غلامحسین معتمدی درباره ابعاد اعتماد اجتماعی به «شهروند» می‌گوید
 
اعتماد به منزله قلب نظم اجتماعی است
 
جامعه کلنگی از نتایج بی‌اعتنایی به اعتمادسازی است
 

مینو میرزائی

پژوهش‌های علمی اخیر نشان می‌دهد که اعتماد در جامعه ما رو به زوال نهاده است و این خطر وجود دارد که عملکردهای گوناگون اجتماعی به واسطه این مسأله مختل شود. به همین مناسبت با غلامحسین معتمدی، روانپزشک، گفت‌وگو کردیم تا با ابعاد اعتماد اجتماعی از نگاه ایشان آشنا شویم.

 مفهوم اعتماد اجتماعی چیست؟
اصولا هیچ رابطه‌ای بدون اعتماد شکل نمی‌گیرد. اعتماد عامل اصلی برقراری پیوند میان انسان‌هاست و همان‌طور که در رابطه بین مادر و نوزاد و اعضای خانواده، مهم‌ترین نقش را بازی می‌کند، در میان آحاد جامعه و روابط متقابل میان آنها نیز اهمیت دارد. اعتماد از لحاظ تکاملی به سازگاری و انطباق بشر کمک کرده و امکان رشد و گذار اجتماعی را فراهم ساخته است، درواقع رشد و توسعه جوامع کنونی بدون آن میسر نیست. اعتماد در زندگی اجتماعی سه نقش عمده ایفا می‌کند: 1- زندگی را پیش‌بینی پذیر می‌سازد تا آینده‌نگری شکل بگیرد. 2- نوعی احساس تعلق اشتراکی یا گروهی را فراهم می‌آورد. 3- کارکردن و همیاری افراد جامعه با یکدیگر را امکان‌پذیر می‌کند. اعتماد یک واقعیت اجتماعی سیستمیک است. وجود اعتماد بینافردی نشان‌دهنده باور به ارتباطات اجتماعی و در نتیجه زمینه‌ساز عملکرد اجتماعی است. هر جامعه‌ای در فرآیند رشد و توسعه خود نیازمند سرمایه اقتصادی، انسانی و اجتماعی است و اعتماد اصلی‌ترین و مهم‌ترین شاخص سرمایه اجتماعی محسوب می‌شود.
چندی پیش در گزارشی اعلام شد که 80درصد افراد در جامعه ما به یکدیگر اعتماد ندارند. از نظر شما این مسأله چه دلیلی دارد؟
اعتماد در سطوح مختلف تعاملی عمل می‌کند و نمی‌دانم در آن گزارش، اعتماد رابطه‌ای با فردی خاص مورد نظر بوده است یا اعتماد عمومی، یعنی اعتماد به دیگران و مردم در کل، چون تحلیل هر کدام متفاوت است. اما این‌که در جامعه ما اعتماد کم شده و رو به زوال گذاشته، قابل کتمان نیست. بعضی از صاحب‌نظران معتقدند بی‌اعتمادی تنها به جامعه امروز ایران مربوط نمی‌شود، بلکه ریشه‌های تاریخی کهن دارد و از رفتارهای دروغ مدارانه برمی‌خیزد. داریوش در سنگ نبشته تخت جمشید از اهورامزدا می‌خواهد که ایران را از خشکسالی و دروغ ایمن دارد. الان پس از 2‌هزار و 500‌سال می‌بینیم که یکی از مشکلات اصلی جامعه ما گسترش دروغ و ریاکاری و در نتیجه بی‌اعتمادی است و همه دارند از خطر قریب‌الوقوع خشکسالی صحبت می‌کنند. آیا ما با یک چرخه تکراری روبه‌رو هستیم یا با شاخص‌هایی نهادینه شده؟ البته من نمی‌خواهم تا این اندازه بدبین باشم ولی حداقل آرزوی داریوش می‌تواند نشان‌دهنده ارجی باشد که نیاکان ما برای صداقت قایل بودند و این همان چیزی است که در جامعه مفقود است و بی‌اعتمادی را دامن می‌زند. نگاهی به سفرنامه جهانگردان و گزارش‌های سفرای خارجی به‌ویژه هرچه به زمان ما نزدیک‌تر می‌شوند، از رواج رفتارهای دروغ‌مدارانه در میان ایرانیان خبر می‌دهد. اعتماد به دیگری متضمن باور به صداقت، شایستگی و نیکی اوست و مخدوش شدن هر یک از این عوامل، اعتماد را متزلزل می‌کند. در این‌جا صداقت و نیکخواهی و به‌خصوص صداقت، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند، زیرا ضعف در شایستگی، آسان‌تر قابل بخشش است. اعتماد حاصل صداقت در رفتار است و اگر صداقت رفتاری وجود نداشته باشد، اعتماد نیز از میان می‌رود و همه می‌دانیم که صداقت رفتاری ما در تعامل با دیگران چقدر زیر سوال است.
میزان اعتماد افراد به یکدیگر در جوامع احساسی و عقلانی چگونه است؟
اعتماد دارای دو مؤلفه عمده است: یکی مؤلفه نگرشی احساسی که جنبه کلی دارد و دیگر مؤلفه شناختی وضعیتی که جنبه اختصاصی داشته و معطوف به موقعیت است. بعد احساسی با ساختار احساسی فرد و چیدمان آن سرو کار دارد که براساس تجربیات رابطه‌ای قبلی افراد و سرشت و عوامل توارثی آنان شکل می‌گیرد. بدون تردید، اعتماد در همراهی با احساسات مثبت مانند خوش‌بینی، شادی، اعتماد به نفس، نوع‌دوستی، احساس تعلق، ایمنی و آرامش دیده می‌شود. درحالی‌که بی‌اعتمادی با انواع حس‌های منفی مانند خشم، نفرت، حسادت، افسردگی، حرمان و ... همراه است. در شکل‌گیری اعتماد از لحاظ شناختی یا وضعیتی 5 عامل تعیین‌کننده دخیل هستند که عبارتند از ارتباط، ریسک، اعتبارپذیری وعده‌ها، ارزیابی اجتماعی و حصول اعتماد عمومی. در این‌جا هم اعتماد همراه مثبت‌اندیشی، آینده‌نگری، عقلانیت، صداقت، نیک‌اندیشی و اخلاق‌گرایی  است. از سوی دیگر بی‌اعتمادی ملازم با دروغگویی، فریبکاری، ریا، دوری از موازین اخلاقی و ... است. برون‌ده ابعاد احساسی و شناختی در رفتارها متجلی می‌شود. درصورت وجود اعتماد با رفتارهای سالم، انطباقی و سازنده و هنگام تسلط بی‌اعتمادی با رفتارهای ناسالم، ناسازگارانه و مخرب روبه‌رو می‌شویم.
می‌توان در جوامع براساس تفوق احساسات یا عقلانیت، افتراق قایل شد ولی پس از آن باید مشخص کرد که چه نوع احساسات یا عقلانیتی مورد نظر است. احساسات اگر مثبت باشد، به خودی خود بد نیست و شور زندگی را دامن می‌زند. از طرف دیگر عقلانیت بیش از اندازه که تنها جنبه ابزاری داشته باشد یا مبتنی‌بر نفع طلبی صرف باشد، به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. در حقیقت ایجاد تعادل و توازن میان ابعاد احساسی و شناختی یا عقلانی، چه در زندگی فردی و چه در ساحت اجتماعی مناسب‌تر است. البته اگر در جامعه‌ای اسطوره باوری، عرفان زندگی گریز، خرافات، مرگ‌پرستی و خردستیزی تفوق داشته باشد، طبعا کفه ترازو به سمت احساسات و رفتارهای منفی تمایل پیدا می‌کند و بی‌اعتمادی حاکم می‌شود.
آیا فقدان اعتماد اجتماعی ارتباطی با سبک زندگی دارد؟
سبک‌زندگی مجموعه‌ای از نگرش‌ها، ارزش‌ها، رفتارها و سلیقه‌هاست که با مفاهیم عمده هویت و ارزش، ارتباط دارد و برحسب گروه‌های اجتماعی تنوع می‌یابد. می‌دانیم که به قول ‌هابرماس باز تولید هر یک از سه جزء ساختاری زیست جهان یعنی فرهنگ، جامعه و شخصیت در تعیین نوع سبک زندگی تأثیر دارد. مفهوم هویت دارای سه بعد فردی، اجتماعی و فرهنگی است. هویت فردی با شخصیت، تاثیرات خانوادگی و چگونگی درونی‌کردن ارزش‌های جمعی مربوط است. اعتماد در نخستین شکل تجلی خود در رابطه میان مادر و نوزاد شکل می‌گیرد، در محیط خانواده رشد می‌کند و مبنای اساسی هرگونه رابطه شخصی را می‌سازد. از سوی دیگر سبک زندگی عاملی تعیین‌کننده در هویت اجتماعی است و احساس تعلق فرد به گروه‌های اجتماعی را شکل می‌دهد که تصور آن بدون وجود اعتماد، امکان‌پذیر نیست. اما مهم‌ترین مفهومی که در ارتباط با هویت و سبک زندگی قرار می‌گیرد، مفهوم ارزش است که از مؤلفه‌های اصلی یک فرهنگ محسوب می‌شود. در حقیقت سبک زندگی منعکس‌کننده ارزش‌های مورد قبول و هنجارهای مربوط به این ارزش‌هاست. در این ساحت، بدیهی است که اهمیت ارزشی و اخلاقی اعتماد که از مهم‌ترین ارکان اجتماع و فرهنگ است، بسیار برجسته خواهد بود. به‌عنوان مثال امروزه ما با رواج یک سبک زندگی مبتنی‌بر مصرف روبه‌رو هستیم. برخی معتقدند که در جوامع مصرفی، خودمصرف، تبدیل به یک جهان‌بینی شده است. افراد با مصرف، خود را نشان می‌دهند. جامعه نمایشی، ارزش‌های سطحی سبک زندگی نمایشی و مصرفی را دامن می‌زند. البته در شبکه روابط سطحی برخاسته از این جامعه و سبک‌های زندگی سطحی ناشی از آن، اعتماد به‌عنوان یک ارزش عمیق و بنیادی از جایگاه اصلی خود دور می‌شود.
 دستاوردهای مثبت اعتماد اجتماعی چیست؟
پژوهش‌های روانشناسی اجتماعی، نشان‌دهنده آن است که میزان بالای اعتماد، برابر با افزایش همکاری خودآگاهانه به شکل تبادل اطلاعاتی مستقیم و همیاری متقابل است و نفوذ اجتماعی را نیز بالا می‌برد. قبلا به نقش اعتماد به‌عنوان مهم‌ترین شاخص سرمایه اجتماعی اشاره کردم. اضافه می‌کنم سرمایه اقتصادی و سرمایه انسانی در نبود سرمایه اجتماعی به رشد و توسعه اجتماعی منجر نخواهد شد، یعنی همان وضعیتی که در جامعه امروز خودمان شاهد هستیم. درحقیقت نبود اعتماد در جامعه مهم‌ترین عامل عدم توسعه کشور است. درحالی‌که وجود سرمایه اجتماعی که اعتماد، مهم‌ترین نقش را در آن بازی می‌کند، حتی در غیاب سرمایه اقتصادی و انسانی می‌تواند درجه‌ای از رشد و توسعه را تضمین کند. از طرف دیگر اعتماد در عملکرد سازمان‌ها که واحدهای اجتماعی محسوب می‌شوند، نقش مهمی در کارآیی سازمانی ایفا می‌کند. در عرصه اقتصاد هم مطالعات، نشان‌دهنده نقش کلیدی اعتماد در شاخص‌های اقتصادی است. اعتماد یکی از مهم‌ترین عوامل پیش‌بینی‌کننده افزایش یا کاهش درآمد سرانه است. اعتماد عاملی است که موجب کاهش هزینه اقتصادی سرمایه‌گذاری‌ها می‌شود، کسب و کارهای جدید به وجود می‌آورد و بیکاری را کاهش می‌دهد. کشورهایی که سطح اعتماد آنها زیر 30درصد باشد، در تله فقر(poverty trap) می‌افتند.
به نظر شما بین انسجام اجتماعی و اعتماد افراد به یکدیگر ارتباطی هست؟
بله، تمام روابط اجتماعی براساس نوعی وفاداری دوجانبه شکل می‌گیرد که در اعتماد متجلی می‌شود. اعتماد، پیش شرط اصلی کارآیی، انسجام و ثبات اجتماعی است و در برابر آن ضد اعتماد(antitrust) منجر به بروز ترس، نا ایمنی، اغتشاش و فروپاشی اجتماعی خواهد شد. در حقیقت، اعتماد به منزله قلب نظم اجتماعی(social order) است. نبض اجتماع با اعتماد می‌تپد. به این اعتبار، اعتماد، محور پویش‌های اجتماعی است و زوال آن انسجام اجتماعی را از میان می‌برد.
اگر نتایج حاصل از گزارش یاد شده را مبنا قرار دهیم، چه مواردی را می‌توان به‌عنوان پی‌آمدهای منفی کاستی اعتماد در جامعه خودمان نام برد؟
گفتیم مهم‌ترین مؤلفه سرمایه اجتماعی، اعتماد است. از همراهی اعتماد با رفتارهای صادقانه و بی‌اعتمادی با رفتارهای دروغ مدارانه نیز سخن راندیم. گفتیم کاهش اعتمادی را که در گزارش به آن اشاره شده بود، نمی‌توان نادیده گرفت. بروز بی‌اعتمادی و فقدان صداقت رفتاری به معنی کاهش سرمایه اجتماعی است. روند رشد و توسعه هم بدون سرمایه‌اجتماعی امکان‌پذیر نیست. نقش اعتماد در پیش‌بینی‌پذیری و آینده‌نگری نیز ذکر شد. بنابراین در جامعه‌ای که تحت تسلط بی‌اعتمادی است، آینده‌نگری و برنامه‌ریزی درازمدت جامه‌عمل نمی‌پوشد. اگر می‌گویند جامعه ایران جامعه کوتاه‌مدت یا به قول «دکتر کاتوزیان» جامعه کلنگی است، به همین موضوع برمی‌گردد. تعبیرهایی مانند بساز و بفروش و از آن رایج‌تر بزن و در رو هم نشان‌دهنده همین امر است. کمبود اعتماد در کنار کاستی عقلانیت و فقدان آینده‌نگری، افق‌های فکری جامعه را محدود می‌کند. پیشتر بر نقش اعتماد به‌عنوان قلب نظم اجتماعی و اهمیت آن در تعاملات اقتصادی نیز اشاره شد. لذا زوال اعتماد درنهایت به زوال نظم اجتماعی و فروپاشی آن می‌انجامد. از سوی دیگر بی‌اعتمادی در سپهر سیاسی چه در درون و چه در ارتباط با بیرون به نوبه خود، قرارداد اجتماعی را نقض خواهد کرد. مجموع عوامل ذکر شده درنهایت به شکل‌گیری جامعه‌ای بدوی و پسافروپاشیده
 (post apocalyptic) منجر خواهد شد.

 اعتماد از لحاظ تکاملی به سازگاری و انطباق بشر کمک کرده و امکان رشد و گذار اجتماعی را فراهم ساخته است، درواقع رشد و توسعه جوامع کنونی بدون آن میسر نیست.

 نگاهی به سفرنامه جهانگردان و گزارش‌های سفرای خارجی به‌ویژه هرچه به زمان ما نزدیک‌تر می‌شوند، از رواج رفتارهای دروغ‌مدارانه در میان ایرانیان خبر می‌دهد. اعتماد به دیگری متضمن باور به صداقت، شایستگی و نیکی اوست و مخدوش شدن هر یک از این عوامل، اعتماد را متزلزل می‌کند.

 بی‌اعتمادی با انواع حس‌های منفی مانند خشم، نفرت، حسادت، افسردگی، حرمان و ... همراه است. در شکل‌گیری اعتماد از لحاظ شناختی یا وضعیتی 5عامل تعیین‌کننده دخیل هستند که عبارتند از ارتباط، ریسک، اعتبارپذیری وعده‌ها، ارزیابی اجتماعی و حصول اعتماد عمومی.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/27324/اعتماد-به-منزله -قلب-نظم-اجتماعی-است