیدن به رفاه بیشتر بهره ببرند، در جامعه تعریف نشده است. مثلا کسی که تولید‌کننده است وقتی زیرساختی برای بهبود فرآیند کارش مانند تأمین مواداولیه نداشته باشد، نمی‌تواند توانمند شود.
ما در زمینه‌های بسیاری با مشکل مواجه هستیم؛ برای نمونه در کشاورزی آیا زمینه سودافزایی برای کشاورزان فراهم است و زمین‌های زراعی قابلیت بهره‌وری مناسب را دارند؟ زمین کشاورزی که مساحت 2 هکتاری دارد و کشاورزی با دو فرزندش روی آن کار می‌کند، حتی کفاف گذران زندگی خودشان را هم نمی‌دهد چه برسد به این‌که سودافزایی داشته باشد.
در بخش کشاورزی ما فرآیندی بعد از تولید محصول نداریم؛ یعنی کشاورز امکانات حمل‌ونقل و انتقال به مراکز فروش را دراختیار ندارد.
 درحالی‌که در کشورهای پیشرفته مثلا کسی که مزرعه تولید میوه دارد، در کنارش کارگاهی برای آماده‌سازی و بسته‌بندی محصول برایش ایجاد شده و همه لوازم مورد نیاز برایش فراهم است و حتی مغازه‌ها و مراکز فروش طرف معامله کشاورز هم معین هستند.
 این فرآیند یعنی توانمندسازی در کشاورزی. چیزی که در ایران وجود ندارد.
وضع کشاورزی در کشور ما روزبه‌روز بدتر می‌شود و فعالان آن، به جایی رسیده‌اند که ترجیح می‌دهند دیگر روی زمین‌هایشان کار نکنند چراکه در مواردی زیانش بیشتر از سودش است. مهم‌ترین زیرساخت در حوزه کشاورزی، آب است.
مسأله‌ای که هر ‌سال بحرانی‌تر می‌شود؛ از یک طرف کشاورزان از ناکافی بودن آب اراضی زراعی گلایه می‌کنند و از سوی دیگر دولت برای برطرف شدن مشکل راه‌حل‌هایی عنوان می‌کند اما چگونگی انجام آن، مشخص نیست. یعنی ما سیاستی برای انجام این کار نداریم و مشکل به قوت خود باقی می‌ماند.

مسئول این فرآیند در جامعه کیست؟ آیا می‌توان گفت توانمندسازی را چه شخص یا ارگانی باید انجام دهد؟
در واقع سیستم، برنامه‌ریزی‌ها و امکانات دولتی و کارآیی و عقل و شعور تک‌تک افراد جامعه همه با هم مسئول توانمندسازی جامعه هستند. نمی‌توان در جایی که زیرساختی برای توانمندی فراهم نیست، برنامه‌ریزی اساسی نداریم و نیازسنجی و توزیع امکانات درستی صورت نمی‌گیرد، انتظار داشت توانمندی به‌وجود آید. به نظر من حدود 5‌سال است که در جامعه روز به روز از آنچه هستیم عقب‌تر می‌رویم. البته در حوزه‌هایی مثل آموزش به حد بالایی رسیده‌ایم. دانشگاه‌های زیادی از پیام‌نور تا
علمی - کاربردی باز شده است.
 مقدار محصولی که از این دانشگاه‌ها و مراکز علمی به دست می‌آید درست مثل میوه‌هایی است که چون قیمتشان بیشتر است کسی آن را نمی‌خورد و روی دست می‌ماند؛ یا این‌که بعد از مدتی خراب می‌شوند و می‌افتند. این یعنی چه؟ یعنی این‌که ما سالی یک‌میلیون و
500 فارغ‌التحصیل کارشناسی از 4 دانشگاه اصلی کشور داریم؛ صرف‌نظر از کیفیت آموزشی، دولت در چهار سال گذشته جمعا 100‌هزار نفر استخدام نکرده و افرادی که توانسته‌اند خودشان به سختی در موسسات و شرکت‌های خصوصی مشغول
 به کار شوند به 100‌هزار نفر نرسیده‌اند. چراکه در این سال‌ها خیلی از کارخانه‌ها و شرکت‌ها یکی بعد از دیگری تعطیل شدند. این آمار و ارقام را که کنار هم بگذاریم می‌بینیم ما سالانه بیش از یک‌میلیون و 300‌هزار نفر فارغ‌التحصیل بیکار داریم؛ افرادی که همه تخصص گرفته‌اند. نمی‌توان گفت تخصص این افراد غلط و بدون کاربرد است. همه مدارک از طرف وزارت علوم داده می‌شود؛ اگر ایرادی وارد است به جوانان برنمی‌گردد به مراکز آموزش‌عالی ما برمی‌گردد که آموزش‌های بی‌کیفیت به دانشجویان می‌دهند. توانمندسازی یعنی هر چیزی با برنامه و هدفمند صورت گیرد. آموزش هم باید با برنامه‌ریزی باشد نه این‌که رشته‌هایی ایجاد کنیم که اساسا در کشور نیازی به آنها نیست و اصلا بازار کار هم ندارند.
90‌درصد رشته‌های دانشگاه علمی - ‌کاربردی در ردیف‌های استخدامی کشور جایگاهی ندارند. رشته‌هایی تعریف شده‌اند که جایی در جامعه ندارند و مدرک آنها هم هیچ ارزشی ندارد. در این به اصطلاح توانمندسازی، درواقع توانمندی را از افراد می‌گیریم. 4‌سال وقت و انرژی‌اش را می‌گیریم و بودجه زیادی از فرد و جامعه را به باد هوا می‌دهیم. در دولت قبل نزدیک به 6‌میلیون تحصیلکرده بیکار داشتیم. در دولت فعلی هم برنامه استخدامی هر 6 ماه عقب افتاد و تنها حاصلش اضافه‌شدن شمار بیکاران تحصیلکرده در کشور بود. بخشی از تحصیلکرده‌های ما که در دانشگاه‌های دولتی تحصیل‌کرده و از کیفیت آموزش بهتری برخوردار بوده‌اند هم به دلیل نبود زیرساخت‌های لازم برای استخدام و کارآفرینی تصمیم به مهاجرت می‌گیرند. براساس اعلام دستگاه‌های دولتی، سالانه بین 100 تا 120‌هزار نفر از کشور خارج می‌شوند. سرمایه‌هایی که در طول سال‌های تحصیلشان هزینه‌ای بالغ بر 10‌میلیارد دلار برای کشور داشته است.
این افراد چطور در کشورهای دیگر کار دارند و در بهترین پست‌های اجرایی استخدام می‌شوند؟ آدم‌هایی که تربیت شده‌اند و از تخصص‌شان در دیگر کشورها استفاده می‌شود. متاسفانه یکی از بزرگترین موانع توانمندسازی در ایران، فقدان تخصص‌گرایی در مشاغل است. در سازمان بهزیستی یا دادگستری در مشاغلی که مددکار اجتماعی می‌خواهد همه جامعه‌شناس یا روانشناس هستند. این یعنی نبود تخصص‌گرایی. تمام مدیران بیمارستان‌های ما پزشک هستند این درحالی است که مدیران باید تخصص مدیریت داشته باشند.
به‌نظر شما نبود تخصص‌گرایی در جامعه به فقدان شایسته‌سالاری برمی‌گردد؟
در همه ارگان‌ها و سازمان‌ها همین برنامه است و افراد براساس تخصص و شایسته‌سالاری انتخاب نمی‌شوند. درحالی‌که رهبری دو رهنمود داشته‌اند و همیشه روی آن تأکید دارند؛ اول شایسته‌سالاری؛ دوم پاسخگویی. شایسته‌سالاری یعنی افراد براساس تحصیلات و تخصصی که دارند، استخدام شوند. ما زمانی می‌توانیم افرادی که در رشته‌های غیرمرتبط تحصیل کرده‌اند را برای شغلی دیگر برگزینیم که در آن رشته متخصص نداشته باشیم. اما زمانی که این همه لیسانس حسابداری بیکار داریم، نمی‌توانیم لیسانسیه‌های ادبیات را به‌عنوان حسابدار استخدام کنیم.  مشکل توانمندسازی در کشور ما این است که هیچ دستگاهی برنامه‌ای برای زیرمجموعه خود ندارد. تا زمانی‌که وزارت کار و رفاه اجتماعی و وزارت علوم نمی‌دانند بر چه اساس و معیاری جوانان کشور باید آموزش ببینند و نیازسنجی از حوزه‌های مختلف انجام نشود، توانمندسازی مفهومی نخواهد داشت. کار وزارت رفاه این است که برنامه‌ریزی بلندمدت انجام دهد و نیاز سنجی کند که مثلا تا 5‌سال آینده کشور در چه رشته‌هایی نیاز به نیروی انسانی متخصص دارد و دانشگاه‌ها بر این اساس پذیرش داشته باشند.
در مقابل وظیفه دانشگاه این است که تعداد مشخصی در رشته‌های مورد نظر را در طول 5‌سال تربیت کند. سیاست‌های کلی کشور در فرآیند توانمندسازی باید بداند که چه نیروهای متخصصی نیاز دارد و چه امکاناتی باید در اختیار آنها قرار دهد. شرایطی که در کشور ما وجود ندارد. متاسفانه دانشجویان خوب ما به موسسات تحقیقاتی خارج از کشور می‌روند و مثلا روی دارویی سال‌ها تحقیق و پژوهش می‌کنند و محصول دانش خودمان را چند برابر قیمت به ما می‌فروشند.
آموزش در دانشگاه‌های ما بیشتر تئوری است؛ می‌توان با تقویت بخش‌های پژوهش محور در راستای توانمندسازی جامعه گام برداشت؟
مطمئنا تقویت پژوهش و تحقیق در محتوای درسی دانشگاه‌ها موثر خواهد بود. ما در کشورمان هیچ بخش پژوهشی نداریم. بخش‌هایی که فعال هستند هم تنها نام پژوهش را یدک می‌کشند. 90‌درصد مقاله‌های علمی - پژوهشی ما، قابلیت اجرایی ندارد. مشکل اینجاست که هر کسی به دلخواه خودش کار می‌کند. هیچ‌کس براساس قانون کار نمی‌کند. شرح وظایف افراد در سازمان‌ها مشخص نیست. حتی وزیران که مدیران اجرایی هستند برنامه درست و عملیاتی ارایه نمی‌دهند که اگر برنامه‌ریزی می‌شد، دانشگاه‌ها هم برنامه خود را داشتند و براساس آن دانشجو تربیت می‌کردند و نیروی انسانی کارآمد و توانمند تحویل جامعه می‌دادند. اینجاست که سرمایه‌های ما از بین می‌رود تمام طرح‌ها نیمه‌کاره می‌ماند و هر روز به مشکلات افزوده خواهد شد.
در بالاترین سطح اجرایی که وزارتخانه است، برنامه وجود دارد. این را قبول ندارید؟
درست است؛ اولین چیزی که از وزیر در مجلس پرسیده می‌شود این است که در وزارتخانه
 چه کارهایی می‌خواهد انجام دهد. درحالی‌که وزیر بازوی اجرایی است و تصمیم‌سازی و برنامه‌ریزی کلان با نهادهای دیگر است. زمانی که سازمان برنامه و بودجه در کشور وجود داشت، باید برنامه‌ریزی کلان برای همه نهادها را انجام می‌داد که مثلا در 5‌سال آینده این وزارتخانه باید چه کارهایی انجام دهد. در کشورهای توسعه یافته که در مسیر توانمندی جامعه حرکت می‌کنند، نهادهای برنامه‌ریز  چارچوب‌ها و برنامه‌ها را به دولت و نهادها می‌دهند و براساس آن، از دستگاه‌ها کار می‌خواهند. این در شرایطی است که در کشور ما برنامه‌های 5 ساله تعریف می‌شود خیلی راحت عنوان می‌شود مثلا 60‌درصد برنامه 5 ساله اول عملیاتی نشده است. پس چطور می‌توان برنامه 5 ساله دوم که براساس برنامه اول نگارش شده است را عملی کرد؟ در شرایطی که زیرساخت‌های توسعه فراهم نشده است.
همانطور که رهبری از مسئولان مطالبه کرده‌اند، باید براساس برنامه‌ای که به دستگاه‌ها و نهادها می‌دهیم، از آنها پاسخ بخواهیم و به بیانی آنها را بازخواست کنیم. جامعه‌شناسان و کارشناسان باید وضع فعلی کشور را در حوزه‌های مختلف بررسی کنند و به نهادهای اجرایی و تصمیم‌گیری برنامه بدهند. ما متاسفانه جامعه‌شناس هم به معنای واقعی کلمه در ایران نداریم. جامعه‌شناسان در کشورهای دیگر 15-10سال در کشورشان مطالعه و مشکلات و کمبودها را شناسایی می‌کنند و بعد نظریه می‌دهند که جامعه با این شرایط در 10‌سال آینده به این‌جا می‌رسد. وقتی نظریه‌پردازی شد مددکاران اجتماعی نظریه را پردازش می‌کنند و برای حل مشکلات راهکار  ارایه می‌دهند. اکثر جامعه‌شناسان ما جامعه را نمی‌شناسند؛ مدرکی از دانشگاه‌های داخل یا خارج گرفته‌اند و در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند. ما اساسا جامعه‌شناسی نداریم که ادعا کند چند‌سال در منطقه‌ای مطالعه کرده و نظریه‌ای ارایه دهد. اینجاست که کسی نمی‌داند این جامعه به کدام‌سو می‌رود و کسی نمی‌تواند پیش‌بینی کند ما 10‌سال آینده به کجا می‌رسیم. این کمبود هم به همان نبود زیرساخت‌ها برمی‌گردد. اساسا فرصتی برای جامعه‌شناسان ایرانی فراهم نبوده که بی‌دغدغه روی پژوهش متمرکز شوند و جامعه را ببینند و روی مردم کار کنند و بتوانند به نظریه‌پردازی برسند.  همه کمبودها به عدم برنامه‌ریزی بازمی‌گردد. زمانی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی داشتیم که
دست و پا شکسته برنامه‌ریزی می‌کرد که دولت قبل آن را جمع کرد. الان حرف احیای دوباره آن به میان آمده است. در این شرایط اگر بخواهیم دوباره این سازمان را برپا کنیم کارشناسانش را می‌خواهد؛ پیداکردن خبره‌های جامعه در زمینه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دست‌کم به برنامه 10 ساله نیاز دارد. اگر این عزم جدید باشد و پارتی‌بازی‌ها کنار گذاشته شود و همه‌چیز براساس شایسته‌سالاری پیش رود، می‌توان به بهبود وضع در 10‌سال آینده امیدوار بود؛ اما با وضع موجود که تخصص‌گرایی و شایسته‌سالاری وجود ندارد و حتی انتخاب‌کننده‌ها افراد صالحی نیستند که بتوانند افراد شایسته را روی کار آورند، جای امیدواری چندانی وجود ندارد.

 در واقع سیستم، برنامه‌ریزی‌ها و امکانات دولتی و کارآیی و عقل و شعور تک‌تک افراد جامعه همه با هم مسئول توانمندسازی جامعه هستند. نمی‌توان در جایی که زیرساختی برای توانمندی فراهم نیست، برنامه‌ریزی اساسی نداریم و نیازسنجی و توزیع امکانات درستی صورت نمی‌گیرد، انتظار داشت توانمندی به‌وجود آید. به نظر من حدود 5‌سال است که در جامعه روز به روز از آنچه هستیم عقب‌تر می‌رویم.

 اولین چیزی که از وزیر در مجلس پرسیده می‌شود این است که در وزارتخانه چه کارهایی می‌خواهد انجام دهد. درحالی‌که وزیر بازوی اجرایی است و تصمیم‌سازی و برنامه‌ریزی کلان با نهادهای دیگر است. زمانی که سازمان برنامه و بودجه در کشور وجود داشت، باید برنامه‌ریزی کلان برای همه نهادها را انجام می‌داد که مثلا در 5‌سال آینده این وزارتخانه باید چه کارهایی انجام دهد. در کشورهای توسعه یافته که در مسیر توانمندی جامعه حرکت می‌کنند، نهادهای برنامه‌ریز  چارچوب‌ها و برنامه‌ها را به دولت و نهادها می‌دهند و براساس آن، از دستگاه‌ها کار می‌خواهند.

 در همه ارگان‌ها و سازمان‌ها همین برنامه است و افراد براساس تخصص و شایسته‌سالاری انتخاب نمی‌شوند. درحالی‌که رهبری دو رهنمود داشته‌اند و همیشه روی آن تأکید دارند؛ اول شایسته‌سالاری؛ دوم پاسخگویی. شایسته‌سالاری یعنی افراد براساس تحصیلات و تخصصی که دارند، استخدام شوند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/28101/برای-توانمندی -برنامه-نیاز-است-که-نداریم