دزدی ایمان
 

 

در روزگاری نه چندان دور کاروانی از تجار به همراه مال‌التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که حرامیان هرچه بود گرد آوردند و از مسکوکات و جواهرات هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند. در بین اموال مسروقه، یکی از حرامیان کیسه‌ای پر از سکه‌های زر یافت که داخل آن روی تکه‌ای کاغذ آیه‌ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود. حرامی کیسه را به نزد
سر‌ دسته دزدان برد و تمسخرکنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا کرد. به اشاره رئیس دزدان صاحب کیسه را احضار کردند. طولی نکشید تاجری فلک‌زده و تَرسان به پای سردسته حرامیان افتاد و اقرار کرد کیسه مورد نظر از آن اوست و لعن و نفرین بسیار نثار زنِ خویش کرد که من گول همسرم را خوردم زیرا معتقد بود دعای دفع بلا واقعا کارگر خواهد افتاد. رئیس حرامیان پس از اندکی تفکر دستور داد کیسه زر را به صاحبش برگردانند. یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما قُطاع‌الطریق نیستیم و چه و چه  که رئیس دزدان چنین پاسخ داد: «بله درست است، ما دزد مال مردم هستیم اما هرگز قرار نبود که دزد ایمان آنان نیز  باشیم.»

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/28045/دزدی-ایمان-