لوريس چكناواريان رهبر اركستر و آهنگساز
كار درست آن است كه بگذاریم همهچیز بهوسیله خداوند حل شود. ما آدمیان نباید نسبت بههم خشونت داشته باشیم، نبايد با یکدیگر خصمانه رفتار کنیم. نباید به فکر تلافی باشیم. انسان خیلی از همنوعانش را در قالب نسلکشیهاي مختلف از بین برد. اما ما میتوانیم بهدنبال رهایی از طريق خداوند باشیم. بايد به اين باور احترام بگذاريم كه هرکسی در آخرالزمان و در برابر خداوند مسئول کار بدی است که انجام داده، اینکه من او را تنبیه کنم یا نه، چندان اهمیتی ندارد. او نمیتواند از مقابل دیدگان خداوند فرار کند. از همينجاست كه ميشود درباره صلح سخن گفت. من شخصا خاطرات تلخي از جنگ دارم بنابراين گمان ميكنم ارزش صلح را ميدانم كه چيست.
ارمنستان از ابتدای تشکیل کشوری به نام ایران و حضور آریاییها در این سرزمین، جزیی از ایران بود اما بهخاطر جنگی که شاهعباس با عثمانیها داشت، قسمت غربی ارمنستان از دست رفت و حاصلش این شد که ارامنه هایی که تحتنفوذ عثمانیها قرار گرفته بودند، قتلعام شوند. در ادامه فتحعلیشاه طی دوران پادشاهیاش مانند قسمتهای دیگری از خاک ایران که از دست داد، ارمنستانشرقی را بهروسها داد. در دوران روسیهتزاری و بهخصوص در دوران استالین و لنین تعداد زیادی از ارامنهها زندانی و کشته شدند. استالین تنها در یکشب 02هزار نفر از ارامنه را بهخاک و خون کشید. در آن واقعه دو تن از عموهایم کشته شدند و پدرم به زندان استالین افتاد و البته از آنجا گریخت. همه این وقایع باعث شده سوالي هميشه و هميشه در ذهنم دور ميزند. سوال این است كه چرا بهخاطر اشتباه دو نفر، اینهمه آدم بهخاك و خون كشيده ميشوند.
من مطمئنم که اگر هیتلر هم بازنده جنگجهانیدوم نبود، هیچکس درباره او و جنايتهايش صحبت نمیکرد. زيرا آلمان یک کشور قدرتمند بود و افراد به خاطر حفظ منافعشان از اظهارنظر درمورد خطاهاي بزرگ او سكوت ميكردند. بنابراین تمامی این پلیدیها را زیر فرشهایشان پنهان میکردند. قتلعامهای این آدم تنها محدود به کشتن یهودیان نبود. او خیلی از آدمهاي غيريهودي را هم در «ورشو» و روسیه کشت.
استالین بزرگترین آدمکش دنیاست. کسی روی زمین به اندازه او آدمکشی نکرده است. اما چون روسیه هنوز هم کشور قدرتمندی است، هیچکس درباره این خونریزیها صحبت نمیکند. ترکیه هم که در ابتدای جنگ بینالملل با آلمانها بود، بعد به متفقین پیوست (امروز هم کشور قدرتمندی است). خیلی از کشورها نمیخواهند رابطهشان با این کشور خراب شود. در کتابهای درسی هم توجهی به این امر نمیشود. این اواخر کشورهای قدرتمندی مثل فرانسه و روسیه این
قتل عام را به رسمیت شناختند. بعضی کشورها نمیخواهند ریسک اقتصادی و سیاسی داشته باشند و دراینباره سخنی نمیگویند.
اما مسأله اصلي، صلح است. مسأله احترام گذاشتن به ديگران و نظراتشان است. احترام وقتی ارزش دارد که حتی شما بتوانید به دشمن خود هم احترام بگذارید و این موضوع است که صلح واقعی را محقق میکند. احترام فقط این نیست که خانواده، دوستان و آشنایان را محترم بشمارید. تا موقعی که نتوانیم احترام را اینگونه بهکار ببریم، اجازه نداریم از صلح صحبت کنیم. هرکداممان در این دنیا هویتی داریم که خداوند به ما عطا کرده است. چرا؟ به این خاطر که بتوانیم مسالمتآمیز با هم زندگی کنیم و احترام یکدیگر را داشته باشیم. بهنظر من صلح امری است که دو رویه فانتزی و واقعی دارد. همه مفاهیم در دنیا این خاصیت را دارند. عشق هم اینگونه است. عشق هم مثل صلح است، دو رویه فانتزی و واقعی دارد. این دوگانگی همواره بوده و هست. شب و روز، تلخ و شیرین و صلح و جنگ دو روی سکه زندگی هستند.
قلب همه ما پر از جنگ است. اگر قلبهایمان صلح را حس کنند، صداي صلح شنيده خواهد شد. وقتی قلبها سرگرم مفاهیم دیگری هستند، صلح كاربرد خود و حتي موجوديتش را از دست ميدهد. من معتقدم، چیزهایی در این دنیا وجود دارند که با چشم ديده نميشوند. باید صلح و خدا را حس کرد. باید آن را زندگی کرد. ما خدا و صلح را نمیبینیم اما میتوانیم با آنها زندگی کنیم. اگر کسی خدا را نمیشناسد یا صلح را نمیشناسد، چطور میتوان در کنار او
زندگی کرد؟!