تفسیر مثنوی- بخش پنجم
 
موضوع «اخلاق» در مثنوی مولوی
 

 

بخشعلی قنبری هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد تهران‌مرکز

مولانا، سه نوع وظیفه را رتبه‌بندی می‌کند و به تقدم و تاخر آنها توجه دارد. دسته اول، وظایف مربوط به حوزه اخلاق است. بعد از آن و در دسته دوم، وظایف حوزه فقه است و در قسمت پایانی، وظایف طریقتی، یعنی وظایف مخصوص سیر و سلوک است. هرسه این وظایف را مولانا در کتاب خود، مثنوی، مورد توجه و بررسی قرار داده است. در این بخش، می‌خواهم وظایف اخلاقی را توضیح دهم. پیش از همه‌چیز، باید بگویم که مولانا، در نظام اخلاقی خود، انسان را موجودی می‌بیند که می‌تواند اخلاقی باشد. به این معنا که این انسان، استعداد آن را دارد که اخلاقی زندگی کند. این استعداد، به دو صورت قابل بحث و بررسی است. یک‌صورت این است که انسان، به لحاظ ساختاری اخلاقی است؛ یعنی ملکات اخلاقی در وجود انسان هست و این انسان است که بخواهد این ملکات را شکوفا کند یا نکند. نظر یا صورت دوم در باب ملکات یا فضایل اخلاقی این است که این فضایل در انسان وجود ندارند، اما انسان براساس تمرین و ممارست، توانایی کسب و داراشدن آنها بر اثر آموزش و تعلیم را دارد و می‌تواند بر اثر ممارست و تمرین، آنها را در خود محقق سازد.
گرچه نکته مهم این است که در هردو صورت مورد بحث، انسان به ممارست و تمرین نیازمند است. با این تفاوت که از منظر اول، ممارست می‌کنیم تا آنچه که وجود دارد را شکوفا کنیم؛ اما در نظر دوم، ما تمرین می‌کنیم تا آنچه وجود ندارد، به‌وجود بیاید.
به‌نظر می‌رسد که نگاه جناب مولانا جلال‌الدین به فضایل اخلاقی، به شکل ساختاری است. یعنی معتقد است که خداوند در خلقت انسان، فضیلت‌هایی نفسانی قرار داده و این فضایل، بر اثر ممارست و تمرین، می‌توانند شکوفا شوند.
با مطرح‌شدن این مسائل، یک سوال دیگر باقی می‌ماند؛ و آن سوال، این است که «در میان نظریه‌های موجود در حوزه فلسفه‌اخلاق، مولانا، تابع کدام نظر است؟» پیش از پاسخ به این سوال، لازم می‌بینم که درمورد نظریه‌های عمده فلسفه اخلاق، توضیح کوتاهی بدهم.
در اخلاق هنجاری، سه نظریه «عمده» داریم. نمی‌گویم نظریه‌های دیگری جز این سه وجود ندارند، بلکه این سه، نظریه‌های عمده هستند. اولی، «غایت‌گرایی» اخلاقی است؛ دیگری «فضیلت‌گرایی» اخلاقی است؛ و سوم «وظیفه‌گرایی» اخلاقی است.
مثنوی مولوی به‌گونه‌ای طراحی شده است که نمی‌توانیم بگوییم تنها یکی از این سه نظریه را مطرح کرده، بلکه به‌گونه‌ای است که هر سه این نظریات در مثنوی، به نوعی مطرح شده است و ما برای هرکدام از اینها در مثنوی می‌توانیم شواهدی را پیدا کنیم. حالا این‌که آیا هر سه نظریه، قابل جمع در یک متن هستند یا نه، به فلسفه اخلاق مولوی مربوط می‌شود. اما به هر ترتیب، اگر ما باشیم و کتاب مثنوی و ابیات آن، شواهدی برای تأیید هرسه نظریه وجود دارد. لذا لزوما نمی‌توانیم بگوییم که فقط یک نظریه مورد نظر یا طرح مولانا قرار دارد. در هر حال ممکن است عده‌ای وجود سه نظریه را در کنار یکدیگر و در یک متن، قابل پذیرش ندانند که به نظر بنده می‌توان راه‌حلی را پیشنهاد داد که در بخش بعدی به آن اشاره خواهم کرد.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/27861/موضوع-«اخلاق»-در-مثنوی-مولوی