سعید لیلاز روزنامهنگار، تحلیلگر اقتصادی و استاد دانشگاه
زمانی که درباره «انتقاد از خود» از من میپرسند، طبیعتا به یاد ضعفهای خود، و بیش از آن و بیش از هر چیز دیگر، به یاد فرصتهای بسیار خوب و گرانبهایی میافتم که آنها را از کف دادهام. اینکه تا چه اندازه میتوانستیم کارهای شگرف و بزرگی انجام دهیم اما فرصتهایمان را به بطالت گذراندیم و هنوز هم میگذرانیم.
سوالی که ممکن است پیش بیاید، این است که اگر طرح «خود انتقادی» در میان همه اقشار و بزرگان در عرصههای گوناگون جامعه ما جا بیفتد، چه تاثیری بر فرهنگ نقد و نقدپذیری در جامعه میگذارد؟
متاسفانه در پاسخ به چنین سوالی باید بگویم من بعید میدانم تاثیری داشته باشد. چراکه با این کار شیپور را از ته آن خواهیم نواخت. پدیده «انتقاد از خود» یا «بازنگری درونی»، محصول یک ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، نه خالق آن. به بیان دیگر، اگر ما در جامعهای باشیم که همه افراد آن واجد فرصتهای برابر، برای پیشرفت و استفاده از مواهب طبیعی باشند، در آن صورت، هرکس، هرچیزی را که به دست نیاورد، میتواند از خود انتقاد و خود را سرزنش کند. اساسا هم باید این کار را کرد. اما اگر هزار نوع قیدوبند بر سر و پای جامعه و بر گروهها و طبقات مختلف اجتماعی بگذاریم و بعد ببینیم که عدهای از اینها پیشرفت کردهاند و عده دیگر، پیشرفت نکردهاند، همواره این امکان برای افرادی که موفق نبودهاند وجود دارد که تقصیر شکستهایشان را بر گردن شرایط، سیستم و حکومت بیندازند.
درباره این موضوع میتوان، مثالی ذکر کرد. زمانی که نظام اقتصادی دولت محور، یا نظام سیاسی مستبد ایجاد میشود که در آن نظام، هرکسی که به قدرت نزدیک است، امکان بهرهمندی از مواهب را بیشتر از دیگران داشته باشد، همه معیارها و ملاکها برای ارزیابی کارنامه افراد، بههم میریزد و از بین میرود. حتی زمانیکه رابطه شما با حکومت و حاکمیت در یک جامعه، تعیینکننده استفاده از فرصتهای آموزشی و حتی درس خواندن است، آنگاه، هر کسی که درس نخوانده، میتواند ادعا کند که من به این دلیل که در ساختار قدرت و حکومت نبودهام، نتوانستم درس بخوانم؛ و آن کسی هم که درس خوانده، میتواند ادعا کند از قابلیتهای خودش استفاده کرده و به این جایگاه رسیده است.
همه سخن من این است که یک دولت، سیستم یا ساختار رانتیر، به این دلیل که فرصتهای برابر را از بین میبرد، هیچ ملاکی برای ارزیابی روشن و منصفانه درباره استفاده افراد از فرصتها، باقی نمیگذارد. آن وقت همه میتوانند ناتوانیها، ضعفها و فرصتسوزیهای درونی خود را به گردن حکومت و ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیندازند.
درواقع، یک ساختار رانتیر یا رانت خوارانه، ملاک، معیار و شاقول اندازهگیری را مخدوش میکند؛ و زمانی که ملاک اندازهگیری نابود شد، هیچ ابزار دیگری برای اندازهگیری توانمندیها، قابلیتها، نقاط ضعف، یا بیعرضگی افراد، باقی نمیماند و همه مسئولیت شکستها یا پیروزیها به ساختار حاکم بازمیگردد.