طلاق به سبك انگليسي
 

 

بررسی حوزه طلاق می‌تواند، شاهد محکم و متقاعد کننده‌ای برای بحران خانواده در انگليس باشد. در این حال باید شواهد را در دو سطح تحلیل کرد:
نخست در سطح کلان؛ میزان فزاینده طلاق ممکن است، نشان‌دهنده سطح فزاینده تنش اجتماعی، آسیب‌های روانی و انحطاط خانواده باشد.
دوم در سطح خرد؛ طلاق پیامدهای زیادی برای خانواده‌ها دارد، ازجمله استرس و اضطراب و مشکلات بالقوه‌ای درخصوص تربیت و نگهداری فرزندان به وجود می‌آید.
در بررسی «داده‌های خام» مربوط به طلاق، باید مسأله اعتماد و معتبر بودن آنها با توجه به این واقعیت که «طلاق» در جامعه ما یک فرآیند اجتماعی است، در نظر گرفته شود. طلاق در جامعه انگلیس به
 3 شیوه صورت می‌گیرد:
- تقاضای قانونی برای طلاق؛ یکی از طرفین با تقاضای قانونی، از دادگاه درخواست طلاق می‌کند.
- طلاق مشروط؛ پس از شنیدن درخواست قانونی برای طلاق، به صورت مشروط پذیرفته یا رد می‌شود.
- طلاق بائن؛ در این وضعیت، طلاق به صورت قانونی به رسمیت شناخته می‌شود و ازدواج برای بار دوم امکان‌پذیر می‌شود.  براساس داده‌های خام، طلاق در انگلیس به‌طورکلی درحال افزایش است. 30‌درصد کودکان، طلاق والدین خود را پیش از
 16 سالگی تجربه می‌کنند و هزینه‌های فروپاشی خانواده در انگلیس سالیانه 5‌میلیون پوند برآورد، می‌شود. از همین رو، ممکن است چنین آمارهایی شاهدی بر بحران درون خانواده، به‌عنوان یک نهاد اجتماعی باشد. یکی از عوامل مهم اجتماعی، تغییرات حقوقی در قرن گذشته است؛ زیرا هر موقع طلاق به لحاظ قانونی راحت‌تر باشد، افراد بیشتری طلاق می‌گیرند.
اینکه طلاق نشانه فروپاشی گسترده خانواده است یا نه، باید بحث و بررسی شود و در این حال باید درخصوص نتایج ناشی از آمارهای طلاق بسیار دقت کرد، چنانچه برخی معتقدند طلاق در گذشته بسیار دشوار بود. (زمانی فقط مردان می‌توانستند همسران خود را طلاق بدهند و نه برعکس)
عامل دیگری که باید در نظر گرفت، تغییرات اقتصادی است، براساس معیارهای زندگی، طلاق امروزه ارزان‌تر از گذشته است. همچنین تغییر نگرش نسبت به ازدواج براساس ویژگی مذهبی، نقش مهمی در آمارهای طلاق ایفا می‌کند. سکولاریزاسیون ممکن است تعهد مذهبی برای ازدواج را تضعیف کند. به همین دلیل زوجین می‌توانند ازدواج را چندان تعهد مهم اخلاقی تلقی نکنند و هر دو در پی شادمانی شخصی باشند. این امر شاید بیانگر این باشد که چرا طلاق‌های بسیاری منجر به ازدواج دوباره می‌شود.  مسأله دیگر این است که درک اجتماعی مربوط به قداست ازدواج و بی‌آبرویی نسبت به آن ممکن است به تدریج تغییر یابد، به‌ویژه طلاق روز به روز در جامعه ما به امر معمولی تبدیل می‌شود.  البته بنابر مطالب فوق، معلوم می‌شود بعضی از خانواده‌ها بیشتر در معرض طلاق قرار دارند که به چند مورد اشاره می‌شود:
الف) زوج‌هایی که پایگاه اجتماعی آنها
مختلف است.
ب) فشار از سوی خانواده و دوستان می‌تواند موجب ایجاد کشمکش در ازدواج و درنهایت منجر به طلاق شود.
ج) تفاوت‌های طبقاتی، مذهبی و قومی نیز موجب افزایش خطر طلاق می‌شود. به همین دلیل زوج‌های روستایی احتمالا زمینه‌های یکسان و مشابه اجتماعی دارند، ولی میزان طلاق در مناطق شهری بیشتر است.
د) دوره‌های طولانی جدایی بین دو طرف؛ برای مثال، ممکن است یک طرف به خاطر شغلی که دارد (همانند رانندگی در مسافت‌های دور) دوره‌های طولانی از کانون خانواده دور باشد، یا این‌که به خاطر مشغله زیاد شغلی (هنرپیشه) از خانواده دور باشد.
ه ) ازدواج در سن نوجوانی؛ به همین دلیل در آمار آمده است:  50‌درصد عروس‌های نوجوان و60‌درصد دامادهای نوجوان تجربه طلاق دارند.
و) طلاق‌هایی که دوباره به ازدواج می‌انجامد، بیشتر در معرض خطر طلاق قرار دارند.
بنابراین معلوم می‌شود مفهوم فروپاشی خانواده واقعیتی است که بسیار اهمیت دارد و عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی در این امر
 تاثیرگذار است.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/27315/طلاق-به-سبك-انگليسي