امیرحسین جلالی روانپزشک
هر چیزی آدابی دارد و اگر بخواهیم آداب گفتوگو را چکیدهوار بررسی کنیم، اولین ویژگیاش این است که یک فرآیند دو نفره است. این دو نفر میتواند دو شخص باشد یا دو جریان اجتماعی و در هر حالتی گفتوگو یک پدیده دوسویه است. دوسویه بودن به این معناست که طبعا در گفتوگو یک روند رفت و برگشت اطلاعات رخ دهد و دو نفر بگویند و بشنوند. وقتی قرار است گفتوگو رخ بدهد باید بپذیریم که هر دو سو حق گفتن و شنیدن و رد کردن و نقد کردن دارند و اگر چنین چیزی وجود نداشته باشد، گفتوگو شکل نمیگیرد. از دیگر آداب گفتوگو این است که هر دو طرف باید قدرت پذیرش این را داشته باشند که گاهی منطق طرف مقابل را بپذیرند و از حرف خودشان دست بکشند. اگر در گفتوگو بنایمان بر این باشد که یک طرف حق و طرف دیگر ناحق و ضد ارزش و سیاهی است امکان گفتوگو وجود ندارد. باید دو طرف هیچ پیشفرضی درمورد خودشان و طرف مقابل نداشته باشند و خودشان را حق و تنها روایت از حقیقت ندانند. مطلقانگاری حقیقت مانع گفتگوست. دو طرف باید بپذیرند که حقیقت نزد همگان است و ما با گفتوگو میخواهیم روایت خودمان از حقیقت را به محک بگذاریم و اگر جایی ناتوانی دارد و طرف مقابل استدلال درستی دارد آن را بپذیریم.
چشماندازی که در جامعه ایران وجود دارد، این است که ما خودمان را تنها روایت از حق میبینیم و امکان اینکه بپذیریم که دیگری هم میتواند برخوردار از بخشی از حق باشد نداریم. آن امکان دو نفره بودن رفتوبرگشتی و انعطافی که باعث میشود بپذیریم ما هم گاهی اشتباه میکنیم را نداریم و در این صورت گفتوگو غیرممکن است و مسیر گفتوگو مسدود می شود. زیرا افراد خود را حق میپندارند و میخواهند دیگران را از سر راه بردارند.
این ویژگی البته تاریخی است و ریشههای اجتماعی دارد بنابراین میشود تحلیل آن را در حوزه روانشناسی اجتماعی باز کرد. یکی از چیزهایی که سر راه گفتوگو در ایران قرار دارد، دگرهراسی است. دیگری نقش این را ندارد که بشود با او مسالمتآمیز زندگی کرد و حرف زد. زیرا ما در طول تاریخ در معرض تاختوتاز قدرتهای بیگانه بودیم. کشور ما همواره موردطمع کشورهای خارجی و اطرافیان بوده و بارها این تجربه را داریم که تاراج شده و جان و مالمان تهدید شده است. این مسأله زمینه دگرهراسی را در ما ایجاد کرده است. وقتی یک فرد خود را در معرض تهدید احساس کند، یکی از واکنشها این است که دنیا را سیاه و سفید ببیند. وقتی احساس کنم که همسایهام جایی بد میگوید و جایی درست میگوید، نمیتوانم قضاوت کنم ولی وقتی بگویم او بهطورکلی بد است، قضاوتکردن برایم راحتتر میشود. ما اساسا دیگری را بد و ناحق میبینیم و تکلیفمان در مقابل او روشن است.
برای اینکه این ویژگی در جامعه شکل بگیرد باید از گروههای مرجع سیاسی و اجتماعی شروع کرد. سرمشق جامعه گروههای مرجع یعنی سیاستمداران، معلمان، دانشگاهیان و چهرههای تاثیرگذار هستند. وقتی چهره معروف علمی کارش ارزیابی میشود در برابر یک نقد ساده برمیآشوبد و به منتقدان با بدترین عبارات میتازد برای بقیه سرمشق میشود وقتی عدمتحمل در بین جریانهای سیاسی وجود دارد و نمیتوانیم از آشتی ملی و وحدت حرف بزنیم و پای منافع باندی پیش میآید، آدمها نمیتوانند با هم گفتوگو کنند. البته باید به نقش مدرسه، خانواده، آموزشعالی و تربیت کودکان در شکلگیری فرهنگ گفتوگو توجه کرد.