ایزابل آلنده فعال اجتماعی و نویسنده
امروزه میلیونها زن مثل این داستان زندگی میکنند. آنها فقیرترین فقیرها هستند. هرچند که زنان دو قسمت از 3 قسمت (دو سوم) نیروی کار دنیا را تشکیل میدهند، اما آنها فقط کمتر از یکدرصد از اموال دنیا را در تملک دارند. آنها از مردها برای کار مشابه، دستمزد کمتری دریافت میکنند، اگر اصلا به آنها پولی داده شود و آنها همچنان آسیبپذیر باقی ماندهاند بهخاطر اینکه هیچ استقلال مالی ندارند و بهصورت مرتب مورد تهدید و بهرهکشی و کار اجباری قرار گرفته و مورد خشونت و سوءاستفاده قرار میگیرند. این یک واقعیت است که با دادن حق تحصیل و کار به زنها و اینکه به آنها حق کنترل درآمدشان را بدهید، یا حق مالکیت املاک یا حق ارث بدهیم، کل جامعه سود خواهد برد. اگر زنان صاحب قدرت شوند، بچههای آنها و خانوادهشان شرایط بهتری خواهند داشت. اگر یک خانواده کامیاب شود، روستا کامیاب خواهد شد و در نتیجه کل کشور آنها کامیابتر خواهد شد.
وانگاری ماهاتایی به یک روستا در کنیا رفت. او با زنان صحبت کرد و برایشان توضیح داد که زمینها بیحاصل شده است، بهخاطر اینکه آنها درختها را قطع کرده و چوبش را فروختهاند. او زنان را وادار کرد که درختان جدید بکارند و به آنها آب بدهند، قطره به قطره. بعد از 5 یا 6 سال، آنها یک جنگل داشتند، زمین غنی شده بود و آنها روستا را نجات داده بودند. عقبافتادهترین و فقیرترین جامعهها، همیشه جوامعی هستند که در آن زنان را ناتوان نگه میدارند. بله این یک واقعیت واضح است که توسط دولتها و همینطور توسط موسسههای کمک به افراد فقیر نادیده گرفته میشود. معادل با هر دلاری که به برنامه زنان کمک میشود، 20 دلار به برنامه مردان کمک میشود. زنها 51درصد از جمعیت انسانها هستند، قدرت دادن به زنها همهچیز را عوض خواهد کرد، بیشتر از آن چیزی که تکنولوژی، طراحی یا تفریحات دنیا را عوض کند. من به شما قول میدهم که اگر زنها با هم کار کنند، به شکل بههم پیوسته و تحصیلکرده و با دانش و آگاهی، میتوانند صلح و کامیابی را به این کره متروکه بیاورند. در هر جنگی در این دنیا، بیشترین تلفات غیرنظامی هستند، یعنی بیشترین تلفات، زنها و بچهها هستند. آنها وثیقههای مورد آسیب هستند. مردها دنیا را اداره میکنند و ببینید که ما چه آشفتگی داریم.
ما چه نوع دنیایی را میخواهیم؟ این یک سوال اساسی است که خیلی از ما آنرا میپرسیم. آیا این درست است که در نظم جهانی موجود و کنونی شرکت کنیم؟ ما دنیایی را میخواهیم که در آن حق زندگی محفوظ و کیفیت زندگی برای همه پربار شده باشد، نه فقط برای افراد مرفه زندگی
پر بار داشته باشد. در ماه ژانویه من یک نمایشگاه از نقاشیهای فرناندو بوترو در کتابخانه دانشگاه برکلی دیدم. هیچ موزه یا گالری در آمریکا جز موزه نیویورک که آثار بوترو را در اختیار داشت، جرأت نمایش این آثار را نداشته، بهخاطر اینکه موضوع این نقاشیها زندان ابوغریب عراق است. در آن نمایشگاه نقاشی بزرگی از شکنجه و آزار قدرت وجود داشت، در سبک بوترو. من قادر نبودهام که آن تصاویر را از مغز یا قلبم بیرون کنم. چیزی که مرا بیشتر میترساند، قدرت معاف از پاسخگویی است. من از آزار ناشی از قدرت و همینطور از قدرت ناشی از آزار میترسم. در نوع بشری، نوع مرد حقیقت را تعریف میکند و با جبر به بقیه فشار میآورد که آن حقیقت را بپذیرند و از قانون او تبعیت کنند. قانون همیشه عوض میشود ولی همیشه به نفع آنهاست و در این حالت(سیستم قطرهچکانی از بالا بهپایین) که در بعد اقتصادی کار نکرده و نتیجه نداده است، اینجا کاملا کار میکند. آزار از قسمت بالای نردبان به قسمت پایین نردبان نشت میکند و قسمت پایین را فرامیگیرد، بچهها و زنان، بهخصوص فقرا، در قسمت پایین آن نردبان هستند.(ولذا بیشتر آسیب میبینند) حتی مردان بینوا و فقیر نیز کسی را برای آزار دادن، دارند: یک زن یا بچه. من خستهام از قدرتی که تعداد کمی بتوانند به تعداد زیادی اعمال کنند و اختیار اعمال قدرت براساس جنسیت، درآمد، نژاد یا طبقه برای این گروه محدود بهدست آمده است.
من فکر میکنم که زمان آن رسیده است تا یک تغییر اساسی در تمدن بشری خودمان ایجاد کنیم. اما یک تغییر واقعی، ما نیاز به انرژی زنانه در مدیریت جهانی داریم. ما نیاز به تعداد زیادی بانوان در نقاط حساس قدرت و نیاز به انرژی طبیعی زنانه در مردان داریم. من ترجیح میدهم که قلبی اندیشناک داشته باشم مانند بانوان یادشده: وانگاری ماتایی، سومابی مام، جنی، یا رز مپندو. من میخواهم این جهان خوب باشد، نه فقط بهتر، بلکه جهانی خوب ساخته شود. چرا نه؟ این امکانپذیر است. به اطراف این اتاق نگاه کنید، این همه دانش و انرژی و هوش و تکنولوژی. بگذارید بقچه خودمان را باز کنیم، آستینها را بالا بزنیم و شروع به کار کنیم؛ مشتاقانه، برای ساختن دنیایی کامل.